خدای من، ببخش مرا که دلم گاه می گیرد و ماوایی جز تو ندارم که با وی در میان بگذارم. ببخش مرا که از خیلی چیزها آزرده می شوم و تنها به تو می گویم. ببخش مرا که توان شکر ندارم که آن همه خیر که به من بخشیدی را شکر گزارم. ببخش که نمی توانم آن گونه که شایسته است به واسطه اینکه پای درد دلم می نشینی و تک تک کلماتم را می خوانی، برایت کاری انجام دهم.
خدای من، چه شیرین است درد دل کردن با تو که مرا می فهمی، درک می کنی و خارج از محدوده احکام و سنتها و عرفها برایم چاره می اندیشی که آنچه تو به من عطا می کنی زیباتر است از همه آنچه که می خواهم.
خدای من، مرا ببخش، زیرا هیچ گاه فکر نمی کردم تو بسیار صبور تر از همه کسانی هستی که روزی با آنها درد دل می کردم و به همین اشکهای روان سوگند، تو از همه رساتر پاسخم می دهی. ببخش مرا که وجود لحظه به لحظه ات را در زندگیم احساس نمی کردم. اما اکنون باور دارم و ایمان دارم که مرا می فهمی، بیشتر از هر کس دیگری. گویی اکنون کنار من نشستی و به من لبخند می زنی.
خدای من، می دانم. می دانم که تو مرا بیشتر از این آدمهای رنگارنگ دوست می داری و می دانم دلسوز تر از همه آنهایی. تو را قسم به شهیدانت، این احساس زیبا را، این دل نازک را، این صدای محزون را از من نگیر و توانم بخش، بغض هایم را، فقط در همین تنهایی هایم بشکنم تا کسی آزرده خاطر نگردد. و این اشکها را فقط در پیشگاه تو و در تنهایی بریزم، مبادا دلی بگیرد.
خدای من، به آنها که طعم شیرین عشق را در زندگی چشیده اند بهترین هم زبان را عطا فرما. کسی که یاد تو را در دلشان بیندازد و راه تو را به آنها نشان دهد.
خدای من، مگذار دلی شکسته و محزون از دوری یار گردد که تو بسیار مهربان و دلسوزی.
خدای من، تو را شکر می کنم که هنوز دردی دارم که با آن گه گاه دلم را صاف کنم و هنوز دل شکسته ای برایم باقی است که نغمه جان بخش تو را احساس کند.
خدای من، اینجا بسیارند کسانی که بی بهره از عشق، آن را تکذیب می کنند و مدام تیشه بر قلبهای زخمی می زنند. اینجا بسیارند کسانی که به نام دین، همه را از دین زده می کنند و در خلوت به چیزی جز عقده های چندین و چند ساله نمی اندیشند.
خدای من، به تو پناه می آورم از همه این اسلام نمایان متعصب، که جز دلسرد کردن، چیزی نیاموخته اند. اینان که به نام مقدسات به هر گند و کثافتی دست می زنند و به نام امر الهی، بسیاری از بندگانت را آزرده خاطر می سازند.
خدای من، سپاس تو را به خاطر این جملات که تک تکشان را تو از پیش به من آموخته بودی. به خاطر تمام سخنانی که بر زبانم جاری است و ندایی آسمانی که هر لحظه صدایم می زند.
تو را سپاس که باز هم دم تنهایی من بودی.
با نام صاحب جلال و کرم ،عالم مطلق
مقدمه
یکی از اهداف مورد نظر در خصوص نوشتن این مقاله، درک بهتر پایه و اساس نکات و تکنیکهای موجود، جهت یاد گیری مکالمه ی زبان خارجی/ انگلیسی میباشد. قصد و نیت این نیست که نسبت به برتری این نکات مجاب شویم، بلکه، به هیچ وجه نباید مُهر برتری بر روی این متُدها و تکنیکها زده شود. امید این است تا بدینوسیله، ایده های تازه ای بدست آوریم و با کمک آنها، متُدها و تکنیکهای خودمان را پیدا کرده تا در یادگیری مکالمه ی زبان خارجی/ انگلیسی، از آنها استفاده نماییم.
حقیقتی تلخ
در برخی از کشورهای در حال توسعه، مسئولین ذیربط، یادگیری مکالمۀ زبان خارجی را در آموزش دستور زبان می دانند. در حالی که دستور زبان بحثی است کاملا جداگانه. در واقع، بر خلاف آنچه تا به حال آموخته ایم، این مکالمه است که غیر مستقیم ما را با دستور زبان آشنا می کند.
