مشاوره خانواده  -  مشاوره  تحصیلی

مشاوره خانواده - مشاوره تحصیلی

خواهشمند است ما را از ارائه نظرات گرانبارتان محروم نفرمایید.
مشاوره خانواده  -  مشاوره  تحصیلی

مشاوره خانواده - مشاوره تحصیلی

خواهشمند است ما را از ارائه نظرات گرانبارتان محروم نفرمایید.

فرزند چندم خانواده هستید؟

 

آیا فکر می کنید اینکه فرزند چندم خانواده باشید، می تواند بر شکل گیری شخصیت شما تاثیر گذار باشد؟ این مقاله را با ما دنبال کنید تا به همه چیز در این رابطه پیببرید! 

*تک فرزند

نقاط مثبت: این افراد همان ها هستند که دنیا را متحول می کنند. افرادی تکلیف-گرا، مرتب و منظم، با وجدان و وظیفه شناس، و بسیار قابل اطمینان می باشند. آنها عاشق واقعیت، افکار و اندیشه ها، و جزئیات هستند. و از قبول مسئولیت های مختلف واهمه ای ندارند.
نقاط منفی: یکی از خصیصه های منفی این افراد سرسختی و خشونت شدید آنهاست. کمی کینه ای و پرتوقع هستند و معمولاً از قبول اشتباهاتشان سر باز میزنند. به هیچ وجه انتقادپذیر نیستند. در برابر دیگران افرادی بسیار حساس و نفوذ پذیرند که احساساتشان خیلی زود جریحه دار می شود.
*فرزندان اول

نقاط مثبت: آنها ذاتاً فرمانده به دنیا آمده اند. احتمالاً رئیس جمهورها، فضانوردان و مدیرعاملین همه فرزندان اول خانواده هستند. فکر می کنند که همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست. فرزندان اول به دو دسته تقسیم می شوند: پرورش دهندگان افراد مطیع یا متحول کنندگانی سلطه جو. هر دو یکسان هستند فقط از متدهای مختلفی استفاده می کنند. معمولاً فرزندان اول خانواده، افرادی ایرادگیر، مشکل پسند، و دقیق هستند و عاشق توجه به جزئیات مسائلند. افرادی وقت شناس، منظم، و با کفایتند که دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود. از مسائل غافلگیر کننده نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید.
نقاط منفی: معمولاً این افراد کمی بداخلاق، ترشرو بی احساس به نظر می آیند. گه گاه به خاطر زورگویی و فشاری که بر سایرین می آورند، تهدید کننده و رعب آور هستند. چون فکر می کنند که همیشه حق با آنهاست و فقط خودشان همه چیز را می دانند، به دیگران اطمینان کمی دارند. ریاست مآب، ایرادگیر و نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج هستند.
*فرزندان وسط 

نقاط مثبت: فرزندان وسطی، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند. مهمترین نیاز آنها، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها "آرامش به هر قیمتی" است. اینها افرادی بسیار آرام و بی سر و صدا، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند. مهارت زیادی در حل مشکلات دارند چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجیگران خوبی باشند.
نقاط منفی: نسبت به فرزندان اول خانواده، احساس سلطه گری کمتری دارند، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند—یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند. از آنجا که سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند. نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شود. همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران، خود را سرزنش می کنند.

*فرزندان آخر
نقاط مثبت: افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند. مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند. هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند. افرادی برونگرا هستند که از وجود دیگران انرژی می گیرند. از ریسک کردن واهمه ای ندارند.
نقاط منفی: خیلی زود خسته می شوند. از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است. افرادی خود گرا هستند. معمولاً به خاطر توقعات غیر واقعیشان از رابطه، که تصور می کنند در همه ی رابطه ها باید همیشه خوشی و خنده برقرار باشد، رابطه های زیادی را به فنا می دهند. اما نمی دانند که عمر چنین رابطه هایی بسیار کوتاه است.

منبع :شمسه

چه زمانی باید به فکر انتخاب همسر باشیم ؟

مقاله از علی سلطانی مجد

خیلی وقته می خوام اینو بنویسم اما نمی شد حالا که شده سعی می کنم  کامل بنویسم پس بخونید به صورت عامیانه می نویسم تا برای همه سنین قابل درک باشد.

