تمام مطالب موجود در این تارنگار در لینکهای زیر موجود است
برای باز شدن مطالب هر بخش بر روی آنها کلیک کنید
سخن بزرگان و حکیمان صفحه چهارم
سخن بزرگان و حکیمان صفحه یازدهم
سخن بزرگان و حکیمان صفحه دوازدهم
سخن بزرگان و حکیمان صفحه سیزدهم
سخن بزرگان و حکیمان صفحه چهاردهم
سخن بزرگان و حکیمان صفحه پانزدهم
سخن بزرگان و حکیمان صفحه شانزدهم
سخن بزرگان بهمراه عکس های بسیار زیبا
سخنان باربارا دی آنجلیس در مورد عشق و زندگی زناشویی
سخنانی از محمد صالح ابوسعیدی در باب تربیت فرزند
کندو کاو در سخن بزرگان توسط دکتر شهناز خاتمی
سروده های زیبای فرزانه شیدا سرآینده ایرانی
سخنانی از سراینده توانا فرزانه شیدا
برای دیدن زندگینامه و بیوگرافی شخصیت های بزرگ جهان بر روی لینک زیر کلیک کنید
سلحشور و جنگاور در کلام ارد بزرگ
زیباترین سخنان حکیمانه از روزنامه بین المللی اعتدال
مجموعه سخنان ارد بزرگ ، جبران خلیل جبران ، فریدریش نیچه و بزرگمهر
» فهرست :: ۱۳۸٧/٥/٤
کسی که زبانش را حفظ کند خدا عیب او را می پوشاند. (امام علی «ع»)
کلمات حباب آبند و اعمال قطره طلا (ضرب المثل شرقی)
کار ریشه های تلخ و میوه شیرین دارد. (ضرب المثل آلمانی)
نگارش اندیشه ها، سرمایه آینده است. (ضرب المثل اسپانیائی)
قیمت و ارزش هر کس به اندازه کاری است که به خوبی می تواند انجام دهد. (امام علی «ع»)
به همه عشق بورز، به تعداد کمی اعتماد کن، و به هیچکس بدی نکن. (شکسپیر)
چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن. (کانت)
بهترین یار و پشتیبان هر کس بازوان توانای اوست.
برای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است اول پشتکار دوم پشتکار، سوم پشتکار. (لردآدیبوری)
کسی که به جلوی رویش نگاه نمی کند عقب می ماند. (مثل اسپانیولی)
بالاترین ارزش برای انسان اینست که راهی به شناخت خویش پیدا کند. (امام علی «ع»)
کسی که فقط به کمک چشم دیگران می بیند گول می خورد. (مثل فرانسوی)
همه کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند. (مثل آلمانی)
میراثی گران بهاتر از راستی و درستی نیست. (شکسپیر)
اشخاصی را که از فرصت های مناسب زندگی خود کمال استفاده را می برند خود ساخته می گویند. (توتل)
ثروت و افتخاری که از راه نامشروع به دست آمده مانند ابری زودگذر است. (کنفوسیوس)
خوش بین باشید اما خوش بین دیر باور. (ساموئل اسمایلز)
کسی که از مرگ می ترسد از زندگی لذت نتواند برد. (اسپانیولی)
زینت انسان در سه چیز است ؛ علم، محبت، آزادی. (افلاطون)
ترقی مولود فعالیت دائمی است زیرا استراحت چیزی به جز انحطاط در بر ندارد.
آنان که به علم خود عمل نکنند مریض را مانند که دوا دارد و به کار نبرد. (دیمقراطیس)
گرز برزگ زندگی ممکن است سرم را بشکند اما گردنم را خرد نمی کند. (مثل چینی)
نیروهائی که برای انداختن کار امروز به فردا مصرف می شود غالباً برای انجام وظیفه همان روز کافیست.
کسی که حرف می زند می کارد و آنکه گوش می دهد درو می کند. (مثل آرژانتینی)
کسی که خوب فکر می کند لازم نیست زیاد فکر کند. (آلمانی)
تنبلی، آدمی را خیالپرست بار می آورد. (پوسه نه)
بکوش در آبادانی دنیای خود چنان چه می خواهی دائم در آن زندگی کنی. (امام علی «ع»)
کسی که به پشتکار خود اعتماد دارد، ارزشی برای شانس قائل نیست. (ژاپنی)
نشانه و مشخصه عاقل ترین مردم، خوش اخلاق ترین آنهاست. (امام صادق«ع»)
کار، عشقی قابل رؤیت است.
آنکه روزگارش به تنبلی گذشت دچار عسرت و پشیمانی گشت.
اگر مردم را به حال خود گذاشتی، تو را به حال خودت خواهند گذاشت. (توماس مان)
آزادی در بی آرزوئی است. (بودا)
دیروز را فراموش کنید، امروز کار کنید، به فردا امیدوار باشید.
در عالم دو چیز از همه زیباتر است : آسمانی پرستاره و وجدانی آسوده. (کانت)
سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی.
هیچ کس به اندازه ابلهی که زبانش را نگه می دارد به یک مرد عاقل شباهت ندارد. (سنت فرانسیس)
تپه ای وجود ندارد که سراشیبی نداشته باشد. (مثل اسکاتلندی)
پیروزی، به دور اندیشی و محکم کاری است. (امام علی «ع»)
کسی که پرده از روی اسرار دیگران برداشت، رازهای پنهانش آشکار شود. (امام صادق «ع»)
هر که گره از کار مسلمانی بگشاید خداوند در دنیا و آخرت گره از کارش خواهد گشود. (امام حسین «ع»)
کسی که به اندازه یک دانه خردل نخوت در دل داشته باشد وارد بهشت نمی شود. (پیامبر «ص»)
کسی که شهامت قبول خطر نداشته باشد در زندگی به مقصود نخواهد رسید. (محمدعلی کلی)
تنها کسانی تحقیر می شوند که بگذارند تحقیرشان کنند. (الکس هیل)
من واقعاً فرمول دقیقی برای موفقیت نمی شناسم ولی فرمول شکست را به خوبی می دانم سعی کنید همه را راضی نگه دارید. (بیل کازبی)
زندگی شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست بگیرید.
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.
کسی که همه راهها را می جوید، همه را از دست می دهد.
یکی از مهمترین راههای خوشبختی، حقیر شمردن مرگ است. (لوبون)
جامعه فرزانگی و سعادت می یابد که خو اندن، کار روزانه اش می باشد. (سقراط)
اگر می خواهی بنده کسی نباشی، بنده هیچ چیز نشو. (ژاک دوال)
بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او. (همیلتون)
دانش به تنهائی یک قدرت است. (فرانسیس بیکن)
سخاوت، بخشیدن بیشتر از توان است و غرور، ستاندن کمتر از نیاز. (جبران خلیل جبران)
دوست بدارید کسانی را که به شما پند می دهند نه مردمی که شما را ستایش می کنند. (دور وبل)
شاد ماندن به هنگامی که انسان درگیر و دار کارهای ملال آور و پرمسئولیت است، هنر کوچکی نیست. (نیچه)
ارزش انسان به داشته هایش نیست، به چیزی است که آرزوی بدست آوردنش را دارد. (جبران خلیل جبران)
می توان حقیقتی را دوست نداشت، اما نمی توان منکر آن شد. (روسو)
دانستن کافی نیست، باید به دانسته خود عمل کنید. (ناپلئون هیل)
دنیا بسیار وسیع است و برای همه جائی هست، سعی کنیم جای واقعی خود را پیدا کنیم.
هر اقدامی اگر بزرگ باشد، ابتدا محال به نظر می رسد. (کارلایل)
آدمی ساخته افکار خویش است، فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است. (موریس مترلینگ)
به توانائی خود ایمان داشتن نیمی از کامیابی است. (روسو)
کسی که حق اظهار نظر و بیان فکر خود را نداشته باشد، موجودی زنده محسوب نمی شود. (مونتسکیو)
زندگی دشمن شما نیست، اما طرز فکرتان می تواند دشمن شما باشد. (ریچارد کارسون)
اگر تنها از امید انتظار معجزه داری در اشتباهی، امید باید با حرکت توأم باشد. (محمد اقبال)
اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت. (موریس مترلینگ)
فضائی بین پندار و عمل وجود دارد که با پشتکار پیموده می شود. (جبران خلیل جبران)
این که چقدر زمان داری مهم نیست چگونه می گذرانی مهم است. (لینکلن)
انسان هرگز حتی به مرگ هم تسلیم نمی شود مگر زمانی که اراده اش ضعیف باشد. (ادکارآلن پو)
همانا زندگی چیزی جز عقیده و جهاد نیست. (امام حسین «ع»)
انسان نمی تواند به همه نیکی کند، ولی می تواند نیکی را به همه نشان دهد. (رولن)
نوابغ بزرگ زندگی نامه بسیار کوتاهی دارند. (امرسون)
نه ترن، نه ریل ها، اصل نیستند، اصل حرکت است. (ژیلبر سیسبرون)
مصمم به نیک بختی باش، نیک بخت می شوی. (لینکلن)
بدی را با عدالت پاسخ دهید، مهربانی را با مهربانی. (کنفوسیوس)
اگر می خواهی در برابر قاضی نایستی، قانونمند زندگی کن. (ولتر)
شاخ پربار سر بر زمین می نهد و عظمت آن هم چنان در فروتنی او جلوه گر است. (گاندی)
تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند، فاصله این دو را زندگی کنیم. (سانتابان)
خداوند همه چیز را در یک روز نیافریده است پس چه چیز باعث شده که من بیندیشم که می توانم همه چیز را در یک روز بدست بیاورم.
