مشاوره خانواده  -  مشاوره  تحصیلی

مشاوره خانواده - مشاوره تحصیلی

خواهشمند است ما را از ارائه نظرات گرانبارتان محروم نفرمایید.
مشاوره خانواده  -  مشاوره  تحصیلی

مشاوره خانواده - مشاوره تحصیلی

خواهشمند است ما را از ارائه نظرات گرانبارتان محروم نفرمایید.

چند تکه آرزو...


کاش وقتی زندگی فرصت دهد

                        گاهی از پروانه ها یادی کنیم                

کاش بخشی از زمان خویش را

                        وقف قسمت کردن شادی کنیم                                                          

کاش وقتی آسمان بارانی ست

                          از زلال چشمهایش تر شویم

وقت پاییز از هجوم دست باد

                         کاش مثل پونه ها پرپر شویم              

کاش وقتی چشمهایی ابریند

                       به خود آییم و سپس کاری کنیم              

از نگاه زرد گلدانهای مان

                       کاش با رغبت  پرستاری  کنیم                

کاش دلتنگ شقایق ها شویم

                       به نگاه سرخ شان عادت کنیم                

کاش شب وقتی که تنها می شویم

                        با خدای  یاس ها خلوت  کنیم                

کاش گاهی در مسیر زندگی

                        باری از دوش نگاهی کم کنیم  

فاصله های میان خویش را

                         با خطوط  دوستی  مبهم  کنیم                

کاش با چشمانمان عهدی کنیم

                       وقتی از اینجا به دریا می رویم                

جای بازی با صدای موج ها

                         دردهای  آبیش   را    بشنویم                

کاش مثل آب،مثل چشمه سار

                       گونه ی  نیلوفری  را  تر  کنیم                  

ما همه روزی از اینجا می رویم

                        کاش این  پرواز  را باور کنیم

کاش با حرفی که چندان سبز نیست

                       قلب های نقره ای  را  نشکنیم  

کاش هر شب با دو جرعه نور ماه

                       چشم های خفته را رنگی زنیم                  

کاش بین ساکنان شهر عشق

                          رد پای  خویش را پیدا  کنیم                      

کاش با الهام از وجدان خویش

                        یک گره از کار دل ها وا کنیم      

کاش رسم دوستی را ساده تر

                         مهربان تر  آسمانی تر  کنیم

کاش در نقاشی دیدارمان

                         شوق ها را ارغوانی تر کنیم

کاش اشکی قلب مان را بشکند

                       با نگاه خسته ای ویران شویم

کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند

                       ما به جای ابرها گریان  شویم

کاش وقتی آرزویی می کنیم

                       از دل  شفاف مان هم رد شود

مرغ آمین هم از آنجا بگذرد

                      حرف های  قلب مان را  بشنود

وای باران!

وای باران!

باران

شیشه پنجره را باران شست

از دل تنگ من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ         من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می برد مرغ نگاهم تا دور

وای باران!

وای باران!

خواب، رویا ی فراموشی هاست

خواب را دریابیم

که در آن دولت خاموشی هاست

من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها می بینم

و ندایی که به من میگوید

گرچه شب تاریک است

دل قوی دار سحر نزدیک است

در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم

می توان با لبخندی این فاصله ها را برداری

تو توانایی بخشش داری

دستهایی تو توانایی آن را دارد

چشمهای تو به من آرامش می بخشد

و تو چون مصرع شعری زیبا

سطر بر جسته ای از زندگی من هستی

دفتر عمر مرا، با وجود تو شکوهی دیگر رونق دیگر هست

می توانی تو به من زندگانی بخشی

یا بگیری از من آنچه را می بخشی

من به خود می گوییم؛

چه کسی باور کرد؟ جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد 

منبع: سارا

سفر به روستای شگفت انگیز ماخونیک (سرزمین لی لی پوت های ایران):