در ابتدا می خوام از رفتارهای مشترک بین آدما بگم ، خب اصلا چه زمانی ما ها رو جزء آدم حساب می کنند ؟ سن بلوغ ، یعنی دخترا سن 9 تا 11 سالگی و آقا پسرا هم سن 15 تا 18 سالگی تازه قاطی آدما میشن . حالا در همین سن یعنی سن بلوغ یه اتفاقات عجیبی در همه ما ها شکل میگیره آخه داریم آدم میشیم  مثلا کنجکاویهای ما گسترش پیدا میکنه از همین سن و سال بلوغه که میخواهیم یه جورایی واسه جنس مخالف جلب توجه کنیم  غده ها فعال شدن و هورمونهای جنسی فعالیتشون زیاد تر شده  غریزه جنسی کم کم داره با سیر صعودی حرکت میکنه  کم کم گرایشات به جنس مخالف بالا میره نیازهای عاطفی و احسااستی ما شکل تازه ای به خود میگیره یا بهتر بگم شکل حقیقی خودش رو داره پیدا میکنه شخصیت ما داره شکل میگیره یه جایی یه خبری شده  درست حدس زدید همونجا یی که ...  کم کم توجه طلبی  و گرایشات ما و کنجکاوی و غریزه ما میطلبه که با یک جنس مخالف ارتباط برقرار کنیم  البته منظورم اون ارتباطه نیستا یک ارتباط سالم در حد دوستی ، اخی اون اولش فکر میکنی اگه یه دوست دختر داشته باشی چقدر خوب میشه یا بالعکسش بگذریم پیدا میکنی بعدشم چند صباحی نگذشته که فکر میکنی احساسه کار خودشو کرده و یک دل نه هزار دل عاشق شدی اکثر مواقع این درمورد پسرای سنین 16 تا 19 یا 20 سال صادقه این طبیعی که دخترهای هم رده سنی پسرها در سنین 15 تا 19 سال بیشتر از پسرها قدرت درک دارند و تا حدودی واقع بینانه تر به مسائل نگاه می کنند هر چند که احساس دخترها 7 برابر پسرها میباشد . معمولا پسرا تو این سن کمی غرور بیش از اندازه ای دارند و پرخاشگر و خلاصه خودشون رو عقل کل می دونند فورا هر چی میشه میرن تو فاز اردواج  اینا همه طبیعیه و دورانی داره که میگذره اما چه زمانی باید واقعا به فکر انتخاب همسر باشیم ؟

پاسخ زمانی که معیارهای شما شکل حقیقی به خود گرفت و ثابت ماند . حالا از کجا بدونیم اصلا معیار ما چیه کی ثابت میشه ؟

در نظر داشته باشید همه ما ادما یک سری معیارهای مشترک داریم  برای انتخاب همسر مثلا در آقایون : اکثرا از همون سن 16 سالگی اگه ازشون بپرسید  همسر شما چه خصوصیاتی باید داشته باشه جواب میدن  زیبا باشه خوش اندام باشه و... خب همین سوال رو از یه آقای 30 ساله هم که ازدواج نکرده بپرسید مطمئنا همین موارد در معیارهاشون قرار داره حالا اگر در درجه اول نباشه به هر حال یه جایی قرار داده می شود یا در دختر خانمها : خوش تیپ باشه جذاب باشه پولدار و تحصیل کرده باشه و .. همه اینا معیارهای مشترکه اما معیار حقیقی کی شکل میگیره ؟

یه موقعه ای شما یه کاری انجام میدید که فکر میکنید این کار درسته و خب چون الان این فکرو میکنید پس اونکارو انجام میدید حالا مثال عشقی میزنم  شما فرض کنید یه پسر 18 ساله هستید خب عاشق یه دختر 16 ساله میشید و پاتونم توی کفش میکنید که اگر این خانم نشد دیگه هیچکس حتی بعضی ها اقدام به خودکشی هم میکنند اما همین آقا پسر زمانی که شد 19 ساله یا 20 ساله میبینه که وای چقدر اونروز اشتباه میکرده و اون شخصی که انتخاب کرده اصلا اونی نبوده که میخواسته و اصلا معیارهاش الان یه چیزه دیگس این طبیعی که به صرف رشد عقلانی معیارها و نیازهای ما در سنین مختلف تفاوت میکنه اما یه زمانی میرسه که معیارهای شما تغییر آنچنانی نمیکنه و حدود 2 یا 3 سال متوالی معیار شما از انتخاب همسر ثابته یعنی فهمیدید که چه کسی میتونه شما رو خوشبخت کنه اون زمان ،  زمانیست که معیارهای حقیقی شما شکل گرفته  فراموش نکنید انسان در هر مرحله ای زمانی که رشد میکنه و وارد مرحله ی بعدی میشه معیارهاش هم تغییر میکنه  مثلا تا قبل از دانشگاه معمولا افراد یکسری معیار دارند و این در حالی که بعد از دوران دانشگاه معیارهاشون تغییر میکنه  یا مثلا تا اوضاع مادی طرف یه تکونی می خوره و اصلا دیدشون به همسر کلی فرق میکنه  حالا همه  این مسائل به کنار