زندگی دشوار است اما من از او سرسخت ترم.
همت آن است که هیچ حادثه و عارضه ای، مانع آن نگردد. (ابن عطا)
مرد بلند همت تا پایه بلند به دست نیاورد از پای طلب ننشیند. (کلیله و دمنه)
صاحب همت در پیچ و خم های زندگی، هیچ گاه با یاس و استیصال رو به رو نخواهد شد. (ناپلئون)
سرچشمه همه فسادها بیکاری است، شیطان برای دست های بیکار، کار تهیه می کند. (پاسکال)
کار و کوشش ما را از سه عیب دور می دارد، افسردگی، دزدی و نیازمندی. (ولتر)
بیش از حد عاقل بودن، کار عاقلانه ای نیست. (مثل فرانسوی)
جواهر بدون تراش و مرد بدون زحمت ارزش پیدا نمی کنند. (مثل چینی)
از دشتمن خودت یکبار بترس و از دوست خودت هزار بار. (چارلی چاپلین)
علت هر شکستی عمل کردن بدون فکر است. (الکس مکنزی)
بدبختی انسان از جهل نیست از تنبلی است. (دیل کارنگی)
آنچه ما بکاریم درو می کنیم و سرنوشت ما را به جزای کارهایمان خواهد رسانید. (اپیکوس فیلسوف)
بدون باختن برنده نمی شوی. (مثل روسی)
انسان فرزند کار و زحمت خویش است. (داروین)
اشخاص بزرگ و با همت به کوه مانند، هر چه به ایشان نزدیک شوی عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و
مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند. (گوته)
وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعى احساس اجبار و ناچارى ذهنى و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده از غیرعادى و نابهنجار بودن رفتار خود آگاه است. روان شناسان وسواس را نوعى بیمارى از سرى نِوروزهاى شدید مى دانند که تعادل روانى و رفتارى را از بیمار سلب می کند و او را در سازگارى با محیط دچار اشکال مى سازد و این عدم تعادل و اختلال داراى صورتى آشکار است.
روانکاوان نیز وسواس را نوعى غریزه واخورده و ناخودآگاه معرفى مى کنند و آن را حالتى مى دانند که در آن، فکر، میل، یا عقیده اى خاص، که اغلب وهم آمیز و اشتباه است آدمى را در بند خود مى گیرد، آنچنان که اختیار و اراده را از او سلب می کند و بیمار را وامى دارد که حتى رفتارى را برخلاف میل و خواسته اش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگى کار یا افکار خود آگاه است اما نمى تواند از قید آن رهایى یابد.
وسواس به صورت هاى مختلف بروز مى کند و در بیمار مبتلاى به آن این موارد ملاحظه مى شود:
اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطى؛ اجبار و الزام؛ احساس بن بست؛ عناد و لجاجت.
علائم دیگر: در مواردى وسواس به صورتِ خود را در معرض تماشا گذاردن، دله دزدى، آتش زدن جایى، درآوردن جامه خود، بیقرارى، بهانه گیرى، بى خوابى، بدخوابى، بى اشتهایى،... متجلى مى شود آنچنانکه به اطرافیان فرد این احساس دست مى دهد که نکند وی دیوانه شده باشد.
انواع وسواس: وسواس هایى که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تأثیر قرار می دهد و احاطه شان مى کند معمولاً به صورت هاى زیر است:
این وسواس به صورت هاى مختلف خود را نشان مى دهد که برخى از نمونه هاى آن به شرح زیر است:
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه مى کند و در صدد به دست آوردن دارویى جدید براى سلامت بدن است.
مثلاً در این رابطه مى اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عمل مى شود آیا درست مى اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟
در رابطه با اعتقادات: گاهى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرتهاى اعتقادى فراهم مى سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را به خود مشغول مى دارد.
گاهى وسواس در مورد امرى به صورت افراط در قبول یا رد آن است با این که بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى به صورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مى سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى کند بدون این که آن مسئله کوچکترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد؛ مثلاً در رابطه با دارویى عقیدهاى افراطى پیدا مى کند به گونه اى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مىداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه اى دست نیابد.
وسواس عملى به شکل هاى گوناگون خود را بروز مى دهد که ما به نمونه ها و مواردى از آن اشاره مى کنیم :
شستشوى مکرر: مردم برحسب عادت تنها همین امر را وسواس مى دانند و این بیمارى نزد زنان رایجتر است.
جلوه آن در مواردى به صورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى شود که هیچ گونه نیاز مادى ندارند.
نمونه اش را در منظم کردن دگمه لباس و... مى بینیم و وضعیت فرد به گونه اى است که گویى از این امر احساس آرامش مى کند.
شمردن و شمارشها در مواردى مى تواند از همین قبیل به حساب آید مثل شمردن نردهها با اصرار بر این که اشتباهى در این امر صورت نگیرد.
گاهى وسواسها به صورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى رود و اصرار دارد که تعداد قدم ها معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
- وسواس ترس:
صورت هاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى - ترس از مرگ - ترس از دفع - ترس از محیط محدود - ترس از امرى خلاف اخلاق - ترس از تحقق آرزو.
در این نوع وسواس، فرد نمى تواند خود را از انجام عمل و یا فکرى بیرون آورد و در صورت رهایى از آن فکر و خوددارى از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
وسواس در چه کسانی بروز می کند؟
تجارب حیات عادى افراد نشان مىدهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مىکند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مىآید.
بررسی هاى علمى نشان دادهاند که وضع هوشى افراد وسواسی در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسىهایى که داراى هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند بسیار کم هستند؛ بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم هوشى شان شود.
تجارب نشان دادهاند آنهایى که در زندگى شخصى حساسترند امکان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى که والدینشان معمولاً محکومشان مى کنند این بیمارى بیشتر دیده مى شود.
پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند که شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیکى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند؛ به همین نظر وسواس در بین دوقلوهاى یکسان بیشتر دیده مى شود تا در دیگران، اگرچه ریشه هاى اساسى و کلى این امر کاملاً مشهود نیست.
مسئله شخصیت را اگر با دامنه اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس برخلاف بیمارى هیسترى است (که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مىشود)، و در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم به میزانى قابل توجه دیده مىشود.
در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذکر شده که اهم آنها عبارت اند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابتها، منعها و... که در اینجا به مواردى از آن اشاره مى کنیم.
تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث بردهاند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شدهاند، انتقال زمینههاى عصبى مى تواند ریشه و عاملى در این راه باشد.
در این مورد مباحثى قابل ذکرند که اهم آنها عبارت اند از:
1- دوران کودکى:اعتقاد گروهى از محققان این است که پنجاه درصد وسواسهاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران کودکى پایه گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاکى از دوران کودکى ویژهاى است که در آن کشمکشها و مقاومتها و سرسختىهاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
2- شیوه تربیت:در پیدایش و گسترش وسواس، براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العادهاى را باید قایل شد. بررسی ها نشان مى دهد مادران حساس و کمال جو به صورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى کنند و مخصوصاً والدینى که رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقیق مى خواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند در این زمینه مقصرند. تربیت خشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است.
3- تحقیر کودک:عدهاى از بیماران وسواسى کسانى هستند که دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بى عرضهاى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، به درد زندگى نمى خورى... و از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سرکوفت شنیده و تنبیه شدهاند. این گونه برخوردها بعداً زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم کرده است.
4- ناامنىها: پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند برخى از آنها که دوران حیات کودکى آشفتهاى داشته و با ترس و ناامنى همساز بودهاند بعدها به چنین بیمارى دچار شدهاند. آنها در مرحله کودکى وحشت از آن داشته اند که نکند کار و رفتارشان مورد تأیید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مى کوشیدند و سعى داشتهاند که دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک بینى و موشکافى وارد شوند.
5- منعها: گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منعهاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد.