اینک فرصتی پیش آمده تا توسط نکات ذیل، جهت یادگیری مکالمۀ زبان، راهنمایی شویم. اگر در یادگیری مکالمه، مصمم هستیم، این نکات را با دقت مطالعه نماییم و از همه مهمتر، تا آنجا که در توانمان هست، به آنها عمل کنیم. خواندن تنها، به معلومات اضافه میکند، اما مکالمه...؟؟؟
ایجاد محیطی آرام
به یاد داشته باشیم، هدف اصلی این است که بتوانیم به یک تمرکز نسبی دست پیدا کنیم. بنا بر این، سعی کنیم ذهنی آرام داشته باشیم.
نگران یادگیری نباشیم
یادگیری، یک پروسه طبیعی و خودجوش در زندگی انسان میباشد. هرگز از خود نپرسیم تا چه اندازه یاد گرفته ایم. هر اندازه بیشتر در تمرینها تلاش کنیم به همان اندازه هم به اطلاعات و معلومات ما افزوده میشود. متاسفانه، یکی از موانع بزرگی که بر سر راه افراد زبان جو، خصوصاً بزرگ سالان ، می توان دید، ترس است.
اکثر زبان جویان، ترس از اشتباه کردن دارند. ترس از اینکه مبادا سایر افراد فکر کنند آنها کُند ذهن، کُودن و ... هستند. آنها حتی از یک سؤال کردن ساده هم فرار می کنند، مبادا سؤالشان احمقانه و یا بچه گانه باشد.
کُلّ این باورها، اشتباه و زایده ذهن ما است. همۀ ما روزی یادگیری را شروع کردیم و تا زنده هستیم،این روند ادامه خواهد داشت. پس به هنگام یادگیری مکالمۀ زبان خارجی/ انگلیسی ، نگرانی، ترس یا وحشت، نداشته باشیم.
اعتماد بین استاد و زبان جو
اعتماد متقابل، بین استاد و زبان جو، از اهمیت فراوانی برخوردار است. اگر استاد از زبان جو بخواهد تا در زمینه ای فعالیت بیشتری کند و یا تمرینی را انجام دهد، باید این اعتماد را نسبت به زبان جو داشته باشد که تماماً، مو به مو انجام خواهد شد. از طرف دیگر، زبان جو هم باید به تواناییها و قابلیتهای استاد در زمینه زبان، اعتماد کامل داشته باشد.
تواناییها و قابلیتهای یک استاد خوب
الف - آگاهی از دیدگاه فرهنگی
زبان و فرهنگ به هم وابسته اند. درک فرهنگ یک کشور، کمک بسیاری در یادگیری زبان آن کشور میکند. پرنده ای را با دو بال تصور کنیم. یک بال فرهنگ و دیگری زبان. پرنده برای پرواز، به هر دو بال نیاز دارد!
ب - آگاهی از تلفظ صحیح لغات
تلفظ لغات به این معنا نیست که لهجه خود را تغییر دهیم. بلکه لغات باید درست بیان شوند. حال برای اینکه بتوانیم لغتی را درست بیان کنیم، نیاز به دانستن تکنیک تلفظ (enunciation)، داریم.
ج - آگاهی از تکنیک تلفظ (enunciation)
برخی لغات در زبان خارجی بسیار دشوار هستند. به همین دلیل نیاز داریم تا دقیقاً بدانیم چگونه یک لغت را تلفظ کنیم.
اشاره به یک نمونه
سعی کنیم این لغت را تلفظ کنیم :
WORLD
اگر تکنیک تلفظ این لغت را ندانیم، به احتمال قوی آن را شبیه به :
VORD
تلفظ کرده ایم!
(تلفظی که در اینجا صورت میگیرد، سیستم آمریکایی است و نه سیستم بریتیش).
قبل از اینکه ما سعی کنیم این لغت یا لغتهای دیگر را تلفظ کنیم باید اول با صداهای حروف انگلیسی آشنا باشیم. در اینجا ما صدای w را داریم، که اغلب با صدای v اشتباه می شود.
صدای W مانند اووو (OOO) ،در حالی که صدای v ما نند ووو ((VVV می باشد،
(لغتهایی از قبیل وقت، واقعه، وقفه ... را در نظر بگیریم، و فقط صدای اول را بکشیم)،
ابتدا صدای w را می آوریم،
(اووو) ooo
صدای (اُ) o را به آن اضافه می کنیم،
ooo + o
نهایتا با اضافه کردن واژه ی rolled تلفظ را ختم می کنیم.
wo + rolled
آرام شروع کنیم، تدریجاً به سرعت خود بیافزاییم تا در تلفظ این لغت تسلط پیدا کنیم.
د - آگاهی به ضرب المثلها و اصطلاحات.
ﻫ - آگاهی به تکنیکهای مختلف برای بهبود بخشیدن به تواناییها.
و - آگاهی به دستور زبان.