  برای انتخاب همسر آقا پسرا دختر خانمها شما اول باید خودتون رو بشناسید چطوری ؟

خیلی راحته ، به هر حال شما الان در هر سنی که هستید یه قلم و کاغذ بردارید و برداشتی که از  شخصیت خودتون دارید  رو روی کاغذ یاداشت کنید  مثلا اول سنتون بعد میزان تحصیلات از چه چیزاهایی خوشتون میاد از چه چیزهایی بدتون میاد معیار انتخاب همسرتون رو بنویسید ، نکته همه اهدافتون رو هم بنویسید بالاخره شما تو این دنیا یه هدفی دارید و در آخر شرایط خودتون رو هم بنویسید  تاریخ بزنید امضاء کنید و برید دنبال زندگیتون هر 6 ماه یکبار این کارو ادامه بدید بدون اینکه روی کاغذ قبلی نگاه کنید تقلب نکنید این کارو ادامه بدید تا  زمانی که   فکر کردی عاشق شدی همون روزی که میخواهید پیشنهاد ازدواج بدید یا همون روزی که اون آقاهه به شما پیشنهاد ازدواج داده  تمام کاغذهایی رو که پر کردید بذارید کنار هم  مطمئن باشید شاید نقاط مشترکی در اون کاغذها وجود داشته باشه اما به هر حال همه اونا با هم فرق دارند خب حالا نقاط مشترک رو  ، روی یه کاغذ بنویسید وقتی نوشتید میفهمید که شما فعلا چه شخصیتی دارید ، چه شرایطی دارید ، چه هدفی رو دنبال میکنید و مهمتر از همه چه کسی می تواند شما رو خوشبخت کنه خب خودتون رو تا حدودی شناختید اینو بدونید که محال بتونید خودتونرو کامل بشناسید حالا قبل از اینکه پیشنهاد ازدواج رو بدید یه کاغذ دیگه بردارید و خصوصیات طرف مقابلتون رو بنویسید ، شرایطش رو بنویسید هر چی که راجع به اون میدونید رو بنویسید حتی نتایج تحقیقاتتون را هم بنویسید و نکته مهم اینکه حتما بپرسید که طرف مقابل شما چه چیزی هایی در شما دیده که به شما پیشنهاد ازدواج داده یا شما چه چیزهایی دید که به ایشون پیشنهاد ازدواج دادید و اگر پذیرفته شدید بپرسید چه رفتارو عمل یا اخلاقی از شما دیدند که پیشنهادتون رو پذیرفتند همه اینارو بنویسید مقایسه کنید کاغذ خودتون رو با کاغذی که از خصوصیات ایشون هست اگر دید نقاط مشترک شما بالای  65 درصد هست بدونید این فرد همون فردیست که یتونه شما رو خوشبخت کنه مطمئن باشید محال ممکنه کسی رو پیدا کنید که حتی 90 درصد از معیارهای شما رو داشته باشه البته حتما در برابر معیارهایی که نداره خصویات و امنیازات دیگری داشته باشه .

به خاطر داشته باشید قبل از ازدواج تنها شما به حدود 40 تا 60 درصد شناخت طرف مقابلتون و خودتون شاید دستیابید بعضی خصوصیات اخلاقی ،  رفتاری و کرداری تنها در زندگی مشترک افراد ظاهر می شود .

خودشناسی ، اعتماد به نفس  و خودباوری عواملی هستند که باعث شکل گیری انتخابهای صحیح ما در طول زندگی می شوند .