6- خانواده افراد وسواسى: بررسی ها نشان دادهاند:
- اغلب وسواسى ها والدین لجوج داشته اند که در وظیفه خواهى از فرزندان، سماجت بسیار نشان مى دادهاند.
- ایرادگیر و عیب جو بودهاند؛ اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى دیدند، آن را به رخ فرزندان مى کشیدند.
- خسیس و ممسک بودهاند به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن، و ملامتگر بودهاند و کودک سعى مى کرده خود را در حضور آنها دائماً جمع و جور کند تا سرزنش نشود.
براى درمان مى توان از راه و رسم ها و وسایل و ابزارى استفاده کرد که یکى از آنها تغییر محیطى است که بیمار در آن زندگى مىکند.
1- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است که اولیاى بیمار مى توانند به آن اقدام کنند.
2- تغییر شرایط زندگى:از شیوههاى درمان این است که زندگى بیمار را به محیطى دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى کشاند که در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسی هاى تجربى نشان مى دهند که در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل کار و زندگى، بهبود کامل حاصل مىشود.
3- ایجاد اشتغال و سرگرمى: تطهیرهاى مکرر و دوبارهکارىها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصت کافى براى انجام آن در خود احساس مى کند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد کرد که نسبتبه برخى از امور بىاعتماد گردد، از جمله وسواس.
4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشه گیرى و تنهایى بیرون کشید. زندگى در میان جمع خود مىتواند عاملى و سببى براى رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرت هاى دسته جمعى که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصاً در افرا کمرو مؤثر است.
5- شیوههاى اخلاقى: رودربایستىها و ملاحظات فیمابین که هر انسانى به نحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شیرینى، به ویژه از سوى کسانى که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد که «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که مى تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بى معنى است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6- تنگ کردن وقت: بیش از این هم گفته ایم که گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت ببیند و براى درمان ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ کنند. در چنین مواردى لازم است با استفاده از فنون و شیوههایى او را به کارى مشغول دارید و به امر و وظیفه اى وادار نمایید تا حدى که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است سریعاً انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه اى در مواردى مىتواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد.
7- زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردى براى درمان بیمار چارهاى نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که او آن را نجس مى داند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مى شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان کارى را که از آن مى ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است که در مى یابد هیچ واقعه اى اتفاق نمى افتد.
الف) روان پزشکى: اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است که در این زمینه اقدام کند. کسى که تعلیمات تخصصى و تحصیلى اش در روان پزشکى او به او اجازه مى دهد که براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشهیابىها کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتى هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز کنند و یا شیوههاى دیگرى را که براى درمان لازم مى بینند به کار گیرند.
گاهى لازم است که بیماران را در مؤسسات روان پزشکى یا در بیمارستانها به طرق روانکاوى و رواندرمانى درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است؛ به ویژه که شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است.
ب) روان درمانى: این هم نوعى درمان است که توسط روانکاو یا روان شناس صورت مى گیرد و آن یک همکارى آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنى بر اعمال متقابل است که براساس روابطى نسبتاً طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى رود. درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى که قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى گیرد. در این درمان گاهى هم ممکن است از دارو استفاده شود. البته اصل بر این است که براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یک تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبهها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف - اصلاح محیط: و غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاکم بر جنبه هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت هاى تفریحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشارکت ها در امور،... است.
ب - ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق به جانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و... است.
ج - روانکاوى و روان درمانى: که در آن تلاشى براى ریشه یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقدهها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و... است.
دکتر علی زاده
تفاوت های زن و مرد از نظر ادراک
زمانی که دستگاه های ادراک را بررسی می کنیم به تفاوت های بین دو جنس بر می خوریم. از لحاظ مقایسه ادراک شنوایی، خانم ها چنان توان بالایی در ادراک شنوایی دارند که از هر صد محرک صوتی تقریباً تمامی آنها را می شنوند. در این زمینه تحقیقی در یک سالن بزرگ ارکستر صورت گرفت که در حدود دویست و پنجاه نفر سازهای مختلف می نواختند و خانم ها صدای اکثر آنها را تشخیص دادند ؛ در حالی که آقایانی که رهبر ارکستر بودند صداهای تعدادی از سازها را نمی شنیدند. این نشنیدن آقایان به علت ضعف دستگاه شنوایی نیست بلکه بدین علت است که انسان در مغز یک پالایه یا صافی دارد که تمام صداها از آن صافی رد می شود و صدای مطبوع از آن پالایه عبور می کند و ما آن را می شنویم، گویا این پالایه در مغز خانم ها به خوبی کار نمی کند از این رو خانم ها تقریباً تمام صداها را می شنوند و آقایان تنها صداهای انتخاب شده را می شنوند. شنیدن زیاد انسان را خسته می کند، به خاطر همین می گویند زن موجودی است عصبی، زیرا همه صداها و محرکه های صوتی را می شنود و در بسیاری از مواقع توان پاسخگویی به همه آنها را ندارد . آقایان کمتر می شنوند لذا کمتر انرژی مصرف می کنند ، پس کمتر خسته می شوند. قدرت بینایی زنهاست که همانند قدرت شنوایی ، از مردها بیشتر است و این امر به خاطر این است که زنان ادراک جزئی دارند و مردها ادراک کلی .خانم ها تمام جزئیات را می بینند و آقایان فقط کلیات را می بینند. از این لحاظ سرعت ادراک در زن ها بیشتر است. منظور از سرعت درک این است که فرد با سرعت و دقت متوجه جزئیات امری شود و سپس توجه خویش را معطوف به مرحله دیگری از درک کند . آزمون های این توانایی زمانی بوده، و شخص باید در فاصله زمانی خاصی دو رشته عدد و یا حرف را با یکدیگر مقایسه کرده و به جواب های مورد نظر برسد . براساس رویکرد «فرا تحلیلی» کارایی زنان بیشتر از مردان بوده و مقدار 32/- = D است این میزان نشانگر تفاوت جزئی تا متوسط است. در تحقیق دیگری هزار نفر زن و مرد را وارد یک سالن کردند که سن تمام این افراد نزدیک به هم بود و سواد و فرهنگ آنها نیز مشابه بود. از آنها خواسته شد هر آنچه در سالن می بینند بنویسند . سپس اطلاعات به دست آمده را مقایسه کردند. نتیجه به دست آمده بسیار جالب بود : خانم ها چندین صفحه نوشته بودند و آقایان فقط چند خط . از طرف دیگر مردها در چهره شناسی و بازشناسی چهره ها از زن ها موفق ترند . می توان گفت زن ها در تشخیص رنگ ها و ادراک اندازه ها برتری قابل ملاحظه ای نسبت به مردها دارند. امروزه جای تردید باقی نمانده است که کور رنگی جنبه ارثی دارد و از صفات وابسته به جنس است، زیرا تعداد مردان کور رنگ شانزده برابر تعداد زنان کور رنگ است . حتی اگر افراد کور رنگ را کنار بگذاریم باز هم برتری زن ها بر مردها از نظر ادراک رنگ به راحتی تأیید می شود. برای مثال زن ها بین رنگ صورتی تا بنفش طیف گسترده ای از رنگ ها از قبیل صورتی ، سرخابی، یاسی ، بادمجانی، پوست پیازی و نهایتاً بنفش را شناسایی می کنند و اختلاف بسیار ظریف رنگ ها را بهتر درک می کنند، در صورتی که این تنوع رنگ با جزئیات در مردها نیست. احساس و ادارک بویایی نیز نتیجه به نفع خانمهاست، و این قدرت بویایی در زنان زن باردار قوی تر از افراد عادی است و یکی از دلایل ویار خانم ها نیز قدرت بویایی قوی آنهاست . علت این امر آن است که حس بویایی به میزان استروژن بستگی دارد و استروژن در این دوران افزایش می یابد . اصلاً قدرت بویایی ، سنگ بنای رابطه احساسی بین مادر و کودک است . در تحقیقی چشم های تعدادی از مادران را بستند و سپس آنها را تک تک در مقابل عده ای نوزاد قرار دادند و مادران از طریق حس بویایی نوزاد خود را تشخیص دادند. قدرت چشایی ، زنان از قدرت بالایی نسبت به مردان برخوردارند. گاهی اوقات زنان شکایت می کنند که شوهرانشان در اوایل ازدواج از کیفیت غذای پخته شده توسط آنها تعریف می کنند ولی بعداً بی تفاوت می شوند. این امر مربوط به چشایی ضعیف مردان است. حساسیت نسبت به درد ، بعضی از تحقیقات نشان می دهد آستانه درد زن ها پائین است . قدرت تحملشان هم کم است یعنی با کمترین ضربه ، احساس درد می کنند . در مقابل ، آستانه درد مردها بسیار بالاست و قدرت تحملشان نیز بیشتر است و شاید یکی از علل آن ضعف نیروی ماهیچه ای در زن باشد. البته بعضی از یافته ها نیز عکس مطالب فوق را نشان می دهد. از تحقیقات فوق چنین استنباط می شود که به طور کلیقدرت ادراک در زن ها بالاتر از مردهاست. یکی دیگر از جنبه های شناختی، تفکراست. از یک دیدگاه ، تفکر را به چند مرحله تقسیم بندی کرده اند: تفکر ابتدایی که ویژه کودکان است . گفته شده است به طور کلی دختران کوچک بیشتر از پسران کوچک می اندیشند، حرف زدن و خواب دیدن علامتی از تفکر ابتدایی است . در بسیاری از مواقع خانم ها خواب های طولانی می بینند. تفکر انتزاعی . انتزاعی کردن به معنای بیرون کشیدن است. این نوع تفکر بدین معناست که شما قادر باشید معنای صحیح را از یک موقعیت استنتاج کنید. این تفکر یک پیشرفت و گسترش همیشگی دارد.خانم ها در تفکر انتزاعی جزیی گرا هستند و آقایان کلی گرا. به همین خاطر حرف زدن با خانم ها مشکل است. رابطه و مباحثه با ایشان سخت است. یک خانم تا مباحثه را به مجادله نکشاند، از پا نمی نشیند؛ ولی آقایان در مباحثه و مجادله به سرعت موضوع را ختم می کنند. گاهی وقت ها مشکلات خانواده ها بر سر همین ادراک کلی و جزئی است. خانم ها وقایع را با جزئیات کامل و به صورت نمایشی تعریف می کنند ولی آقایان کلیات را مطرح می نمایند. به همین خاطر اگر برای مثال آقایی به تنهایی در یک مهمانی شرکت کند وقتی برمی گردد خانم دائماً از کیفیت مهمانی، تعداد افراد و وقایعی که گذشته است سؤال می کند، اما آقا به خاطر ادارک کلی توضیح زیادی ندارد که بدهد؛ دائم می گوید خوب بود، بد نبود ولی باز هم خانم سؤال می کند. در این شرایط آقایی که از روان شناسی و نوع ادراک زن ها اطلاعی ندارد، عصبانی می شود و فکر می کند خانم می خواهد استیضاحش کند و خانمی هم که از نوع ادراک مردها بی اطلاع باشد، می پندارد همسرش می خواهد چیزی را از او پنهان نماید. از جمله اشکالات یک تفکر انتزاعی گسترده این است که خانم ها عصبانی هستند و مردها که این گستردگی تفکر انتزاعی را ندارند آرام اند. نوع دیگر تفکر، تفکر حل مسئلهای است که از طریق آن می توانیم براساس معلومات به دسته ای از مجهولات پی ببریم. در این نوع تفکر مردها از زن ها جلوترند. مردها برای حل کردن یک مسئله زمان کمتری می طلبند. کیفیت سرعت در حل مسائل در مردها بهتر است. تفکر حل مسئله ای در زن ها تحت تأثیر تفکر انتزاعی آنها به کندی پیش می رود. حافظه زنان مانند بایگانی، پرونده های قطور دارد و بسیار گسترده است ، به همین خاطر دیر به جواب می رسند. جزئی نگریستن در زن ها و توجه و حساسیت بیش از حد به مسائل جزئی ، آنها را از پرداختن به مسائل مهم و با ارزش باز می دارد. در تفکر فیلسوفانهکه عالی ترین نوع تفکر است، تفکری که به متافیزیک و به جهان ماوراء طبیعت می پردازد مردها جلوترند، حقیقت این است که زن فیلسوف در دنیا نادر است. یک زن در طول عمر خود، وقتش را چنان صرف امور ناچیز و یا کارهای مختلفی که به وی محول کرده اند می کند که فرصت تفکر فیلسوفانه پیدا نمی کند. هوش - هوش مکانیکی پسران بهتر از دختران است . در فهم مطالب نیز پسران راحت تر از دختران مطالب را می فهمند. از طرفی پژوهش های انجام شده در زمینه توانایی فضایی حاکی است که سه نوع توانایی فضایی وجود دارد و هر کدام در میان دو جنس تفاوت های محسوسی دارد. توانمندی تجسم فضایی است. در این آزمایش شخص باید شی ء پنهان شده در میان اشکال پیچیده را پیدا کند. نمره اختلاف دو جنس در این بررسی 3/0 - = D است . این میزان گرچه اندک می باشد با این وجود نشان دهنده برتری جنس مذکر است . دومین نوع توانایی فضایی، درک فضایی است. در این آزمون شخص باید در برابر اطلاعات گمراه کننده خط عمودی و یا خط افقی را تشخیص دهد. در این آزمون نیز مردان موفق تر از زنان بوده اند و میزان 44/0 =D بود. سومین نوع آزمون چرخش ذهنی است. در این آزمون ، فرد مورد آزمایش باید شیئی را در ذهن خویش گردانده تا به جواب درست برسد در این آزمون تفاوت دو جنس کاملاً چشمگیر و مقدار اختلاف دو جنس ، مساوی با 73/0 بود.بعضی از مشاغل همچون مهندسی به توانایی فضایی نوع سوم ( چرخش ذهنی) نیازمندند. توانایی ریاضیات . در میان تفاوت های شناختی مرد و زن، توانایی دریافت ریاضیات بیشترین توجه اندیشمندان را به خود جلب کرده است. پژوهش ها در بعضی از موارد همانندی و در مواردی دیگر ، ناهمانندی را نشان می دهد. براساس بررسی های «مک کوبی» و «جاکلین» ، پسران و دختران تا پایان دوره کودکی از نظر توانایی دریافت ریاضیات همانند یکدیگرند. از آغاز 12 سالگی پسران در مقایسه با دختران نمره های بالاتری از درس ریاضی می گیرند. اما تفاوت های پایدار و معنی دار آنها در حدود 15 سالگی آشکار می شود. پژوهشگران علت این امر را چنین می پندارند که پسران در مقایسه با دختران، بیشتر به بازی های ریاضی و فضایی می پردازند و این خود انگیزه آنان را برای یادگیری بهتر و بیشتر افزایش می دهد. بینش و بصیرت نسبت به خود خانم ها از وضعیت ظاهری و از حالات روانی و درونی خود از آقایان آگاهترند، و به خاطر همین برتری با کوچکترین نشانه بیماری به پزشک مراجعه می کنند، تعداد مراجعین زن به پزشک بیشتر از مردان است، اما آقایان گاهی چنان از جسم و روان خود بی خبر می شوند که گاهی جان خود را از دست می دهند و پس از مرگ مشخص می شود که به بیماری های مزمن مبتلا بوده اند. آقایان بیش از خانم ها به روان خود تسلط دارند و به خاطر همین توان سازگاری و انطباق بیشتری نیز دارند. منبع : مقدمه ای بر روان شناسی ازدواج تألیف : زهره رئیسی |
نویسنده : رونالد هاکسلی -ترجمه :دکتر فرناز کشاورزی - عضو هیات علمی گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی -تهران
(منبع:همشهری 12 بهمن 1382)
ما چگونه به کودکانمان درست و غلط را آموزش می دهیم ؟آنها چگونه و از کجا دلسوزی ،مهربانی و دیگر ارزش های اخلاقی مهم را یاد می گیرند؟آیا روش های علمی وجود دارد تا والدین جهت شکل دهی ویژگیهای کودکانشان ،از آنها بهره گیرند؟ اینها برخی از سوالاتی هستند که معمولا به ذهن والدین و دست اندرکاران پرورش و تربیت کودکان می رسد، به همین جهت ابتدا به اختصار نظرات برخی از مولفان و نظریه پردازان را مرور کرده و در پایان به ارائه چند راهکار ساده خواهیم پرداخت .
یکی از ابعاد رشد و تحول ، که از دوران کودکی تا سال های بزرگسالی ،در کنار دیگر ابعاد رشد شکل می گیرد،رشد اخلاقی کودکان است .وقتی مردم درباره رشد اخلاقی صحبت می کنند، آنها به رفتار و نگرش های خودشان نسبت به سایر مردم در جامعه اشاره دارند،به عبارتی آنها به پیروی ما از هنجارهای اجتماعی ،مقررات و قوانین ،عرف و آداب و رسوم توجه می کنند .البته به زبان ساده و در مورد کودکان ،ما توانایی آنها را در تمایز درست از غلط توصیف می کنیم .
دو نظریه پرداز و روانشناس معروف ، ژان پیاژه و لارنس گلبرگ ، رشد اخلاقی کودکان را مطالعه کردند. پیاژه مشاهده کرد که چگونه استدلال اخلاقی در کودکان شکل می گیرد.او دریافت در کودکان خردسال ،در مقایسه با کودکان بزرگتر ،ادراک ابتدای تری از رفتار درست -غلط دارند.