همانطور که اشاره کردیم، بهترین راه برای یادگیری دستور زبان، مکالمه است. بنابراین، انرژی و وقت خود را صرف یادگیری دستور زبان نکنیم. همچنین خوب است بدانیم، مدتی است که چندین دانشگاه معتبر دنیا، بخشنامه هایی برای کشورهای در حال توسعه فرستاده اند و تاکید کرده اند، " به زبان جویان خود مکالمه یاد دهید نه دستور زبان. زیرا آنها پس از رسیدن به یک کشور انگلیسی زبان، خیلی راحت آزمونهای ورودی به دانشگاه را پاسخ داده وارد می شوند، ولی در مکالمه، با مشکل روبرو خواهند شد. در حالی که دلیل این آزمونها، سنجش مکالمه است نه دستور زبان."
تا به امروز، نتوانستم درک کنم که چرا مسئولین ذیربط، به این بخشنامه ها پاسخ مثبت نداده، و هنوز پا فشاری در آموزش دستور زبان دارند، که نتیجۀ آن، جزء فقر مکالمۀ زبان، در بین جوانان نبوده است.
ز - نهایتاً، توانایی انتقال و تدریس مطالب فوق الذکر، (الف تا واو)، به زبان جو.
به خارجی/ انگلیسی ، فکر کنیم
حتماً از خود می پرسید، اگر من می توانستم به زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری فکر کنم، دیگر نیازی به یاد گرفتن آن نبود! با پوزش فراوان، باید به اطلاع برسانیم، اینجاست که شما در اشتباه هستید. زیرا اگر بتوانیم فقط یک لغت، به زبان خارجی فکر کنیم، در حقیقت یک گام برای رسیدن به این هدف برداشته ایم .
برای مثال، زمانی که به اطراف می نگریم، اسامی تمام اشیاء، بطور ناخودآگاه در ذهنمان شکل می گیرد. طبیعی است که این شکل گیری، به زبان مادری خواهد بود.
هر گاه که به یک کتاب نگاه می کنیم، واژه کتاب در ذهنمان نقش میبندد. اینک، این توانایی را داریم تا این عادت را تغییر داده، سعی کنیم واژۀ «BOOK» را در ذهن خود ترسیم کنیم.
این تکنیک را شروع کنیم و پس از اینکه یک یا دو لغت را در ذهن خود از فارسی به انگلیسی تغییر داده، برآن مسلط شدیم، تدریجاً به لغات اضافه کنیم. اگر کمی همت به خرج دهیم و بطور جدی این تکنیک را انجام داده، آن را ترک نکنیم، در دراز مدت متوجه خواهیم شد که به آن زبان فکر می کنیم.
فکر کردن به زبان انگلیسی، به همین سادگی است.
خلاقیت
اگر فرد خلاقی هستیم، این بهترین موقعیت برای نشان دادن تواناییهایمان می باشد. و اگر هم خلاق نیستیم، بهترین موقعیت برای تمرین است.
مشکل دیگری که اغلب زبان جویان با آن مواجه هستند، به غیر از ترس، نبودن در محیط می باشد. با کمی خیال اندیشی و تصور، می توانیم محیط مورد نظر را برای خودمان خلق کنیم.
توجه
اگر هدف، بهره بردن 100% از راهنماییهای ذیل باشد، نه تنها باید خود را بطور فیزیکی درگیر زبان کنیم، بلکه باید بطور روانشناسانه هم با این مسئله برخورد نماییم. هدف این است تا محیطی که وجود خارجی ندارد را خلق کنیم، تا شاید به کمک آن حس، خود را در معرض یادگیری قرار دهیم.
در ضمن، خیلی مهم است که حداقل روزی یک ساعت، به غیر از ساعات کلاسی خود، وقف تمرین تکنیکهای مکالمۀ زبان کنیم.
چند نکته برای ایجاد محیط مورد نظر
1 - یک یا چند پوستر خارجی به دیوار اتاق آویزان کنیم، پوستر شهرها و یا بناهای سمبلیک، مانند برج ایفل، پل معروف سان فران سیسکو (Golden Gate Bridge)، ساختمان پیزا و ... ، برای اهداف ما مناسب است.
2 - روزنامه، مجله و کتاب به زبان انگلیسی، خریداری کرده و سعی کنیم آنها را مطالعه کنیم، حتی اگر در ابتدا فقط یک خط یا یک پاراگراف باشد، پس از اینکه از مطالعه فارغ شدیم، آنها را مخصوصاً جایی قرار دهیم تا در نظرمان باشند،
3 - از برنامه های انگلیسی زبان، مانند (ب. ب. سی.)، (سی. ان. ان.)، فیلمهای زبان اصلی بدون زیر نویس و ... ، استفاده کنیم، هدف این تکنیک این است تا با تلفظهای مختلف و سرعت نرمال مکالمه آشنا شویم،
اخطار
مواظب فیلمهای زبان اصلی با زیر نویس فارسی یا انگلیسی با شیم. قبل از هر چیز، اگر تصمیم به یادگیری مکالمۀ زبان خارجی داریم، به هیچ وجه نباید به این زیرنویسها توجه یا اتکا کنیم.