(برای دیدن بهتر تصاویر روی آنها کلیک نمایید)
روستای ماخونیک یکی از هفت روستای شگفت انگیز جهان می باشد.نمای کلی روستای ماخونیک ( م.آرین پور) این روستا در فاصله ۷۸ کیلومتری شرقی شهر سربیشه در مسیر جاده سربیشه به روستای دُرُح قرار دارد .
روستای ماخونیک خراسان جنوبی از روستاهای شگفت انگیز جهان و جزء بخش مرکزی شهرستان سربیشه است و به لحاظ شهرت آن به شهر لی لی پوتها، جذابیتهای حیرت انگیزی دارد.
منطقه ماخونیک متشکل از ۱۲ آبادی است که روستای ماخونیک بزرگترین آنها محسوب می شود.
نمایی از روستای ماخونیک (م. آرین پور)این روستا شامل ماخونیک Maxonic، کفاز Kefaz، چاپنسر Japansar، توتک Tutak، سفال بند Sefalband، سولابست Sulabest، لجونگ( سفلی و علیا ) lejong، کلاته بلوچ Kelate baluj، دامدامه Damdame و میش نو Misnow، خارستو Xayestu و جلارو Jelaro است.
اهالی این روستاها از نظر مذهب، معیشت، شیوه زندگی و اوضاع اجتماعی با یکدیگر وجه اشتراک زیادی دارند اما غالب این روستاها اصل و نسب خود را از روستای ماخونیک می دانند.
مذهب مردم منطقه ماخونیک سنی و از نوع حنفی است که با زبان فارسی و با لهجه خاص محل تکلم می کنند.
درباره وجه تسمیه روستا چندین قول وجود دارد، گویند که در گذشته بسیار دور عده ای مأموران دولتی به این روستا آمده و اهالی به گرمی از آنها استقبال نکرده اند و با آنها برخورد سردی داشته اند و آنها این نام را برای روستا انتخاب کرده اند.خانه ای در ماخونیک با ورودی کوتاه آن (م. آرین پور)
برخی نیز می گویند به دلیل وجود شکافی در کوه نزدیک روستا به آنجا ماده ماخونیک گفته می شده که به مرور زمان به ماخونیک تغییر نام یافته است.
در برخی اسناد قدیمی (حجت) که تاریخ نگارش آنها به ۳۰۰ سال قبل می رسد، نام روستا مادخنیک ذکر شده است که مرکب از دو جزء “ماد” و “دخنیک” است. ماد در زبان پهلوی و پارسی باستان به ماه تبدیل شده که یکی از معانی آن شهر و مملکت است و در مجموع بنام شهر ماخونیک است.
درباره این روستا هیچ سابقه تاریخی مکتوبی وجود ندارد و فقط “کلنل چارلز ادوار دبیت” در کتاب سفرنامه خراسان و سیستان در دوره ناصرالدین شاه به توصیف منطقه ماخونیک پرداخته است.
کاریز ماخونیک (م. آرین پور)بر طبق شواهد چنین بر می آید که ساکنان روستا در ابتدا دامدار و عشایر بوده اند و در دوره های بعد در منطقه ماخونیک و به ویژه در روستای ماخونیک سکونت گزیده اند، وجود سنگ نگاره ای در نزدیکی قنات ماخونیک که نقش های چوپانی و بسیار قدیمی بر روی آن نقش بسته نیز گواهی بر قدمت سکونت در ماخونیک است.
از آثار تاریخی ماخونیک می توان به سنگ سیاه (سنگ نگاره) ماخونیک، بنای برج و قلعه، برج گل انجیر، منزل سرگردونی، نادر مرده می توان اشاره کرد.
یکی از عمده نشانه های فرهنگی روستای ماخونیک مسکن است که در نوع خود جالب و قابل توجه است. بافت مسکونی روستا در دامنه تپه و خانه ها به طور فشرده به هم و در گودی زمین ساخته شده اند.نمونه ای از بافت مسکونی ماخونیک (م.آرین پور) کف خانه حدود یک متر از سطح زمین پایین تر است و دارای یک درب کوتاه چوبی است.
برای رفتن به داخل خانه باید دولا شده و به زحمت خود را داخل خانه کرد. اغلب یکی دو پله درگاهی را به کف خانه متصل می کنند.
هر خانه دارای فضاهایی همچون کندیک Kandik ( مخزن نگهداری گندم و جو )، کرشک Koresk ( اجاق گلی برای طبخ غذا )، طاق و طاقچه است.
باید دانست عمده مصالح به کار رفته در مسکن روستا شامل سنگ، چوب و هیزم است.
علاوه بر مسکن به جاذبه های فرهنگی دیگری همچون مراسم عروسی و نامزدی، مراسم ماه رمضان و عیدفطر و عید قربان، مراسم باران خواهی و همچنین خوراک و غذاهای سنتی و پوشاک محلی منطقه می توان اشاره کرد.
نمونه ای دیکر از خانه های ماخونیک (م. آرین پور)
جاذبه این روستا این است که در آن اهالی کوتاه قد بوده و به زحمت قدشان از ۱.۴۰ تجاوز می کند البته شایان ذکر است که این موضوع برای دوران گذشته است واکنون در این روستا تقریباً قدها متعادل گشته است. خانه‌های روستائی با سقف های کوتاه و داخل خانه ها نیز بسیار کوچک می باشد در حال حاضر خانه‌های کوچک آنها حائز اهمیت است که بسیار کوچک و با سقفهای کوتاه می باشد.
برای وارد شدن به خانه‌های روستای ماخونیک باید کمر را خم کرد. در داخل خانه هم نمی‌شود راست‌راست ایستاد. ظاهراً از آنجا که هوای آن ناحیه سرد است مردم خانه‌ها را کوچک و کم‌‌ارتفاع می‌سازند تا راحت‌تر گرم شوند.
مردم ماخونیک تا ۵۰ سال پیش، چای نمی‌نوشیدند، شکار نمی کردند و اصلاً گوشت هم نمی ‌خوردند و هنوز سیگار نمی ‌کشند. مردم ماخونیک این قبیل کارها را گناه می دانستند.
ن�وه ورود به خانه در ماخونیک ( م. آرین پور)ورود تلویزیون به این روستا به معنای ورود شیطان بود و اهالی تا چند سال پیش به تلویزیون می گفتند شیطان. آنها هرگز اجازه نمی‌دادند کودکان پای صفحه تلویزیون بنشینند و جادو شوند. شاید حق با آنها بود.
 