پیاژه با طرح این پرسش اساسی که کدام رفتار بدتر است ؟ ، مشاهده کرد که کودکان خردسال رفتار بد را به وسیله میزان صدمه ای که به خاطر رفتار شخص ایجاد شده قضاوت می کنند، او داستانهایی را در قالب معما یا مساله اخلاقی بود برای آنها تعریف می کرد و از آنها می خواست بگویند " چه کسی رفتارش بدتر است ؟" به عنوان مثال ،یکی از داستان ها به این شرح بود : پسری که بطور اتفاقی 15 فنجان را می شکند کار بدتری کرده است یا پسری که از روی لجبازی و عصبانیت ،هنگامی که مادرش در آن اطراف نیست ، یک فنجان را می شکند؟ پیاژه مشاهده کرد کودکان خردسال ، رفتار بد را به پسری که فنجان بیشتری شکسته است نسبت دادند و این امر صرف نظر از نیت کودک دوم بود . پیاژه این استدلال اخلاقی را ، اخلاق عینی یا واقع گرایی اخلاقی نامیده ،در حالی که کودکان بزرگتر رفتار بد را به پسری که فقط یک فنجان شکسته بود نسبت دادند.،زیرا انگیزه او بد بود.مسلما این نوع استدلال پیشرفته تر از استدلال اخلاق عینی است .از نظر پیاژه به نظر نمی رسد کودکان بتوانند این مرحله از رشد اخلاقی را کاملا قبل از سنین 12 یا 13 سالگی کسب کنند.
نظریه پرداز و مولفی دیگر ، یعنی لارنس گلبرگ کار پیاژه را تا سنین جوانی و بزرگسالی ادامه داد.
گلبرگ سطح اول را پیش عرفی نامید.در این سطح کودکان با اجتناب از تنبیه و برآوردن نیازها ی خود رفتار صحیح را نشان می دهند .(در این سطح مرحله اول مساوی تنبیه -اطاعت و مرحله دوم با فرد گرایی توصیف می شود ). این سطح و مرحله هایش کارهای کودکان خردسال تا 10 سالگی را توجه می کند .سطح دوم ،عرفی خوانده می شود ، در این سطح کودکان بیشتر با زندگی بر اساس انتظارات دیگران و انجام کار صحیح به دلیل اینکه برای گروه مناسب است ،رفتار می کند.(مرحله سوم با انطباق بین افراد و مرحله چهارم با نظام اجتماعی و تبعیت از قانون مرتبط است ).این سطح و مرحله هایش با ویژگی های کودکان بالای 10 سال تا دوران بزرگسالی مطابقت دارد.
سطح سوم ،پس عرفی نامیده می شود .در طی این سطح افراد رفتارشان را به وسیله ارزش ها و اعتقادات گروهی و به عبارتی معیارهای جهانی ارزیابی می کنند و رفتارها را با جامعه ای که با آنها زندگی می کنند فکنترل می نمایند.به این ترتیب رفتار صحیح بر اساس یک قرار داد اجتماعی با دیگران و مطابق با اصول اخلاق جهانی که ممکن است بر مبنای قوانین جوامع بشری پایه ریزی شده باشد.(در این سطح مرحله پنجم با قرار دادهای اجتماعی و حقوق فردی ،مرحله ششم با علم اخلاق و نوعدوستی مطابقت دارد.) با آن که دیدگاه های دیگری نیز از سوی مولفان دیگر ارائه شده و افراد متعددی با مراحل رشد اخلاقی پیاژه و گلبرگ اتفاق نظر نداشته و از آنها انتقاد می کنند، اما همچنان این پرسش اصلی برای والدین باقی است که ما چگونه رفتار اخلاقی را به کودکان آموزش می دهیم؟
یکی دیگر از مسائل اساسی که همواره در اکثر مسائل (مانند رشد هوش ،شکل گیری شخصیت و...) انسانی مطرح است ، تعیین میزان سهم "طبیعت-تربیت " است .متعادل ترین نظر در این بین آن است که رشد اخلاقی حاصل تعامل بین طبیعت و تربیت است .
اخلاق در نتیجه تعامل عواملی مانند نظرات والدین ، روش های انضباطی و همچنین انتخاب ها و اختیارات خود کودکان شکل می گیرد.کودک از تجارب اولیه خود برای تشخیص درست از غلط بهره می گیرد .در عین حال هنگامی که نیاز به تربیت و پرورش دارند ،والدین به طور متعادل نیازهایشان را برآورده می سازند ،بدین ترتیب یاد می گیرند در زندگی مقررات را بپذیرند و یاس ها را تحمل کنند.
دوست داشتن افراطی و برآوردن نیازها صرف نظر از خواسته ها و نیازهای کودک، او را لوس می کند.این سبب می شود کودکان در اولین مراحل رشد اخلاقی بر اساس فردگرایی خودخواهانه مغرور شوند. این مساله برای کودکان دو ساله خوب است ،برای شش ساله ها قابل تحمل و در 12 ساله ها و یا سنسن بالاتر مضر است . محدودیت زیاد موجب می گردد کودک احساس کم ارزشی و فقدان خویشتن داری کند.این روش ها موجب بهم ریختن سلامت روانی کودک می شوند ، او فردی بسیار سرکش یا بسیار مطیع ،لیکن به شکلی بیمارگونه و ناسالم ،خواهد شد.
با اندکی تامل می توان دریافت رسیدن به تعادل مشکل است .با برقراری انضباط ما فقط رفتار غلط را تنبیه نمی کنیم یا باعث ایجاد محدودیت نمی شویم بلکه چگونگی تشخیص درست از غلط را آموزش می دهیم.
حتی به رغم مقررات و نظام های اجتماعی ، کودکان در سنین بالاتر می توانند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند که از قوانین و مقررات جامعه پیروی نمایند یا نه . در نهایت والدین در درک رشد اخلاقی باید این واقعیت را بپذیرند که باید کودکانشان را ارزیابی کنند تا اهداف بهتری را برای رشد فردی آنها برگزینند.
به تازگی مولفان ، اصطلاح تازه ای را تحت عنوان هوش اخلاقی سعی دارند در روانشناسی وارد نمایند .در این زمینه مایکل بوریا ده نکته را برای پرورش کودکانی اخلاقی یا ایجاد هوش اخلاقی پیشنهاد می دهد ، که ابتدا رئوس این موارد را مرور کرده و سپس به اختصار به شرح هر یک می پردازد:
1-احساس تعهد در راستای ایجاد و پرورش کودکی اخلاقی
2-تلاش برای آن که الگویی نمونه یا یک مثال اخلاقی قوی باشید.
3-شناختن باورها و عقاید خودتان ، ضمن تلاش برای سهیم کردن دیگران
4-از لحظات آموختنی به خوبی بهره بگیرید.
5-انضباط را به عنوان یک درس اخلاقی به کار بندید.
6-توقع رفتاری اخلاقی داشته باشید .
7-نسبت به آثار رفتارها واکنش نشان دهید.
8-رفتارهای اخلاقی را تقویت کرده و پاداش دهید .
9-به طور روزانه اصول اخلاقی را اولویت بندی نمایید.
10-مشارکت و ثبت قانون طلایی
از نظر دکتر مایکل بوریا ، خانه بهترین مدرسه برای آموزش رفتارهای اخلاقی است .در این راستا ،او ده نکته را جهت ایجاد هوش اخلاقی به والدین پیشنهاد می دهد.
1- احساس تعهد در جهت پرورش کودکی اخلاقی
یک سوال اساسی آن است که پرورش یک کودک اخلاقی چه مقدار برای شما اهمیت دارد؟ چراکه تحقیقات نشان داده اند ،والدینی که شدیدا احساس نیاز به شکل دادن رفتارهای اخلاقی در کودکانشان می نمایند، یا ترس از ایجاد اخلاق های زشت در آنها دارند ، معمولا موفق بوده اند، زیرا خودشان را برای تلاش ذز این مورد متعهد کرده اند.بنابراین اگر شما واقعا می خواهید کودکی دارای اخلاق داشته باشید ، باید احساس تعهد شخصی برای پرورش او نموده و این تعهد تا نیل به هدف تداوم یابد.
2- تلاش برای آن که الگویی نمونه یا یک مثال اخلاقی قوی باشید
والدین اولین و قوی ترین الگو یا معلم اخلاق برای کودکانشان هستند، بنابراین مطمئن شوید همان رفتارهای اخلاقی را که از کودکتان انتظار دارید ، انجام دهید تا آنها از شما فراگیرند.