از آنجایی که اکثر این ترجمه ها یا زیرنویسها، توسط یک برنامۀ نرم افزار انجام می گیرد، روشن است که یک برنامۀ نرم افزار، نمی تواند اصطلاحات، ضرب المثلها و ... را درک کند. بنابراین، این نوع ترجمه ها و زیر نویسها را، کن لم یکن به حساب بیاوریم.
از همه عجیب تر این است که فیلم های زبان اصلی با زیر نویس انگلیسی نیز مورد دارند. به این معنا که آنچه در زیر فیلم مشاهده می کنیم، با آنچه در دیالوگ فیلم بیان می شود، فرق فاحشی با هم دارند که باعث گمراه شدن میشوند.
باید نتیجه گیری کرد که وقتی این قبیل فیلمها را تماشا می کنیم، فقط به معلومات، تکنیکها و متدهایی که از قبل آموخته ایم، اتکا کنیم و بس.
4 - اگر به رادیوی موج قوی دسترسی نداریم، به نوارهای انگلیسی زبان، (فرق نمی کند نوارها آموزشی باشد یا موزیکال)، گوش کنیم، این تکنیک، توانایی گوش کردن را قوت می بخشد.
5 - سعی کنیم سناریو های کوتاه بنویسیم و بعد آنها را در ذهن خود به نمایش در آوریم. برای مثال، از تخیلات خود استفاده کنیم و خود را در شرایط مختلف، در یکی از این کشورهای انگلیسی زبان تصور کنیم. سپس مشکلاتی که خود خلق کرده ایم و یا ممکن است بطور طبیعی بوجود بیاید را، با کمک معلومات، تکنیکها، متدها، راهنماییهای استاد و مهمتر از همه، غرایز شخصی خود، حل کنیم . یک نمونه از این سناریوها می تواند به این صورت آغاز شود : "اگر من واقعاً در یکی از این کشورها زندگی می کردم و نیاز داشتم برای خرید بیرون بروم، کجا می رفتم؟" ، " از چه شخصی سؤال می کردم یا کمک می خواستم؟" ، "چگونه راه خود را به مقصد مورد نظر پیدا می کردم؟" ، "چطور آدرس می پرسیدم؟" ، "به چه صورت احتیاجات خود را توضیح می دادم؟" ، "تا چه اندازه به قوانین اینجا آشنا هستم؟" ، "چگونه باید به قوانین اینجا آشنا شوم؟" ، "از کجا باید بدانم، از کدام محله ها باید دوری کرد، (چون در بعضی از ساعات آن محله ها امنیت ندارد)؟" و ... ،
سناریوهای زیادی رامی توان خلق کرد. از زمانی که هواپیما را ترک می کنیم تا زمانی که وارد زندگی اجتماعی می شویم، می تواند سوژه ای برای سناریوی ذهنی باشد. این تکنیک خوبی است که خود را آزمایش کنیم و ببینیم تا چه اندازه به زبان مسلط هستیم و یا بر عکس، به چه اندازه تمرین نیاز داریم.
راه های فراوانی برای ایجاد یک محیط انگلیسی زبان وجود دارد. فقط باید کمی خلاقیت به خرج داد.
سیستم آمریکایی با سیستم بریتیش فرق میکند!
توجه
هرگاه زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم انتخاب کردیم، خوب است بدانیم که دو سیستم اصلی در رابطه با زبان وجود دارد. یکی سیستم آمریکایی و دیگری سیستم بریتیش. این دو سیستم شاید در نگاه اول شبیه باشند، اما اگر به دقت بنگریم، متوجه می شویم فرقهای بسیاری بین آنها می باشد، مانند تلفظها، اصطلاحات، ضرب المثلها، دیدگاههای فرهنگی و غیره...
بنابراین، پس از انتخاب زبان انگلیسی، بین این دو سیستم، یکی را انتخاب کنیم و تا زمانی که به اندازه کافی تسلط پیدا نکرده ایم، آن را ترک نکنیم. در غیر اینصورت با مسایل گیج کننده و مشکل، در بین راه روبرو خواهیم شد، که حتی ممکن است ما را از ادامه یادگیری سرد کرده، باز دارد.
در اینجا، به چند نمونه از لغتهایی که، بطور متفاوت، در این دو سیستم استفاده می شود می نگریم
سیستم بریتیش / سیستم آمریکایی
Apartment / Flat
Boy / Lad
Book / Diary
Bathroom / Water closet
Backpack / Rucksack
پیشنهاد می کنیم که خودتان به وب سایتهای موجود در اینترنت رفته و از نزدیک این تفاوتها را مشاهده کنید.