برخی سوالات شما

چه سنی برای ازدواج مناسب است و عاشق شدن درچه سنی حقیقی است ؟

ازدواج یک تکامل است و هر انسانی در یک سنی به این تکامل میرسد خیلی از افراد هستند که علی رغم دارا بودن سن کم درک بزرگی از مسائل و دنیای پیرامون خود دارند و متاسفانه خیلی وقتها افرادی هستند که سن وسال آنها مطابقتی با طرز فکر و عملشون ندارد هر موقع انسان خودش را تاحدودی شناخت اهدافش مشخص شد  ، شرایط محیا و معیارهای حقیقی او شکل گرفت اون زمانی میتونه همسری برای خودش اختیار کنه ، اما در مورد عاشق شدن بارها عرض کردم اکثر مواقع احساساتی نظیر وابستگی و عادت کردن را با احساس عاشق شدن اشتباه میگیریم . عاشق شدن این نیست که اگر روزی چند مرتبه با طرفتون صحبت نکنید دلتون یه جوری میشه اتفاقا تماسهای مکرر حرفهای تکراری بکار بردن واژه هایی نظیر دوست داشتن ، عاشقتم  و ... به تعدا دفعات زیاد ارزش خودش رو از دست میده و بار احساسی لازم رو منتقل نمیکنه نهایتها به هم عادت مکنید  و نیروی جاذبه احساسی کم رنگ میشه تا جایی که کاملا از بین بره .

چه نوع آشنایی میتونه بهترین نوع آشنایی باشه برای ازدواج ؟

اگر هدف شما ازدواجه آشنایی باید بگونه ای باشه که معنای حقیقی خودش رو پیدا کنه یعنی بتونید کاملا طرف مقابلتون رو بشناسید فراموش نکنید خیلی وقتها دو نفر میتونند دوستان خوبی برای هم باشند اما نمیتوانند زوج خوشبختی باشند ، سعی کنید در روابط دوستی اگر هدفتان ازدواج است خانواده ها رو از همان ماه اول در جریان بگذراید تا راحتر بتونید ارتبااط برقرار کنید ارتباط سالم هیچ اشکالی ندارد در اکثر رابطه های دوستی دو طرف شاید هفته ای یک مرتبه اونم برای مدت کوتاهی همدیگه رو ملاقات کنند خب مسلما هر دوطرف سعی میکنند بهترین رفتار و بهترین عمل رو در اون لحظه ملاقات  پیاده کنند حالا اگر هر موقع که همدیگه رو میبنید همه چیز خوب باشه و قشنگ شما هیچوقت نمیتونید طرفتون رو بشناسید چون در طول زندگی هفته ای یکبار و فقط برای لحظاتی کوتاه که فقط فرصت حرفهای قشنگ باشه که در کنار هم نیستید در همه لحظات غم و شادی و ... در کنار هم هستید زندگی هم که بدون مشکل نمیشه پس تازه اون زمان خلق و خوی واقعی طرفتون نمایان می شود و میبینید که ای وای این شخص او کسی نبوده که شما می خواستید.

در مورد آشنایی در دانشگاه چه نظری دارید ؟

دانشگاه یک محیط باز که در کنار جنس مخالف به کسب علم می پردازید  در این محیط معیار انسان ممکنه تفاوتهای زیادی بکنه البته بماند که  شاید اسما دانشگاه محیطی بریا کسب علم باشد وگرنه برای خیلی ها ... به هر حال خیلی از افراد هستند که انگار منتظرند وارد دانشگاه بشوند و اصلا با خیلی ها که صحبت میکنم میبینم که بعضی خانمها فقط به خاطر انتخاب همسر و حالا این محیط که جنس مخالفشون در کنار انهاست علاقه مند به ورود به دانشگاه هستند که معمولا  کار به ترم دوم نکشیده یه حلقه میاد در دستشون قرار میگیره اگر دوطرف به هم علاقه داشته باشند که از هم فرار نمی کنند پس چه اشکالی  حالا که محیطش برای شناخت محیاست  و حدود 4 سال وقت برای شناخت هست بذاریم همین اول کار که یکی از راه اومد بگیم بله یا یکی رو دیدیم فورا بگیم خانم شما قصد ازدواج ندارید ؟  تازه اکثر ازدواجهای ما زمانی شکل میگره که اصلا شرایط ازدواج فراهم نیست نمیگم همه صبر کنند صاحب خونه صاحب ماشین و .. شدن برن اقدام به ازدواج کنند اما به هر حال باید یه شرایطی هم محیا باشه بهتره چند ترم از پیشنهاد ازدواج بگذرد تا دوطرف همدیگر و بشناسند شرایط را آماده کنند بعدا فورا نامزد یا عقد کنند .

 

نظریه رفتار درمانی

تاریخچه رفتار درمانی

اگر بخواهیم تاریخچه رفتار درمانی را از لحاظ تاکیدی که بر رفتار و اصلاح آن می‌گذارد، بررسی کنیم، می‌توان گفت که این شیوه درمان به قدمت پیدایش تمدن است و اولین تلاشهایی که انسانها برای هدایت افراد همنوع خود و بهبود رفتار آنان انجام داده‌اند، نقطه آغازین آن است. اما به لحاظ علمی می‌توان گفت که رفتار درمانی به دنبال مکتب روانشناسی رفتارگرا بوجود آمده است و در واقع اصول و قوانین این مکتب روان شناسی کاربرد درمانی دارد.

بر این اساس در تاریخچه رفتار درمانی دو دیدگاه عمده شرطی کردن فعال و شرطی کلاسیک پایه و اساس رفتار درمانی است. دیدگاه کلاسیک بیشتر بر یادگیریهای عاطفی تاکید دارد و کاربرد آن در روان درمانی اصطلاحا رفتار درمانی نامیده می‌شود. افرادی چون ولپه ، گلدشتاین ، لازاروس و سالتر از جمله کسانی هستند که در درمان بیشتر از اصول شرطی کردن کلاسیک استفاده کرده‌اند. از سوی دیگر کاربرد شرطی کردن فعال در روان درمانی را تغییر رفتار می‌نامند که افرادی نظیر بندورا ، لیندزلی و رابرت میگر از جمله کسانی هستند که از اصول شرطی کردن فعال برای تغییر رفتار استفاده کرده‌اند.

علاوه بر این دو دیدگاه نظریه یادگیری اجتماعی و یا یادگیریهای مبتنی بر مشاهده ، بخش مهم دیگری را در سابقه رفتار درمانی اشغال می‌کند. در این دیدگاه تقلید یا الگوسازی بخش عمده‌ای از رشد و تکوین شخصیت است و تعدادی از تکنیکهای رفتار درمانی بر اصول این نوع یادگیری استوارند. از سوی دیگر چون رفتار درمانی کاربرد نظریات روان شناسی یادگیری است، در درمان علاوه بر سه رشته فکری فوق از دیگر نظریات متعدد یادگیری نظیر تئوری هال ، تولمن و ... نیز در درمان تاثیر پذیرفته است.

مفاهیم بنیادی نظریه رفتار درمانی

شخصیت

رفتار درمانگران توجه چندانی به ارائه نظریه‌ای در زمینه شخصیت نداشته‌اند. آنان در درجه اول این فرض را پذیرفته‌اند که اکثر رفتارهای انسان آموخته شده است و بنابراین می‌توان با استفاده از اصول یادگیری ، رفتارها را تعدیل کرد یا کلا تغییر داد.

ماهیت انسان

در نظر رفتارگرایان و رفتار درمانگران ، انسان ذاتا نه خوب است و نه بد، بلکه یک ارگانیزم تجزیه گراست که استعداد بالقوه‌ای برای همه نوع رفتار دارد.

مفهوم اضطراب و بیماری روانی

رفتار درمانگران ، اضطراب را واکنشی می‌دانند که بر اساس قوانین یادگیری قابل توجیه است. در دیدگاه آنها بسیاری از حالات غیر عادی روانی ، پاسخهای شرطی هستند که به نحوی تقویت می‌شوند و ادامه می‌یابند.

هدف و انتظار از رفتار درمانی

رفتار درمانی کاربرد اصول تجربی یادگیری برای تغییر رفتار ناسازگار و نامطلوب است. از این رو رفتار درمانگران دقیقا با این مساله مواجهند که مراجع چگونه فرا گرفته است، یا فرا می‌گیرد؟ چه عواملی یادگیری او را تقویت می‌کنند و تداوم می‌بخشند؟ و چگونه می‌توان فرایند یادگیری او را تغییر داد، تا چیزهای بهتری را جایگزین رفتارهای نامطلوب خویش کند؟ هدف اصلی درمان آن است که ارتباطهای نامطلوب میان محرک و پاسخ به نحو مطلوبی تغییر یابند. انتظار از رفتار درمانی ، در واقع تغییر رفتار نامطلوب است.

مراحل رفتار درمانی

در شیوه‌های رفتاردرمانی مراحل مشخصی طی می‌شود:

  1. شناسایی رفتاری که باید دگرگون شود.
  2. بررسی و شناسایی شرائطی که رفتار را موجب شده‌اند.
  3. شناخت عواملی که به نوعی موجبات ابقا و ادامه رفتار را فراهم می‌آورند.
  4. تهیه و ارائه برنامه‌هایی به منظور دگرگون سازی و نیز یادگیری رفتارهای جدید.

تکنیکهای رفتار درمانی

تکنیکهایی که روان درمانگر در فرایند رفتار درمانی از آنها استفاده می‌کند، عمدتا بر اصول و قوانین نظریات شرطی فعال و کلاسیک و یادگیریهای اجتماعی مبتنی هستند و در مواردی ممکن است از اصول نظریات یادگیری دیگر نیز استفاده شود. اهم تکنیکهای رفتار درمانی به قرار زیر است:

  1. شرطی کردن : در این تکنیک رفتار درمانگر به تقویت رفتارهای مطلوب می‌پردازد.

  2. خاموش کردن یا حذف رفتار : عبارت است از تضعیف تدریجی و یا حذف یک رفتار که از راه عدم تقویت آن صورت می‌گیرد.

  3. آموزش شیوه متوقف کردن فکر : در این تکنیک به مراجع آموزش داده می‌شود، با استفاده از یک محرک قوی ، مثل داد زدن « متوقف کن » ، افکار اضطراب زا و مزاحم خود را متوقف کند.

  4. آموزش اظهار وجود : آموزش اظهار وجود تکنیکی است که برای رفع اضطرابهای حادث از روابط اجتماعی متقابل افراد بکار برده می‌شود. مثلا اضطراب ناشی از عدم توانایی فرد در ارائه عقایدش به دوستانش و یا دیگران ، با این تکنیک به خوبی از بین می‌رود.

  5. انزجار درمانی : این تکنیک همراه کردن یک محرک نامطبوع است، با رفتارهای ناسازگار و غیرعادی. در این تکنیک از محرکهای تنبیه کننده مثل داروها ، شوک الکتریکی ، تصاویر منزجر کننده و ... برای رفتارهایی مثل ترک عادت استفاده می‌شود.

  6. حساسیت زدایی منظم : این تکنیک که بسیار پرکاربرد است، روش ایجاد آرامش عمیق عضلانی به فرد آموزش داده می‌شود سلسله مراتبی از محرکات اضطراب‌زا از ضعیف تا شدید به فرد ارائه می‌شود و بعد از رفع اضطراب بعد از هر محرک و ایجاد آرامش ، محرکات بعدی ارائه می‌شوند.

  7. شکل دادن رفتار : در شکل دادن رفتار مشاور در صدد است تا رفتار مطلوبی را در مراجع ایجاد کند. برای این کار مشاور به تقویت رفتارهایی می‌پردازد که فقط شبیه رفتار مطلوب و مورد نظر است، اما در حال حاضر از خصائص رفتاری او نیستند. همین طور پاسخهایی که شباهت بیشتری با پاسخهای مطلوب دارند، تدریجا تقویت می‌شوند و پاسخهایی که کمتر شبیه هستند، بدون تقویت باقی می‌مانند. این رویه آنقدر ادامه می‌یابد، تا رفتار مورد نظر و دلخواه در فرد مراجع شکل بگیرد.

  8. الگوسازی : در این تکنیک رفتار درمانگر ، مراجع را با یک الگوی رفتاری مناسب مواجه می‌کند تا مراجع ، اعمال و رفتار الگوی مورد نظر را از راه تقلید بیاموزد. در این فرایند تقویت اعمال تقلید شده و تمرین و تکرار آنها به یادگیری خصیصه‌های رفتاری مورد نظر منجر می‌شود.

  9. ایفای نقش : در این تکنیک رفتار درمانگر ، مراجع را به ایفای نقش معینی ترغیب می‌کند تا نوعی بصیرت نسبت به رفتار خود کسب کند و سعی کند رفتار آن نقش را به خود بگیرد.