3-شناخت باورها و عقاید خودتان ضمن سهیم کردن آنها با دیگران
پیش از آنکه بتوانید کودکی با اخلاق پرورش دهید ، باید درباره آنچه که به آن باور دارید با خودتان صادق و صریح باشید ، بنابراین مدتی کوتاه به تمامی ارزش هایتان فکر کنید .سپس درباره این که چرا شما این روش اجرای خاص خودتان را دارید ،به طور منظم با کودکتان صحبت کرده و نظراتتان را با او در میان گذارید.
4-از لحظات آموختن به خوبی بهره بگیرید
بهترین لحظه های آموزش معمولا غیرمنتظره و اتفاقی هستند و بر خلاف تصور ،از پیش برنامه ریزی نشده اند.هر گاه بحث موضوعات اخلاقی به میان آمد ،از آن فرصت استفاده کنید ،آنها به شما و کودک کمک می نمایند تا باورهای اخلاقی استواری را که در هدایت مستمر رفتارهایش برای تمامی زندگی موثرند،رشد دهد.
5-انضباط را به عنوان یک درس اخلاقی به کار بندید
انظباط موثر موجب مراقبت از کودک در این امر می شود تا تشخصی دهد که چرا رفتارش اشتباه است وچگونه می تواندذ آن را اصلاح و تصحیح نماید. در این راستا ، استفاده از پرسش های صحیح به کودکان کمک می نماید به این توانایی دست یابند که نظ دیگران را درباره رفتارشان دریابند و توانایی درک نتایج رفتارهایشان را توسعه دهند.
6-توقع رفتارهای اخلاقی داشته باشید
در این زمینه نتیجه مطالعات روشن بوده است ،کودکانی که رفتارهای اخلاقی دارند ،والدینی دارند که از آنها انتظارات داشته اند چنین عمل کنند.توقعات و انتظارات شما از کودکتان ، به منزله تعیین نوعی استاندارد برای رفتارهای آنهاست .
7-نسبت به آثار رفتارهای واکنش نشان دهید
محققین ابراز می کنند که یکی از بهترین تمرین های سازنده اخلاق ، اشاره به اثر رفتار کودک بر شخص دیگر است ، انجام این کار موجب افزایش رشد اخلاقی کودک می شود.
8-رفتارهای اخلاقی کودک را تقویت کرده و پاداش دهید
یکی از ساده ترین راههای کمک به کودک در جهت کسب رفتارهای جدید این است که پس از وقوع آن رفتارها ، آنها را پاداش داده و تحسین نمایید . پس با هدف شکل دهی رفتارهای اخلاقی ، کودک را زیر نظر بگیرید و با شرح اینکه چرا رفتارش خوب بوده و شما برای آن ارزش قائلید، آن را تقویت نمایید.
9-هر روز اصول اخلاقی را اولویت بندی کنید.
کودکان با خواندن اصول اخلاقی در متن کتابها یاد نمی گیرند چگونه افراد با اخلاق بشوند ، بلکه تنها با انجام کارهای خوب ، این امر را می آموزند، کودک را جهت کمک برای ایجاد تغییر در دنیای خودش تشویق کنید و همیشه او را یاری دهید تا نتیجه مثبت عمل خود را بر روی حالات دیگران درک و تشخیص دهد .هدف نهایی و واقعی برای کودکان آن است که هرچه کمتر و کمتر به راهنمایی بزرگسالان وابسته باشند و اصول اخلاقی باید به زندگی روزمره آنها وارد شده و ضمنا آنها را برای خودشان درونی سازند ، این امر تنها زمانی روی می دهد که والدین بر اهمیت فضیلت ها دائما تاکید کنند و بچه هایشان هم مکررا این رفتارهای اخلاقی را تمرین کنند.
10-مشارکت و ثبت قانون طلایی
به کودکتان قانون طلایی را که بسیاری از تمدن ها را در طول قرن ها هدایت و راهنمایی کرده است [ و سخن پیامبر اسلام(ص) نیز هست ] آموزش دهید: " با دیگران همانگونه رفتار کنید ، که می خواهید با شما رفتار شود ." به او یادآوری کنید از خودش قبل از هر کاری بپرسد "آیا من دوست دارم ، دیگری با من این طور رفتار کند؟" تلاش کنید این اصل ، قانون اساسی اخلاقی خانواده شما باشد.
اگرچه تمدن و فرهنگ بشری نتیجه تلاش همه آدمیان در تمام دوران هاست ، اما غنا و عظمت آن را مدیون گروه کوچکی از انسانها هستیم که کاشف ، مخترع ، هنرمند یا متفکر نامیده می شوند.از کشف آتش تا اختراع رادیو و سفینه های فضایی،از نقاشی های دیواری در غارها تا آثار هنرمندانی نظیر کمال الملک و پیکاسو و از اولین آثار مکتوب تا نوشته ها و سروده های فردوسی و شکسپیر همه محصول کار و اندیشه جمع کوچکی از بشریت است .تمدن بشر مرهون اندیشه خلاق آدمی بوده و دوام آن نیز بدون بهره گیری از خلاقیت که عالی ترین عملکرد ذهن انسان محسوب می شود ،غیرممکن خواهد بود.عصاره خلاقیت غیرقابل پیشگویی بودن است .
مفهوم خلاقیت و تفکر خلاق از منظر دیگران
نگاهی به منابع معتبر مربوط به خلاقیت ،نوآوری و تفکر خلاق نشان می دهد که ریشه این اصطلاح در نوع و روش فکری انسان نهفته است .در حقیقت فرد خلاق کسی است که از ذهنی جستجوگر و آفریننده برخوردار باشد.بررسی تعاریف خلاقیت نشان می دهد که عده ای از آنها به ویژگی های شخصیتی افراد ، بعضی به فرآیند و برخی نیز به نتیجه و محصول خلاقیت پرداخته اند. بنابر تعریفی ، خلاقیت توانایی مرزشکنی یا توانایی سفر به فراسوی چهارچوب استاندارد های علمی - شغلی - حرفه ای و اجتماعی را دربر می گیرد.به عبارتی دیگر خلاقیت هم درک و پذیرش الگوهای قبلی و هم تشکیل و ابداع الگوهای جدید را در حوزه های مختلف شامل میشود.
هالپرن خلاقیت را توانایی شکل دادن به ترکیب تازه ای از نظرات یا ایده ها برای رسیدن به یک نیاز یا تحقیق یک هدف می داند. از دیدگاه پرکینز تفکر خلاق ، تفکری است که به نحوی تشکیل شده که منجر به نتایج تازه و خلاق می شود.
خلاقیت را می توان با اشاره به چند توانایی ذهنی توصیف کرد که به تولید آثار خلاق منجر می شود .
فرآیند آموزش و یادگیری ، می تواند تفکر خلاق را پرورش دهد و افرادی کاوشگر،آفریننده، مشکل گشا،نوآور،مولد و عامل تغییر را تربیت کند.
خلاقیت در روند شکل گیری
تحقیقات تجربی و گسترده مربوط به خلاقیت به طور عمده از اواخر دهه 1950 در ایالات متحده آمریکا آغاز شده است .هر چند پیش از این نیز مطالعاتی محدود توسط گالتون ، والاس، پاتریک راس من و دیگران در زمینه خلاقیت صورت پذیرفته بود ، ولی تا آن زمان خلاقیت به عنوان موهبتی که به افراد قلیلی از اجتماع اعطا شده ،در نظر گرفته می شد.
شوک اسپوتنیک در اواخر 1950 حرکت گسترده ای را در مراکز علمی و تحقیقاتی آمریکا و اروپا موجب گردید. این جنبش با هدف جبران عقب ماندگی های علمی تحقیقاتی غرب و با بکارگیری امکانات مالی قابل توجه صورت پذیرفت و باعث رشد سریع تحقیقات مربوط به خلاقیت شد.
گلیفورد یکی از پیشگامان این گرایش به حوزه خلاقیت محسوب می گردد.
هدف پروژه تحقیقاتی گلیفورد و همکاران وی آن بود که درباره ماهیت هوش انسان و فرآیند ذهنی که منجر به ظهور رفتار خلاق می شود ،تحقیق کند.