برای شروع می توانید از این سایت استفاده کنید:
www.englishclub.8m.com
پس از اینکه وارد این سایت شدید، موضوع مورد نیاز خود را مانند تلفظ و یا... ،در قسمت ( (searchوارد کنید.
دو شرط بنیادی، جهت یادگیری مکالمۀ زبان انگلیسی
1 - درک آنچه می شنویم.
2 - نوشتن آنچه درک کرده ایم.
هرگز سعی نکنیم مطالبی که میشنویم لغت به لغت ترجمه کنیم. با توجه به توضیحاتی که قبلاً داده شده، این کار نتیجۀ مطلوبی نخواهد داشت.
سعی کنیم تا مفهوم موضوع بحث یا مطلب را، با کمک معلومات، تکنیکها، متدها ، تجربیات شخصی و حدس، درک کرده، برداشت کنیم.
برای مثال، اگر جمله ای را که شنیده ایم یا خوانده ایم، از ترکیب 10 واژه باشد و ما فقط معنای 6 واژه را بدانیم، با اتکا به منطق و آنچه آموخته ایم، معنای 4 واژۀ مجهول را حدس زده و نهایتاً با برداشت خود، به مفهوم جمله دست پیدا کنیم. برای اینکه ببینیم آیا حدس و برداشتمان از جمله صحیح بوده یا خیر، به فرهنگ لغت (دیکشنری)، مراجعه کنیم.
برای رسیدن به این مرحله، و نهایتاً توانایی ارتباط برقرار کردن با اتبۀ خارجی ، تکنیک ذیل را مطالعه نموده و به تمرینهای خود اضافه کنیم.
نوشتن دقیق آنچه را که می شنویم از اهمیت بسیاری برخوردار است. مقصود از نوشتن دقیق این می باشد که، اگر لغتی را متوجه نشدیم، حداقل صدایی که شنیدیم را به روی کاغذ بیاوریم. حتی اگر آن صدا شبیه به وزوز زنبور باشد.
بخاطر دشوار بودن این تکنیک، اغلب زبان جویان با بهانه ها و دلایل مختلف، از آن دوری می کنند. مثلاً می گویند که آنها خیلی سریع صحبت می کنند و مطالب، به هیچ وجه قابل درک نمیباشند و یا دلایل دیگر.
قبل از هر چیز، ما باید درک کنیم که هیچ کس، هنگام صحبت کردن زبان مادری خود، سریع تر از حد نرمال صحبت نمی کند. حتم داریم که اگر یک فرد خارجی زبان، صحبت کردن ما را بشنود، او نیز فکر می کند ما هم سریع تر از حد نرمال صحبت می کنیم.
اینک با توجه به این نکات، اگر ما بطور جدی راهنماییهای استاد را پیگیری کرده، دست از تمرین بر نداریم، تدریجاً آنچه را که می شنویم برایمان قابل درک تر می شود. همچنین اگر ما کمی همت به خرج داده، آنچه را که میشنویم به روی کاغذ بیاوریم و نزد استاد ببریم، او قادر خواهد بود ما را بیشتر راهنمایی کرده و مثلاً به ما بگوید، آن لغتی که بنظر صدای زنبور می داد، ترکیب دو واژۀ
DOES) و (HE بوده، که در زبان انگلیسی، صدای "دازی" را می دهد .
نتیجه می گیریم، این مشکلات، زمانی از بین می روند و ما درک بهتری از زبان پیدا می کنیم که قدم اول و دوم را برداریم. به این معنا که به آنچه می شنویم دقیق شویم و هر آنچه را که می شنویم بنویسیم و با کمک استاد مشکلاتمان را حل کنیم. طبیعتاً ، پس از درک مطالب و توانایی نوشتن آنها، آماده هستیم تا از طریق مکالمه، به زبان خارجی / انگلیسی ارتباط برقرار کنیم.
فراموش نکنیم، یادگیری یک پروسۀ طبیعی و خود جوش می باشد. پس نگرانی را از خود دور کرده، تمرینها و تکنیکهای ذکر شده را با ذهنی آرام انجام دهیم.
جهت انتقادها و پیشنهادهای خود با تماس بگیرید.
منبع: خانه ای برای زبان دوم شما
آرزوی توفیق و پیشرفت در اهداف مقدستان را، از خداوند سبحان، آرزومندیم.
به اشکهایم نگاه کن!
به لحظه های سرد من و تو می خندد
همان نمک گیری که آشنای صورتک هاست
با من و تو . بی من و تو. فرقی ندارد . می خندد
می دانم در دلت می خندی
اما من ...
دلت را جمع کردم با وسعت دستانم
در حجم سبز نگاهم مثل همیشه
باز می گویم:
دل عجب تکه ی بی احساسی ست
دل عجب تکه ی بی احساسی ست
......
به اشکهایم نگاه کن!
انتظار را نفس نفس می زند!
و دلم مثل آن شقایق سهراب
آوازی ست که هرگز به گرد صدا نمی رسد ...
حیران و مبهوتم به این همه محبت
سهم من آیا .. خاموشی ست؟؟
بگذار هر چه هست بماند
نشکن لحظه های ناب مرا
غم ایستاده در چهارچوب در
-منتظر-
چرا نشسته ای
بیا
برخیز
تنهایی نزدیک ست...
سرتاسر ما پر از تنهایی است:
من هیچ
تو هیچ
می دانستی هیچ؟!!
و عشق آن دورتر ها
می خواهد پادرمیانی کند ..
و چه لبخند ملیحی ست عشق..
و ما...
....
خودم گفتم پیشتر از تو:
تنهایی ..
رنج بی نهایت
یعنی نزدیک خدا..
خدا چقدر تنهاست.در هجوم سوگندهای ما
اما من می دانم تنهایی راز بزرگیست
-و-
ترجمه به زبانهای آشنا
و رویا آغاز یک نگاه
یک نگاه هرگز تجربه نشده
چیزی میان خواب و بیداریست..
و پژواک این صدا
-با گلوی شکسته ام-
دواره دواره می رود
؛هرگز دلم را به عشق نفروختم؛
ارزشت را با مقایسه کردن خود با دیگران پایین نیاور ، زیرا همه ی ما با یکدیگر متفاوتیم.
اهداف و آرزوهایت را با توجه به آنچه که دیگران ، با اهمیت تصور می کنند ؛ تعیین نکن ، زیرا فقط تو می دانی که چه چیز برایت بهترین است .
با زندگی کردن در گذشته یا آینده ، زیستن در زمان حال را از دست نده . حتی اگر یک روز در زمان حال زندگی کنی ، همه ی روزهای عمرت را زیسته ای .
هنگامی که هنوز چیزی برای بخشیدن داری ، هرگز نا امید نشو .
هیچ چیز واقعا به پایان نمی رسد تا لحظه ای که خودت دست از تلاش بر داری .
از مواجه شدن با خطرات نترس ؛ زیرا بدین ترتیب فرصت می یابی که بیاموزی چقدر باید شجاع باشی .
با گفتن این که : یافتن عشق غیر ممکن است " مانع ورود عشق به زندگی خود نشو .
سریع ترین راه دریافت عشق ، بخشیدن آن به دیگران است .
سریع ترین راه از دست دادن آن ، محکم نگاه داشتن آن است .
رویاهای خود را رها نکن . بدون رویا بودن یعنی بدون امید بودن و نا امیدی یعنی این که هیچ هدفی نداری .
باور کنید که لیاقت به دست آوردن آنچه را که در جست و جویش هستید ' دارید.
اگر از ١٠ نفر بپرسید که خوابها و رویاهاى انسان از چه تشکیل شدهاند، احتمالاً ١٠ پاسخ متفاوت دریافت میکنید. علتش این است که دانشمندان هنوز سرگرم کشف این معما هستند. یک احتمال: خواب دیدن از طریق تحریک حرکت سناپسها بین سلولهاى مغز، به تمرین دادن مغز میپردازد. یک نظریه دیگر این است که خوابهاى افراد درباره وظایف و هیجاناتى است که در طول روز به آن پرداخته و این فرایند میتواند به استحکام افکار و خاطرات کمک کند. به طول کلّى، دانشمندان توافق دارند که خواب دیدن در خلال عمیقترین بخش خواب که حرکات سریع چشم (REM) خوانده میشود اتفاق میافتد. ٢- خوابیدن میخواهیم درباره چیزى صحبت کنیم که بیش از یک چهارم عمر هر انسان صرف آن میشود. هنوز دلیل به خواب رفتن به صورت معما باقى مانده است. چیزى که دانشمندان میدانند این است که: خوابیدن براى بقاى پستانداران جنبه حیاتى دارد. بیخوابى فزاینده میتواند به تغییر خلق و خو، توهّمزدگى و در حالتهاى خاص، حتى به مرگ منجر شود. خواب داراى دو وضعیت است: حرکات غیرسیریع چشم (NREM) که در خلال آن، مغز فعالیت کم سوخت و سازى انجام میدهد و حرکات سریع چشم (REM) که در خلال آن، مغز بسیار فعّال است. برخى دانشمندان فکر میکنند که خواب NREM به بدن استراحت میدهد و شبیه خواب زمستانى باعث ذخیره انرژى میگردد و خواب REM میتواند به سازماندهى خاطرات کمک کند. البته این ایده هنوز اثبات نشده است و رویاهایى که در خلال خواب REM به وقوع میپیوندد همیشه ارتباطى به خاطرات ندارد. ٣- احساسات خیالى تخیمن زده میشود که در حدود ٨٠ درصد حسهایى که در ناحیه اندامهاى قطع شده بدن وجود دارد