شغل اصلی مردم روستا دامداری است و در کنار آن به کشاورزی نیز مشغول هستند، علاوه بر این تعدادی از اهالی در معادن سنگ کار می کنند و تعداد ی دیگر نیز قالیبافی می کنند و این صنعت از عمده صنایع دستی روستا به شمار می رود.
عمده محصولات کشاورزی منطقه شامل گندم، سیر، جو، شلغم، چغندر و زردک است و مردم این منطقه به میزان محدودی به کشت گوجه فرنگی، پیاز و زعفران نیز می پردازند.
کاشت محصولات باغی در روستا چندان به چشم نمی خورد و فقط تعدادی درختان عناب، توت، انجیر، انار، سیب،نمای دیگری از ماخونیک ( م. آرین پور) انگور و بادام در کنار جویهای آب و نزدیکی استخر کاشت شده است.
راه روستا در سالهای اخیر ایجاد و آسفالت شده است و علاوه بر این روستا دارای آب شرب، برق، خانه بهداشت، مدرسه ابتدایی، مکتب خانه، حمام و چندین مغازه از جمله خوار و بار فروشی، قصابی، نانوایی، تعمیرگاه موتور و جوشکاری هستند.
در حال حاضر گردشگران خارجی و داخلی زیادی از این روستا دیدن می کنند و این روستا از روستاهای هدف گردشگری خراسان جنوبی به شمار می رود.
 
با این حال خانه های مسکونی لی ‌لی پوت های ایران همچنان پابرجاست و خانه هایی با ساخت امروزی و گاه شهری و دارای آجرنما، اگرچه قد برافراشته و خانه های تو سری خورده را در سایه خود قرار داده اما نتوانسته اند نگاه ها را از آن برگیرند. ماخونیک همچنان زنده است.
 
محمدرضا آرین پور-مدرس دانشگاه
منابع متن مقاله وسفرنامه: با استفاده ازسایت دانشگاه آزاد اسلامی وسایت کویرهای ایران وکتاب راهنمای گردشگری خراسان جنوبی
عکس ها: محمدرضا آرین پور
 

زندگی نامه آدولف هیتلر

زندگی نامه آدولف هیتلر

بیستم آوریل ۱۸۸۹ ٬دریک غروب بهارى در منطقه سرسبز باواریا ( مرز میان آلمان و اتریش) ، آلویس و کلارا صاحب فرزندى شدند که نامش را آدولف گذاشتند.

آلویس هیتلر کارمند اداره گمرک بود و به همین جهت دوست داشت که پسرش نیز راه او را ادامه دهد و کارمند شود. از این رو با آنکه درآن زمان در وضعیت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصیل به مدرسه فرستاد اما آدولف نمى خواست کارمند شود. او کارمند شدن را همتراز اسارت مى دانست و از اینکه بله قربان گوى کس دیگرى باشد متنفر بود. به همین جهت با آنکه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. دیرى نپایید که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد که براى ادامه زندگى به تنهایى به وین، پایتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا ، گام بگذارد. او در آنجا روزگار سختى را پشت سر گذاشت. در سال 1914 یعنى درست در سالى که جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت کرد و چون تعصبات ملى قویى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور که دوستانش مى گویند رشادتهاى زیادى از خود نشان داد تا آنجا که به مدال صلیب شجاعت که تا آخر عمر با افتخار به گردن  مى آویخت نائل گشت.

                               

به سبب جراحتهاى جنگ در بیمارستان بسترى بود که خبر شکست آلمان را به گوشش رساندند. این تلخ ترین خبرى بود که تا آن زمان شنیده بود و او را منقلب نمود.او سیاستمداران را مسببین اصلى این شکست مى دانست و به همین جهت بود که نسبت به حکومتى که آنان بنام جمهورى وایمار تشکیل دادند هیچگاه خوشبین نبود.
پس از جنگ او در قسمت تبلیغات ارتش به کار مشغول شد تا زمانیکه وارد حزب کارگران آلمان گشت. این همان حزبى است که بعدها بنام حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان بزرگترین حزب آلمان گردید.

حزب کارگران حزبى کوچک و متشکل از نهایتا 10 عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مدیریت، فعالیت و کوششهاى آدولف هیتلر و همچنین ابداعاتش از قبیل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نیز برگزارى جلسات حزبى در اماکن مطرح و همچنین تاسیس روزنامه برا ى حزب رفته رفته تبدیل به حزبى بزرگ شد تا آنجا که دست به یک کودتا زدند که بعدها بنام کودتاى آبجوفروشى مشهور شد. کودتایى که در آن هیتلر و دیگر افراد حزب بر علیه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همکارانش در این راه با شکست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افکندند بلکه حزب تعطیل و غیر قانونى اعلام و از هرگونه فعالیتى منع گردید.

هر کس دیگرى بود دست از کار مى کشید و یا حداقل در زمانى که در زندان بود حرکتى نمى کرد اما این شخصیت خارق العاده دست به یکى از بزرگترین اعمال خویش زد... نوشتن کتاب نبرد من .
کتاب نبرد من بعدها بعنوان کتاب مقدس نازیها ( اعضاء حزب ناسیونال سوسیالیسم ) درآمد که در آن ریشه هاى فکرى رایش سوم بیان گردیده است. رایشى که بزرگترین امپراتورى آلمان لقب گرفت.
پس از آزادى او با دولت توافق نمود که بر علیه آنان حرکتى انجام ندهد و اینچنین بود که بار دیگر حزب را رو به جلو به پیش راند.
حزب نازى به علت نبوغ سیاسى هیتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اکثریت کرسیها را به خود اختصاص داد بطوریکه هرمان گورینگ یکى از نزدیکترین یاران هیتلربه عنوان رئیس پارلمان انتخاب گردید.

سرانجام در 30 ژانویه 1933 ژنرال هیندنبورگ رئیس جمهور سالخورده آلمان آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزید و این لحظه تاریخى آغاز رایش سوم مى باشد.

                                        


هیتلر پس از به قدرت رسیدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشید و با اینکه در پیمان ورساى آلمان حق داشتن نیروى نظامى را نداشت با نیرنگ یک نیروى نظامى براى آلمان آفرید که تا آن زمان بى سابقه بود.
پس از آن اتریش را الحاق خاک آلمان کرد.اتریش پس از جنگ اول جهانى بسیار ضعیف شده بود و هیچ نشانى از شکوه و عظمت گذشته را نداشت ، به همین سبب مردم مشتاقانه به الحاق کشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. این واقعه به آنشلوس معروف است.

بدین ترتیب هیتلر در 14 مارس 1938 پیروزمندانه و در حالى که به ابراز احساسات مردم که مشتاقانه براى دیدنش صف کشیده بودند پاسخ مى گفت وارد وین ، شهرى که روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى کرده بود ، گردید.
پیمان ورساى یکى از ذلت بارترین پیمانهایى بود که پس از جنگ اول جهانى و در پى شکست آلمانها بر ملت آلمان تحمیل گردیده بود و هیتلر سوگند خورده بود که این پیمان را براندازد. از جمله مفاد این پیمان دادن سرزمینهایى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانیها، لهستانیها را ملتى پست تر از خود مى دانستند این امر برایشان بسیار گران مى آمد. بدین سبب به دستور هیتلر در سپیده دم اول سپتامبر 1939 لشکریان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان ) مانند سیل از مرز لهستان عبور کردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پیش راندند. انگلستان و فرانسه که در آن زمان جزو هم پیمانان لهستان بودند، پس از این واقعه به آلمان اعلام جنگ کردند واین آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترین جنگ تاریخ بشرى ، بود.
نبوغ نظامى هیتلر به صورتى بود که همه جهان را به شگفتى واداشته بود. با تدابیر نظامى این مرد لهستان، دانمارک، نروژ،هلند ، بلژیک و سپس فرانسه به سرعت به اشغال نیروهاى آلمانى درآمد.

هیتلر انگلستان را جزء لاینفک تمدن اروپا مى دانست و در هر لحظه از جنگ براى صلح با انگلستان اقدام مى کرد اما انگلیسیها که مردمى متکبر بودند حاضر به صلحى که کمتر از تسلیم نبود نمى شدند و تا آخرین نفس دلاورانه با آلمانها جنگیدند.
هیتلر که نه مى خواست انگلستان را از بین ببرد و نه مى خواست قدرت ارتش خود را کاهش دهد از ادامه جنگ در غرب منصرف شد و رویش را به طرف شرق ، یعنى روسیه ، برگرداند.
در ساعت 3:30 بامداد 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان طى عملیاتى موسوم به بارباروسا به روسیه شوروى حمله کردند. در ابتدا سرعت ارتش بسیار بالا بود و در همان آغاز عملیات قسمتهاى بسیارى از خاک روسیه را به تصرف خود درآوردند.هیتلر و سایر فرماندهانش اینچنین مى پنداشتند که کار روسیه تا قبل از پائیز به اتمام خواهد رسید و همین ، بزرگترین اشتباه ، او بود.
در زمستان سرد آن سال روسیه، ارتش آلمان ، بعلت نداشتن تجهیزات کافى براى نبرد زمستانى با آنکه تا دروازه هاى مسکو رسیده بود، بعلت مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسیه، مجبور به عقب نشینى شد و این آغاز پایان بود.
پس از ورود آمریکا به جنگ جهانى دوم که توسط ژاپن صورت گرفت ، روح تازه اى در قواى متفقین دمیده شد و جنگ وارد مرحله جدیدى گردید.
سرانجام با توافقى که توسط سران سه کشور انگلستان،روسیه و آمریکا یعنى چرچیل، استالین و روزولت انجام گرفت ، متفقین از شرق و غرب به سمت آلمان یورش بردند و توانستند ارتش آلمان را به زانو درآورند.

هیتلر تا دقایق آخر مقاومت کرد و چون دیگر هیچ نیرویى براى جنگیدن نداشت براى آنکه جسدش به دست دشمنانش نیفتد دستور داد جسدش را بسوزانند و پس از این دستور با شلیک تپانچه به زندگى پر فراز و نشیب خود پایان داد.
اما جنگ جهانى دوم ، جداى از تبعات منفى ، آثار مثبتى نیز بر جاى گذاشت که امروزه بشراز آنها بهره مند است. اصولا انسانها در مواقعى که ضرورت ایجاد کند دست به کارهاى بزرگى مىزنند و رشد سریع علم و دانش بشرى و پیشرفت فوق العاده تکنولوژى که به علت رقابت شدید نظامى بوجود آمد از جمله این آثار است.
از دیگر مواردى که در دنیاى پس از جنگ بوجود آمد و مستقیما به این جنگ مربوط میشود مى توان از تشکیل سازمان ملل متحد، بوجود آمدن بلوک شرق و غرب و دو قطبى شدن جهان و دهها موارد دیگر را نام برد که هنوز هم مى توانیم این موارد را ببینیم.
اما اگر هیتلر پیروز مى شد ما یقینا در دنیاى دیگرى زندگى مى کردیم و شاید این همه کشت و کشتارهایى که پس از این جنگ در سرتاسر جهان به بهانه هاى گوناگون شکل گرفته و مى گیرد بوجود نمى آمد............ و باز هم شاید ... شاید ایران خوشبخت تر از آنى که هست مى بود.