گروه گلیفورد موفق شد قابلیت هایی نظیر سیالی ذهن ، انعطاف پذیری و حساسیت نسبت به مسائل را کشف کند.پس از گلیفورد گروه بارون و مک گیلان با هدف تعیین ویژگی های شخصیتی افراد خلاق تحقیقات دامنه داری را در دانشگاه کالیفرنیا انجام دادند .همچنین تحقیقات پل تورنس در مورد روشهای پرورش خلاقیت در کودکان و نوجوانان نتایج پرباری را به همراه داشت . تایلور و همکاران با جمع آوری سرگذشت افرادی که از لحاظ علمی سرآمد محسوب می شدند ،سعی کردند خصوصیات و ویژگی های افراد خلاق را مشخص کنند. تحقیقات مربوط به خلاقیت از آن زمان تا کنون به طور خستگی ناپذیری ادامه یافت و روزبه روز بر وسعت و غنای موضوعات مورد مطالعه افزوده می شود .آنها چهار کارکرد عمده برای ذهن خلاق قائل هستند که عبارتند از :
پدید آوردن یک محصول یا خدمت جدید
پدید آوردن کاربری جدید از یک محصول یا خدمت جدید
حل یک مسئله
حل یک منازعه
از آنجایی که شناخت مسائل، تحلیل و بازسازی اطلاعات ، ابداع راه حل ها یا تعدیل های نو یا بدیع فعالیت های ذهنی است که برای فرآیند خلاقیت ضروری است و از آنجا که خلاقیت واژه ای بسیار مبهم است و بین محققان و روانشناسان در مورد تعریف آن اتفاق نظر جامعی وجود ندارد، لذا لازم است که مفهوم خلاقیت با دقت بیشتری بررسی شود.
از جمله به این نکته ظریف توجه شود که خلاقیت خود یک فرآیند است ،نه تولید.در هر حال در مطالعه خلاقیت باید به دو نکته بسیار مهم توجه داشت :
الف- اول این که خلاقیت می تواند خلق شکل ها یا صورت های نو از ایده ها یا تولید های کهنه باشد،در این صورت عمدتا فکرها و ایده های گذشته است که اساس خلاقیت های جدید قرار می گیرد.
ب- دوم این که خلاقیت امری است انحصاری و حاصل تلاش فردی و لزوما موقعیت یا اقدامی عمومی نیست .
یعنی ممکن است فردی چیزی را خلق کند که قبلا هیچ گونه سابقه ذهنی از آن نداشته است ، گرچه آن چه که او خلق کرده است ، به صورتهای مشابه یا کاملا یکسان قبلا توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد.
ویژگی های تفکر خلاق
ویژگی های تفکر خلاق عبارتند از:
1-خلاقیت در ارتباط با میل ،رغبت و آمادگی شدید اتفاق می افتد.
2-خلاقیت کار در نهایت ظرفیت شخصی را در بر می گیرد،نه در حد معمول آن .
3-خلاقیت، تنظیم مجدد، بسط یا تفسیر و یا بازسازی اندیشه ها،نظریه ها و یا عقاید را در بر می گیرد.
4-خلاقیت به یک مکانی درونی برای ارزشیابی بیشتر از مکان بیرونی آن احتیاج دارد.
5-خلاقیت بعضی اوقات ، از طریق پرهیز از درگیری شدید برای مدتی به منظور اجازه دادن به بروز جریان آزاد فکر تسهیل می شود.
خصوصیات شخص خلاق
یافته های علمی نشان می دهد که اشخاص خلاق کم و بیش دارای خصایص شش گانه زیر هستند:
1-فصیح صحبت می کند
2-در جو آزاد انعطاف و وفاق دارند و در جو فشار گردن کشی می کنند.
3-در فکر کردن بیشتر واگرا و مبتکرند تا هم گرا و دنباله رو .
4-حافظه خوب و فکر جویای آنها سبب می شود که هر چیز نوظهور ر آشنا بیابند.
5-به خلق خوش و رفتار شوخ تمایل دارند.
6-به داشتن افکار احمقانه و غریب شهرت دارند.
به آسانی می توان دریافت که بعضی از این مختصات سبب ناراحتی بسیاری از معلمان می شود خوشبختانه عدم وفاق در زمینه خاص بیش از آنکه نمودی از شرارت ذاتی باشد ، به طور ساده یک صفت مطلوب شناخته می شود
و این شناخت اولین گام معلم یا مربی در جهت حفظ این منبع خلاقیت محسوب می شود .
اما این نگرانی کاملا از بین نمی رود ، زیرا فرد خلاق بالقوه در مدرسه به دفعات عدیده ناموفق است و نیز خلاقان بالقوه افرادی مستقل ،روشنفکر،زبان دار در حد اعلا هستند و در بعضی اوقات اجتماعی اند.آنان از درس حفظی و گوش دادنی لذت نمی برند.دانش آموز خلاق تفکری تحلیلگر ، بارور و سازنده دارد. او می تواند ذهن خود را روی یک چیز متمرکز کند و آن قدر به آن انرژی بدهد تا واقعیت امر با آفریدن تصویری کاملا واضح و قابل درک در ذهن روشن شود و در نهایت مسئله حل گردد.
ارتباط خلاقیت و هوش
برخی معتقدند که بین آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت از لحاظ توانایی های مورد اندازه گیری هم پوشی زیادی وجود دارد و در کل جمعیت بین نمره های آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت همبستگی مثبت دیده می شود.
البته برخی دیگر معتقدند همبستگی بین آزمون های هوش و آزمون های خلاقیت همبستگی مثبت دیده می شود .
البته برخی دیگر معتقدند همبستگی بین آزمون های خلاقیت و هوش بسیار پایین است .بنابراین از روی نمرات هوش کودکان نمی توان میزان خلاقیت آنها را پیش بینی کرد .به طور کلی چنین به نظر می رسد که آزمون های خلاقیت ،دسته ای از ویژگی های ذهنی را می سنجند که آزمون های هوش قادر به اندازه گیری آنها نیستند .این وضعیت درباره رابطه بین خلاقیت و پیشرفت تحصیلی نیز صادق است ، بدین معنی که بین نمرات آزمون های خلاقیت و نمرات آزمون های پیشرفت تحصیلی نیز ضریب همبستگی بالایی به دست نیامده است ، اما با وجود همبستگی ناچیز بین نمرات آزمون های هوش و پیشرفت تحصیلی نباید انتظار داشت که افراد خلاق را در میان افراد دارای هوش پایین یافت .
والدچ و رانکو ضمن تایید این مطالب اظهار می دارند که داشتن حداقلی از هوش ، برای خلاقیت ضروری به نظر می رسد.بررسی های انجام شده نشان می دهد افراد باهوش بالاتر از حد متوسط معمولا در آزمون های خلاقیت نمره های بالایی می گیرند.البته از سطح هوشی معینی به بالا (مثلا بالاتر از 120) رابطه بسیار ناچیزی بین هوش و نمره های خلاقیت دیده می شود.
چه بسیار کودکانی باهوش بهره هایی بسیار بالا ، در آزمون های خلاقیت نمره های بسیار پایینی دارند و از سوی دیگر کودکانی که از لحاظ هوش مختصرص بالاتر از حد متوسط هستند،اما در آزمون های خلاقیت نمره های بسیار بالایی به دست می آورند.نتیجه اینکه گرچه خلاقیت بسیار پیچیده است ،ولی انجام یک عمل خلاق یا کارهای برجسته و فوق العاده صرفا نتیجه ضریب هوشی بیشتر و بالاتر نیست.
حال این پرسش پیش می آید که هوش و خلاقیت ،دو مفهوم مترادف یا دو خصوصیت کاملا متفاوتند؟
روانشناسان برای پاسخ به این پرسش با استفاده از روش تحلیل عوامل یا الگوهایی از ساخت توانایی های ذهنی انسان بدست آورده اند که از جمله آنها الگوی اسپیرمن ،ورنون،ترستون و گلیفورد است .
در الگوی اسپیرمن و ورنون ، خلاقیت یکی از عوامل گروهی کوچک و محدود است که در سطح استعداد عددی یا میکانیکی به شمار می آید، ولی گلیفورد با کنار گذاشتن مفهوم هوش عمومی ،خلاقیت را یکی از پنج عمل اصلی ذهن می داند و از آن تحت عنوان تفکر واگرا در برابر تفکر همگرا سخن می گوید .آزمایشات والاج و آندرسون و کروبلی نشان داده است که افراد خلاق طبقات ادراکی گسترده تری از محیط می گیرند و در واقع می توان گفت که گسترش طبقه ادراکی یکی از مشخصات بارز افراد خلاق است .
حذف یا سانسور شناختی در فرد خلاق کمتر صورت می گیرد و از سویی توجه گسترده او به محیط سبب می شود که در آن واحد ، با عناصر متعددی سروکار داشته باشد و به اشتباه کردن و تجدید نظر در رفتار عادت کند.در نتیجه نسبت به دیگران انعطاف پذیری ذهنی بیشتری دارد.دل به دریا می زند و راه حل های گوناگون را می آزماید.مک کینون بر مبنای چند معیار مختلف خصوصیات فردی گروه برجسته ای از معماران ،نویسندگان و ریاضیدانان را بررسی کرد.