مانند گرما، خارش، فشار و درد، برآمده از «اندامهاى گمشده» هستند. افرادى که این پدیده «اندام خیالی» را تجربه میکنند، حسى که دارند درست مانند این است که آن اندام جزئى از بدن آنهاست. یک توضیحى که در این مورد وجود دارد این است که عصبهاى ناحیه عضو قطع شده، ارتباط جدیدى با نخاع برقرار میکنند و به فرستادن علائم (سیگنال) به مغز ادامه میدهند، درست مانند هنگامى که عضو قطع شده سرجایش وجود داشت. احتمال دیگرى که داده میشود این است که مغز طورى برنامهریزى شده است با بدن کامل کار کند. به عبارت دیگر، احتمال داده میشود که مغز، الگویى از یک بدن کامل با تمام اجزاء و اندامها را در خود نگهدارى میکند. ٤- کنترل مأموریت ساعت بیولوژیک بدن که در هیپوتالاموس مغز قرار دارد، برنامهریزى فعالیتهاى بدن براى یک ریتم ٢٤ ساعته را بر عهده دارد. واضحترین اثر این ریتم، چرخه خواب- بیدارى است امّا ساعت بیولوژیک بر روى دستگاه گوارش، دماى بدن، فشار خون و تولید هورمونهاى نیز تأثیر دارد. پژوهشگران دریافتهاند که شدّت نور میتواند از طریق تنظیم هورمون ملاتونین، این ساعت را عق یا جلو ببرد. تحقیقات بر روى این که آیا مکملهاى غذایى حاوى ملاتونین میتوانند از خستگى پرواز ناشى از اختلاف ساعت جلوگیرى کنند یا نه ادامه دارد. ٥- خاطرات انسانها معمولاً برخى اتفاقات را به سختى فراموش میکنند، مثل اولین روز مدرسه یا نخستین ملاقات با همسر. سوال این است که این فیلمهاى سینمایى چگونه در ذهن انسان نگهدارى میشود؟ دانشمندان با استفاده از تکنیکهاى تصویربردارى از مغز در حال کشف سازو کار مسئول ایجاد و ذخیرهسازى خاطرات هستند. یافتههاى کنونى نشان میدهد که ناحیه هیپوکامپوس که درون غشاء خاکسترى مغز قرار دارد میتواند به صورت جعبه خاطرات عمل کند. ٦- معما خنده یکى از رفتارهاى انسان است که درک بسیار اندکى از آن وجود دارد. دانشمندان دریافتهاند که در خلال یک خنده از ته دل، سه قسمت از مغز فعّال میشود: بخش تفکّر که به شما کمک میکند معنى شوخى یا جوک را درک کنید، بخش حرکت که به عضلاتتان دستور حرکت میدهد و ناحیه هیجانات که حس «شادی» را بیرون میکشد. امّا چیزى که هنوز ناشناخته مانده این است که چرا یک نفر به یک جوک احمقانه میخندد در حالى که فرد دیگرى موقع تماشاى یک فیلم ترسناک خندهاش میگیرد. به گفته یکى از پژوهشگران، خنده واکنشی است به ناهمخوانى و ناسازگارى (داستانهایى که از انتظارات متعارف پیروى نمیکنند). تنها چیزى که مشخص است این است که خنده حال ما را بهتر میکند. ٧- طبیعت درمقابل تربیت در جدال دیرپاى مربوط به این که آیا افکار و شخصیت، توسط ژنها کنترل میشود یا محیط، دانشمندان به شواهدى دست یافتهاند که نشان میدهد پاسخ این سوال یکى یا هر دوى آنهاست! قابلیت مطالعه ژنهاى یک فرد، بسیارى از خصوصیات و ویژگیهاى انسان را نشان داده است که ما کنترل اندکى بر روى آنها داریم و در عین حال، در بسیارى از زمینهها، نشان داده شده است که تربیت، تأثیرى قوى بر این که ما که هستیم و چه میکنیم داشته است. ٨- میرائى زندگى جاوید فقط در هالیوود وجود دارد ! امّا سوال این است که چرا انسان پیر میشود؟ همه ما با یک جعبه ابزار عالى به دنیا میآئیم که پر است از سازوکارهاى مقابله با بیماریها، به نحوى که ممکن است فکر کنیم میتواند ما را در مقابل انواع بیماریها محافظت کند. امّا با افزایش سن، سازوکار ترمیمى بدن از فرم خارج میشود. در واقع، مقاومت ما در برابر صدمات جسمى و استرس کاهش مییابد. نظریههایى که در مورد علّت سالخوردگى انسان وجود دارد را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ١) پا به سن گذاشتن مانند سایر ویژگیهاى انسان، ممکن است بخشى از ژنتیک انسان باشد که طبق برنامهریزى خاصى اتفاق میافتد و ٢) در یک دیدگاه کمتر خوشبینانه، پا به سن گذاشتن، علّت خاصى ندارد و در نتیجه صدمات سلّولى که در طول زندگى به وقوع میپیوندد، پیش میآید. تعداد زیادى از دانشمندان فکر میکنند که علم نهایتاً پا به سن گذاشتن را به تأخیر خواهد انداخت و حداقل طول عمر را به دو برابر طول عمر فعلى خواهد رساند. ٩- انجماد زندگى جاوید ممکن است واقعیت نداشته باشد امّا یک رشته جدید به نام کرایونیکس (Ceyonics) میتواند به برخى از انسانها دو بار حیات اعطاء کند. در مراکز کرایونیکس، بدن انسانها را پس از مرگ در خمرههایى پر از نیتروژن مایع در دماى منهاى ٧٨ درجه سانتیگراد قرار میدهند. ایدهاى که وجود دارد این است که فردى که بر اثر یک بیمارى که فعلاً لاعلاج است فوت شده میتواند در آینده هنگامى که درمان آن بیمارى کشف شد، یخگشایى و احیاء شود. هم اکنون بدن تد ویلیامز، بازیکن شاخص و معروف بیسبال در یکى از مراکز کرایونیکس در آریزونا منجمد شده است. البته فعلاً هیچیک از بدنهایى که بدین ترتیب منجمد شدهاند احیاء نشدهاند زیرا این فناورى هنوز به وجود نیامده است ولى دانشمندانى که در این زمینه کار میکنند امیدوارند در آینده به این فناورى دست یابند. ١٠- هشیارى و آگاهى هنگامى که صبح از خواب برمیخیزید، متوجه میشوید که خورشید طلوع کرده است، صداى پرندگان را میشنوید و هواى تازه را برروى پوست صورت خود حس میکنید. به عبارت دیگر، هوشیار هستید. این موضوع پیچیده از دیرباز در جوامع علمى مطرح بوده است. اخیراً دانشمندان علم اعصاب، هشیارى را به عنوان یک موضوع پژوهشى واقعى مورد توجه قرار دادهاند. بزرگترین معما در این حوزه توضیح این مسأله بوده است که چگونه فرایندها در مغز به تجربیات ذهنى میانجامند. تا کنون دانشمندان توانستهاند لیست بالا بلندى از سؤالات را تهیه کنند. www.livescience.com منبع : |
· اگر خدا برای یک لحظه یادش می رفت که من یک عروسک پارچه ای هسنم و به من یک ذره زندگی می بخشید ، احتمالا"هر چه را که به فکرم می رسید بر زبان نمی آوردم ، اما به هر چه می گفتم فکر می کردم . · هر چیز را نه به خاطر قیمتش ، که به خاطر معنایش ارزش گذاری می کردم . · کم می خوابیدم و بیشتر به رویا فرو می رفتم ، چون می دانم هر دقیقه که چشمانمان را می بندیم ، شصت ثانیه نور را از دست می دهیم . · وقتی دیگران توقف می کردند ، راه می افتادم .وقتی دیگران در خواب بودند ، بیدار می شدم . وقتی دیگران حرف می زدند ، گوش می کردم . · اگر خدا یک ذره زندگی به من عطا می کرد ، ساده لباس می پوشیدم ، دمر جلوی آفتاب دراز می کشیدم ونه جسمم را که تنها روحم را عریان می کردم . · به بچه ها بال می دادم ، اما می گذاشتم خودشان پرواز را بیاموزند. · به سالخوردگان می آموختم که مرگ با پیری در نمی رسد ، بلکه با فراموشی می آید . چقدر من از شما آدمها چیز آموخته ام ... · آموخته ام که همه مردم می خواهند بر فراز بلندیها و کوهها زندگی کنند ، بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی در شیوه بالا رفتن از سربالایی نهفته است و نه رسیدن به آن . · آموخته ام که وقتی یک نوزاد تازه به دنیا آمده ، برای اولین بار انگشت پدرش رادر دست کوچکش می فشارد ، او را برای همیشه گرفتار می کند . خدای من ، من اگر قلب داشتم .... · یک روز نمی گذاشتم بگذرد ، بی آنکه به مردم بگویم عشق زیباترین هدیه خداوند است . · من خیلی چیزهاست که از شما آدمها یاد گرفته ام ، اما در واقع اینها کمکی به من نمی کنند ، چرا که وقتی مرا در چمدان تنهاییم ، در یک گوشه بگذارند ، خواهم مرد گابریل گارسیا مارکز |