خانواده و خلاقیت
بدون شک خانواده مهم ترین نقش را در کنترل و هدایت تخیل و ظهور خلاقیت دارد.اگر خانواده فرصت های لازم را برای سوال کردن ،کنجکاوی و کشف محیط به کودکان بدهد و هرگز آنها را تنبیه نکند،زمینه را برای رشد خلاقیت فراهم می کنند.تنبیه و تهدیدهای مکرر،آفت خلاقیت های ذهن است .فرزندان خلاق در خانه به آرامش روانی ،اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی نیاز دارند.
هر چند شواهد کامل نیست ،اما برخی تحقیقات نشان می دهد که والدین کودکان خلاق در رفتار خود هماهنگی بیشتری نشان می دهند ،کودکان خود را آن گونه که هستند قبول دارند و آنها را به کنجکاوی درباره اشیاء و امور تشویق می کنند و کودکان خود را در انتخاب موضوعات مورد علاقه آزاد می گذارند و کارها و برنامه های آنان را تحت نظر دارند و پی گیری می کنند.
لذا شایسته است والدین تا آنجا که امکان دارد کودکان خود را مستقل بار آورند و در ایجاد اعتماد به نفس، آنان را یاری کنند و دستاوردهای آنان را با آغوش باز پذیرا شوند و هنگام شکست ، به جای سرزنش راهنما و راهگشای مشکلات کودکان خود باشند،تا کودکان بتوانند ضمن احساس ارزشمندی در انجام کارها ،راه حل ها و عقاید غیر معمول و دور از ذهن را نیز بیازمایند، چراکه چنین کارهایی پایه و مایه اصلی خلاقیت است .
مدرسه و خلاقیت کودکان
علاوه بر خانواده ،مدرسه نیز نقش بسیار مهمی در شکوفایی خلاقیت های کودکان دارد.سن ورود به مدرسه سن بسیار حساس و بحرانی در ارتباط با خلاقیت های ذهنی است . عواملی چون تکالیف درسی ،تاکید بر محفوظات ، اجرای برنامه های هماهنگ و انتظار رفتارهای یکسان از کودکان ، عدم توجه به تفاوت های فردی ،عدم شناخت یا بی توجهی به ویژگی های کودکان خلاق سبب می شود که قدرت خلاقیت آنان به تدریج کاهش یابد .برای اینکه مدرسه بیشترین نقش را در پرورش و خلاقیت کودکان داشته باشد، روانشناسان پیشنهاد کرده اند که در مدارس مسائلی را که به یاد گیرندگان ارائه داده می شود طبقه بندی کنید و دستاوردهای خلاق یادگیرندگان را مورد تشویق قرار دهید.
همچنین مدارس نباید تجارب کودکان را به موارد بخصوصی محدود کنند و نسبت به اختلافات فردی یادگیرندگان با احترام برخورد کنند و در پرورش استعداد های ویژه آنان بکوشند.
****
منبع : مقاله "خلاقیت و یادگیری در کودکان " -تهیه کننده : نگین برات -روزنامه همشهری - صفحه 19 -سه شنبه 29 مهر 1382
|
بیمارستان چشم پزشکی نور
نقل مطالب این سایت با ذکر منبع و نشانی اینترنتی سایت بلامانع است.
نه گفتن به کدام خواستهها؟
هنگامی که درباره مهارت نه گفتن بحث میشود. اغلب مردم فکر میکنند که نه گفتن، درواقع یک رفتار قاطعانه در برابر خواستههای منفی و نارواست.
اما بهرغم تفکر این افراد، همیشه اینطور نیست. زیرا درخواستها میتوانند مثبت، منفی، معقول، نامعقول و… باشند. بهغیر از درخواستهایی که
عرف جامعه آنها را منفی یا نامعقول میداند این طرز تلقی ماست که مشخص میکند درخواست، منفی است یا مثبت، معقول است یا نامعقول.
باید پذیرفت که درخواستها همیشه منفی نبوده و معلول شرایط هستند و در حالتهای مختلف گزارههای گوناگونی دارند. لزوم پرداخت به مسأله
مهم “نه گفتن” هنگامی برجستهتر میشود که در حالتهای مختلفی قرار بگیریم. حالاتی که یا باید نه بگوییم یا اینکه بله گفته و درخواست را قبول کنیم.
در زندگی انسانها مسائل بسیار ظریفی هست که اگر بهخوبی به آنها پرداخته شود، مشکلات فراوانی حل میگردد. بهعنوان نمونه به نظر بنده در
تعاملات اجتماعی باید صریح بود و بهراحتی حرف خود را زد. نباید گرفتار رودربایستی شد و حرف خود را از فیلترهای گوناگونی که به محتوای آن
لطمه میزند؛ گذراند. اگر سعی کنیم و تمرین کنیم که صریح باشیم، در برابر درخواستهای دیگران نیز میتوانیم با صراحت برخورد کنیم. در
سناریوهایی که ارائه میگردد، سعی میکنم این صراحت در نهگفتن را با تعبیر و تأویل از قاطعیت بیان کنم.
فرض کنید که با دوستان خود به بازار رفتهاید و میخواهید خرید کنید.
سناریو اول:
شما: من این رنگ لباس را خیلی دوست دارم.
دوستان: این رنگ دیگر از مد افتاده است.
شما: اما من از بچگی به این رنگ علاقه داشتهام.
دوستان: اصلا تو بیکلاس، بهروز نیستی، سلیقه نداری.
شما: از راهنمایی شما سپاسگزارم؛ اما من این رنگ را ترجیح میدهم.
درخواست یا پیشنهاد دوستانتان ظاهراً نه منفی بود و نه نامعقول. اما چون بر خلاف میل شما بود درخواست نامعقولی بهشمار میرفت.
سناریو دوم:
شما: من این رنگ لباس را خیلی دوست دارم.
دوستان: این رنگ دیگر از مد افتاده است.
شما: اما من از بچگی به این رنگ علاقه داشتهام.
دوستان: اصلا تو بیکلاس، بهروز نیستی، سلیقه نداری.
شما: حالا که فکر میکنم که حق با شما است، اصلاً این رنگ برازنده من نیست و فکر نکنم در تن نیز زیبا باشد.
تحلیل سناریوها:
اگر به سناریو اول توجه کرده باشید، شخص پیشنهاد دوستان خود را با حالتی محترمانه رد میکند. او با شخصی کردن سلیقه میکوشد تا به دوستان خود بفهماند که برای نظر آنها احترام قائل است، اما میل درونیاش حکم دیگری میکند و او را مانع از خرید لباسی که آنها به او پیشنهاد کردهاند، میکند. البته در فرایند نه گفتن باید توجه داشت که حقوق هر دو طرف حفظ شود. هیچگاه گستاخی و پرخاشگری را با قاطعیت اشتباه نگیرید.
اما در سناریو دوم، شخص نه تنها تسلیم پیشنهاد دوستان خود شده است، بلکه با دلیل و برهانی که میآورد، نظر آنها را تأیید میکند.
رفتار منفعلانه و قاطعیت
رفتارشناسی در علم روانشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است. اصولاً شناخت نوع و نحوه رفتار، به برقراری ارتباط موفق و رضایتبخش کمک شایانی خواهد کرد. در مورد قاطعیت نیز، نوع رفتار ما با دیگران بسیار بااهمیت است. زیرا این ما هستیم که نحوه رفتار دیگران را با خود، رقم میزنیم. همانطور که میدانید، اگر رفتار منفعلانه داشته باشیم، یعنی اجازه دادهایم که دیگران بهجای ما تصمیم بگیرند. (هم چنان که در سناریو دوم بحث شد).
رفتار انفعالی است که باعث میشود شخص، در برابر درخواستها و حتی پیشنهادهای دیگران منفعلانه عمل کرده و در رد یا قبول آنها دچار تردید شود. به دیگر سخن، افراد منفعل با رفتار انفعالیشان نمیتوانند از حقوق شخصی خود دفاع کنند و درخواستهای نامعقول و ناروا را رد کنند. بیشتر در این فکر هستند که طوری حرف بزنند و رفتار کنند که دیگران نرنجند و مورد قبول آنها واقع گردد. این افراد حتی در بعضی از موارد، در بیان خواستههای صریح خود نیز ناتوانند.
اعتمادبهنفس
اعتماد بهنفس کم که عدم قاطعیت نیز، یکی از پیامدهای منفی آن است مانع از آن میشود که بتوانند ابراز وجود داشته باشند. معمولاً خود را در شخصیتهای دیگران مخفی میکنند و اجازه میدهند که دیگران به جای آنها تصمیم بگیرند.
به رغم آنها، افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند اجازه نمیدهند که دیگران به جای آنها تصمیم بگیرند. از خود تصویری واقعی داشته و با شناخت نقاط قوت و ضعف خویش، مانع از آن میشوند که دیگران اعتماد بهنفسشان را به بزنند: