مرکز تخصصی مشاوره ازدواج و روان درمانی خانواده بیرجند

تحت نظارت وزارت ورزش و جوانان / تحت نظارت سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران/ تحت نظارت بهزیستی خراسان جنوبی

مرکز تخصصی مشاوره ازدواج و روان درمانی خانواده بیرجند

تحت نظارت وزارت ورزش و جوانان / تحت نظارت سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران/ تحت نظارت بهزیستی خراسان جنوبی

ایده های اشتباه در ازدواج

در زندگی که ما انسانها میکنیم شاید تصوراتی اشتباه از زندگی مشترک داشته باشیم و یا دلایلی اشتباه برای زندگی مشترک خود بیاوریم.

در اینجا به بررسی اینگونه موارد میپردازیم

 
1- ازدواج به دلیل دوری از خانواده و پدر و مادر:

وقتی وضعیت در خانه‌ی پدری، شوم و اندوه‌ بار باشد، ازدواج یک راه گریز محسوب می‌شود.

تعجبی ندارد که خیلی‌ها این راه گریز را انتخاب می‌کنند؛ اما به‌طور معمول، این مسیری است که شما را از چاله درآورده و به چاه می‌اندازد. یکی دو سال دیگر در خانه‌ی پدر و مادر ماندن، بهتر از آن است که با نخستین پیشنهاد ازدواج، تن به تاهل دهید، چون آن‌ وقت ممکن است شریک زندگی‌تان تا آخر عمر سبب رنجش و آزار شما گردد

2- ازدواج به دلیل نگرش یک جانبه‌ی پدر و مادر شما به شخص مورد نظر:

البته جای تعجب دارد که پدر و مادر شما به ‌طور واقعی، همسر آینده‌ی شما را دوست بدارند؛ اما دوست داشتن این فرد از سوی آنان، دلیل کافی برای مدنظر قرار دادن ازدواج با آن فرد نیست. سال‌های آینده، زمانی که (بعد از 120 سال ) از میان شما رفتند، شما کماکان باید اسیر فرد رویاهای آنان باشید؛ فردی که شاید مرد یا زن رویاهای شما نباشد.
 

3- ازدواج فقط به دلیل پول و ثروت:

اگر شما شیفته‌ی فردی هستید که ثروتمند است و فقط به همین دلیل حاضرید با او ازدواج کنید و به دیگر ابعاد توجه نمی‌کنید، این ملاک مناسبی نمی‌باشد.
ایده‌ی ازدواج کردن با یک فرد، بدون توجه به احساس و عاطفه‌ی قلبی و فقط از روی نگاه مادی گرایانه، به‌طور یقین، عقلانی نیست و اشتباه می‌باشد.
 
 
4- ازدواج به دلیل ترحم و دلسوزی به یک فرد:
گاهی انگیزه‌ی فرد برای ازدواج، نجات دادن شخص مقابل از تنهایی، فشارهای زندگی، مشکل‌های اقتصادی و اجتماعی و دلیل‌های دیگر است.

برای نمونه، دختری که به پسری وابستگی شدید دارد، مسوولیت زندگی او از جمله کار، مسکن و مسائل مادی را می‌پذیرد. چنین انگیزه‌هایی بعد از مدتی کوتاه، رو به خاموشی می‌رود و در نهایت، زندگی مشترک را با بحران مواجه می‌سازد.
 

5-  ازدواج به دلیل خو گرفتن به ارتباط در طی زمان طولانی:
هنگامی که دو نفر پس از آشنایی، تصمیم به ازدواج با یکدیگر می‌گیرند، اشکالی ندارد؛ اما موقعی اجبار به دلیل «عادت محض» خطرناک می‌شود که دو نفر که با هم ازدواج کرده‌اند و بعد، از یکدیگر طلاق گرفته و به هم عادت کرده‌اند، تصمیم بگیرند دوباره شانس خود را امتحان کنند؛ مطمئن باشید هرگاه بار نخست، کارساز نبوده باشد، بار دوم نیز، کارساز نخواهد بود.
 

6- فردی که برای رسیدن به شما از همسرش جدا می‌شود:
به‌طور معمول، این‌گونه ازدواج‌ها، زیاد دوام نخواهد آورد و پایه‌ای برای یک رابطه‌ی درازمدت نخواهد بود. فردی که به خاطر شخصی حاضر است به همسر یا نامزد خود خیانت کند، به‌طور مسلم رابطه‌ی آنان، استحکامی نخواهد داشت؛ زیرا کسی که توسط شما به فرد دیگری خیانت کرده، روزی نیز به خود شما خیانت خواهد کرد.
 

Image
7- ازدواج، ابزاری برای دست‌یابی به خواسته‌های دیگر:
گاهی انگیزه‌ی‌ اصلی در تشکیل زندگی مشترک، عشق به فرد مقابل و نیاز روان‌شناختی به زیستن با فرد مقابل نیست؛ بلکه او وسیله‌ای برای رسیدن به هدف‌های دیگر می‌شود.

برای نمونه، خانمی که دوست دارد در خارج از کشور زندگی کند، ممکن است با پیشنهاد فردی جهت ادامه‌ی زندگی مشترک در خارج با او ازدواج کند؛ ولی مسائل فرهنگی، استرس‌های متعددی را به دنبال داشته است؛ بنابراین گاهی ازدواج به خاطر ترس از تنهایی، از دست دادن زیبایی، از دست دادن پدر و مادر، کاهش شور زندگی و ... صورت می‌گیرد. در چنین فضایی، امکان سازگاری با مشکل‌های زندگی، ضعیف بوده و در نهایت، ضریب ریسک این ازدواج‌ها، بالا می‌باشد.

 
8-  ازدواج به دلیل عشق سطحی و زودگذر:

گاهی دو نفر، چنان علاقه‌ای به یکدیگر پیدا می‌کنند که گمان می‌برند به راستی، عاشق هم هستند. وقتی هیجان با سرعت چشمگیری در رابطه‌ها پیش برود، شناخت یکدیگر به روال عادی و تدریجی خود، پیش نمی‌رود؛ زیرا وقت کافی برای این امر وجود نداشته است.صراحت، صداقت و اعتمادی که لازمه‌ی یک رابطه‌ی محکم است، احتیاج به زمان دارد. یک آشنایی سریع، هر چه‌قدر هم که هیجان‌آور باشد، تنها یک صمیمیت ظاهری به بار می‌آورد که به آسانی با نزدیکی و صمیمیت واقعی، اشتباه می‌شود. به همین دلیل، ازدواج‌هایی که در کوتاه‌مدت اتفاق می‌افتند، ممکن است خطرهایی را به دنبال خواهند داشت.
 
 
9- ازدواج فقط به دلیل پدر و مادر شدن:

بدون شک، یکی از مهم‌ترین عامل‌های تحریک کننده برای ازدواج، این است که فرد، خود را پدر یا مادر ببیند و دوست داشته باشد که صاحب فرزندی شود؛ اما آیا به این موضوع آگاهی دارید که قادر هستید از لحاظ تربیتی، عاطفی، اخلاقی و مادی، شرایطی را برای هرچه بهتر تربیت شدن فرزندتان فراهم کنید؟ بی‌شک روزگار سپری می‌شود؛ بچه‌ها بزرگ می‌شوند؛ ازدواج می‌کنند و به دنبال زندگی خویش می‌روند.آنگاه است که احساس می‌کنید باز شما هستید و تنهایی. پس فردی را انتخاب کنید که فقط در فکر این نباشید که با او صاحب فرزند شوید؛ بلکه شخصی باشد که در تمام مراحل زندگی، پا به پای شما، گام بردارد و مونس و همدم واقعی‌تان باشد.

 
10- ازدواج فقط به دلیل پایان دادن به دوران نامزدی:

دوران نامزدی دست‌کم، شرایطی را برای آگاهی زوجین از هم فراهم می‌آورد. تعدادی از افراد در این دوران، متوجه تفاوت‌های بسیاری بین خود و فرد مقابل می‌شوند یا در این دوران، متوجه ناراحتی و یا مبتلا بودن فرد به یک اختلال روانی یا وابستگی او به مواد مخدر می‌شوند؛ اما با وجود آگاهی به این مسائل، بنا به دلیل‌های فرهنگی از جمله اینکه به هم خوردن نامزدی را مساوی با بی‌آبرویی و از دست دادن حیثیت خود، قلمداد می‌کنند، تن به ازدواج می‌دهند.

چنین تجربه‌هایی در زندگی مشترک، بسیار بحران‌زا بوده و احتمال جدایی آنان قابل پیش‌بینی است.

 
11- ازدواج فقط به دلیل زیبایی ظاهری:


اهمیت جذابیت جسمانی، به عنوان یک عامل مهم در دوستی‌ها و مناسب‌های اجتماعی، غیرقابل انکار است. به نظر می‌رسد افرادی که جذابیت ظاهری دارند، رفتارهای پسندیده‌تر و ویژگی‌های شخصیتی زیباتری هم داشته باشند. به خاطر چنین تصوری، تعداد زیادی از دختران و پسران، مجذوب جذابیت جسمانی هم می‌شوند، زمانی که اهمیت این عامل در معیارهای افراد برای تشکیل زندگی مشترک، بدون توجه به عامل‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی افراد لحاظ می‌شود، ضریب خطر‌پذیری چنین ازدواج‌هایی نیز به طور طبیعی، بالا خواهد رفت.


منبع مقاله

اهمیت خانواده

خانواده به عنوان اولین کانونی که فرد در آن قرار می‌گیرد دارای اهمیت شایان توجهی است. اولین تأثیرات محیطی که فرد دریافت می‌کند از محیط خانواده است و حتی تأثیرپذیری فرد از سایر محیطها می‌تواند نشأت گرفته از همین محیط خانواده باشد. خانواده پایه گذار بخش مهمی از سرنوشت انسان است و در تعیین سبک و خط مشی زندگی آینده ، اخلاق ، سلامت و عملکرد فرد در آینده نقش بزرگی بر عهده دارد.

عواملی چون شخصیت والدین ، سلامت روانی و جسمانی آنها ، شیوه‌های تربیتی اعمال شده در داخل خانواده ، شغل و تحصیلات والدین به وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده ، محل سکونت خانواده ، حجم و جمعیت خانواده ، روابط اجتماعی خانواده و بی‌نهایت متغیر دیگر در خانواده وجود دارند، شخصیت فرزند ، سلامت روانی و جسمانی او ، آینده شغلی ، تحصیلی ، اقتصادی ، سازگاری اجتماعی و فرهنگی ، تشکیل خانواده او و غیره را تحت تاثیر قرار می‌دهند.
خانواده و اهمیت آن در دوره کودکی
نوزاد در خانواده به دنیا می‌آید و اولین تعاملات خود را با محیط آغاز می‌کند. در این کانون اولیه اولین تأثیر و تأثرات متقابل آغاز می‌شود و کودک کم کم در فرآیند رشد و اجتماعی قرار می‌گیرد. همانطور که روان شناسان معتقدند سالهای اولیه کودکی نقش بسزایی در رشد شخصیت و آینده او دارد. بیشتر طرحواره‌ها و شناختهای کودک از خود ، اطرافیان و محیط در این دوران شکل می‌گیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک بسته به ارتباطی است که خانواده با وی دارد و تا چه حد تلاش می‌کند نیازهای او را برآورده سازد.

کودکانی که در این سنین از لحاظ عاطفی و امنیتی در خانواده تأمین نمی‌شوند به انواع مشکلات مبتلا می‌شوند. مشکلات این کودکان اغلب با شیطنتها ، دروغگوییها و حرف نشنیدنهای ساده شروع می‌شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده به بزهکاریها و جنایات بزرگسالی منتهی می‌شود. سخت گیری زیاد والدین یا بی‌توجهی آنها ، یا ننر و لوس بار آوردن کودک و برآورده ساختن کلیه نیازهای منطقی و غیر منطقی او ، شخصیت سالمی را به بار نخواهد آورد. سلامت خود خانواده ، تعادل شخصیتی والدین و آشنایی آنها به اصولی که می‌تواند محیط خانواده را سالمتر سازد، بسیار حائز اهمیت است.
اهمیت خانواده در دوران نوجوانی
نیازهای مرحله نوجوانی دوران حساس است. بطوری که در کنار سایر تحولات و تغییراتی که از جنبه‌های جسمانی و روانی در فرد اتفاق می‌افتد، ویژگی مشترک و مهم دیگر آن دوران ، استقلال طلبی نوجوان در خانواده است. نوجوان می‌خواهد به طریقی رشد استقلال خود را به خانواده ثابت کند و بر این اساس شروع به ایجاد فاصله بین خود و خانواده می‌کند و به گروه همسالان نزدیک می‌شود.

در صورتی که خانواده در این دوران به کارکردهای اساسی خود آشنایی نداشته باشد و همچنین با ویژگیهای دوران نوجوانی آشنا نباشد، نخواهد توانست عملکرد تربیتی خود را به نحو احسن ایفا نماید. و چه بسا که اقدامات نادرست از سوی خانواده ، فضای نامناسب موجود در خانواده و غیره ، بیشتر و بیشتر نوجوان را از محیط خانواده دور ساخته و در صورتی که خانواده در گذشته نیز کارکرد تربیتی خود را به شیوه درست اعمال نکرده باشد و فرد از پختگی فکری کاملی برخوردار نباشد با گرایش به زمینه‌های ناسازگارانه مثل عضویت در گروههای افراطی و سایر زمینه‌ها مشکلات فردی و اجتماعی زیادی را به بار خواهد آورد.

سخت گیری زیاد والدین و خانواده در این دوران و همچنین سهل‌ گیری و آزاد گذاری آنها فرزند را موجودی سرکش ، طغیانگر و متزلزل بار خواهند آورد. از این گذشته این دوران ، دوران الگو گیری و همانند سازی و لازم است خانواده الگوهای مناسبی را برای نوجوان خود فراهم سازند. میزان حضور خانواده در اجتماع نیز در این اهمیت بسزایی دارد. هابز معتقد است که بسیاری از نوجوانان پریشان حال و آشفته به خانواده‌هایی تعلق دارند که از زندگی اجتماعی مجزا و بیگانه‌اند. خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است. افراد سالم جامعه ، افراد موفق و افراد فعال اجتماعی از داخل خانواده‌های سالم بیرون آمده‌اند و افراد ناسالم پرورش یافته خانواده‌های ناسالم هستند.
اهمیت خانواده = سلامت خانواده
انحرافات خانواده ، عدم سلامت روانی خانواده ، مشکلات اقتصادی و اجتماعی خانواده از لحاظ تأثیری که روی اعضاء خود دارد جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. افراد پیوند میان خانواده و اجتماع هستند. افراد پرورش یافته در خانواده وارد اجتماع می‌شوند و ویژگیهای سالم یا ناسالم خود را که در خانواده دریافت کرده وارد اجتماع می‌کنند. از این لحاظ سلامت یک جامعه به سلامت خانواده‌های آن وابسته است.

لامارک و لوپله و دیگران ، خانواده را مهمترین کانونی می‌دانند که جامعه از آن تغذیه می‌کنند. به این ترتیب فرد در کنار تأثیری که از اجتماع خود می‌پذیرد با توشه‌ای که از خانواده خود دریافت کرده است محیط پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می‌دهد. چنین تأثیراتی علاوه بر مسائل پیرامونی جزئی بلکه بر مسائل کلان اقتصادی - اجتماعی و سیاسی یک جامعه نیز نقش دارند. به این ترتیب به نظر می‌رسد که اصلاح یک جامعه ، پیشرفت و ترقی آن از جنبه‌های مختلف تأثیر اصلاح خانواده ، توجه افراد به اهمیت خانواده و آموزش آنهاست.
 

اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام

خانواده با وجود اینکه در اکثر جوامع مورد توجه است در جهان بینی اسلامی اهمیت و ارزش شایان توجهی به آن داده می‌شود. در این جهان بینی خانواده گروهی متشکل از افراد است که دارای شخصیت مدنی ، حقوقی و معنوی است که بر اساس نکاح (عقدی که ارتباط یا مشروعیت ارتباط زن و مرد را معین می‌سازد) پدید می‌آید. چنین ارتباطی یک رابطه ساده انگارانه و فاقد مسئولیت پذیری نیست. بلکه یک پیمان مهم و بااهمیتی است که از جنبه‌های مختلف برای طرفین مسئولیتهایی ایجاد می‌کند. چرا که سلامت چنین پیمانی که اولین پایه‌های تشکیل یک خانواده است ضامنی است برای سلامت کل جامعه
 

کارکرد تربیتی خانواده از دیدگاه اسلام
اسلام از همان ابتدای تولد برنامه‌ها و دستورات خاصی را برای رشد و تربیت کودک تنظیم فرموده و اجرای آن را بر عهده خانواده قرار داده است. بطوریکه در سراسر دوره کودکی و نوجوانی که مهمترین دوران رشد و تربیت کودک است برنامه‌های خاص و سفارشهای تربیتی بسیاری را در انتخاب اسم ، شیر دادن و از شیر گرفتن ، در محبت و مهروزی به کودکان و در رعایت عدالت ، وفای به عهد نسبت به آنها چه در دوره بلوغ و چه در دوره نوجوانی بیان داشته است.

امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند: حق کودک تو بر تو این است که بدانی وجود او از توست و بد و خوب او در این دنیا به تو ارتباط پیدا می‌کند و باید بدانی که در سرپرستی او مسئولیت داری و مسئول هستی که او را به بهترین وجه تربیت کنی و بر عهده توست که او را به خداوند بزرگ راهنمای کنی. (مکارم‌الاخلاق صفحه 233).

همچنین امام سجاد علیه‌السلام در تاکید بر اهمیت شیوه تربیت درست فرزندان می‌فرمایند: با فرزندت آنچنان رفتار کن که اثر نیکوی تربیت تو مایه زیبایی و جمال اجتماعی او شود. یا اینکه او را چنان تربیت کن که بتواند در کارهای مختلف زندگی با عزت و آرزومندی زندگی کند و مایه زیبایی و جمال تو بوده باشد.

پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند: به کودکان خود احترام بگذارید و با آداب و روش پسندیده با آنها رفتار کنید. اسلام علاوه بر تاکیدی که بر نقش تربیتی خانواده قائل است شیوه‌های مناسب تربیتی را پیش روی خانواده‌ها قرار می‌دهد. بطوری که با تاکید بر تکریم و تشویق فرزندان خانواده را از اعمال روشهای تنبیهی باز می‌دارد.

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: عاقل بوسیله ادب پند می‌پذیرد و این چارپایانند که جز با زدن تربیت نمی‌شوند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
می‌فرمایند: خدای رحمت کند کسی را که در نیکوکاری و نیکی به فرزندش کمک کند. سوال شد چگونه فرزند خود را در نیکی کمک بکند؟ فرمود: آنچه در توانایی کودک است و برایش میسر است، از او بپذیرد و آنچه انجام دادنش برای کودک دشوار و طاقت فرساست از او نخواهد و او را به گناه و طغیان و کارهای احمقانه وادار نکند.

اسلام همچنین به موضوع تفاوتهای فردی که مورد توجه روان شناسان است توجه داشته است. از دیدگاه اسلام انسانها از لحاظ ویژگیها ، توانایی و استعدادها متفاوت از یکدیگر هستند. بر این اساس در نظر گرفتن این تفاوتها را نیز در تربیت فرزندان در خانواده دارای اهمیت می‌داند. از نمونه احادیثی که ذکر شد و هزاران شواهد معتبر دیگر می‌توان به نقش اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام پی برد. اسلام سعادت و شقاوت فرد را تحت تاثیر خانواده چه در دوران قبل از تولد و چه بعد از تولد می‌داند.
 
کارکرد اجتماعی - اقتصادی خانواده از دیدگاه اسلام
اسلام آئین الهی و مقدسی است که برای خانواده اهمیت فراوان قائل است و آن را سنگ بنای مهم حیات اجتماعی می‌شناسد. اسلام وحدت جامعه را از وحدت زوجین و وحدت اعضا خانواده می‌شناسد و علائق انسانی موجود در خانواده را قابل گسترش و نشر در جامعه به حساب می‌آورد. اسلام معتقد است برای اینکه جامعه‌ها تحت ضابطه در آیند چاره‌ای جز این نیست که نخست خانواده تحت ضابطه در‌آید و هر گونه نظم و سازندگی باید از خانواده آغاز گردد و دامنه سازندگی و گسترش به جامعه کشانده شود و حیات اجتماعی تحت نظم و ضابطه در ‌آید.

اسلام خانواده را کانون اخلاقی جامعه می‌داند. نوع تربیت و ارتباطات موجود در خانواده موجد وحدت و منش اجتماعی است. همچنین خانواده را مرکزی سرنوشت ساز در جنبه انحراف و عصیان ذکر کرده‌اند و از آن جهت که کودک پستیها و دنائتها را در آنجا تجربه کرده و آموخته است. صفات اجتماعی کودک برخاسته از خانواده است. اسلام خواستار نسلی است سالم ، پاک و عفیف و موجد افتخار برای جامعه انسانی. چنین نسلی جز در دامن خانواده سالم نمی‌تواند تربیت شود. وظیفه‌ای که خانواده در قبال تربیت فرد دارد و نقش مهمی که در این زمینه ایفا می‌کند در واقع به وظیفه او در قبال تربیت جامعه پیوند می‌خورد.
 
نتیجه گیری
بر این اساس اسلام با مد نظر قرار دادن تاثیرات خانواده در تربیت فرزندان ، سلامت اجتماع را در گروی خانواده سالم می‌داند. خانواده سالم علاوه بر رشد و شکوفایی فرزندان ، تربیت سالمی را که همسران از یکدیگر دریافت می‌دارند را نیز از نظر دور نگه نمی‌دارد. خانواده سالم چارچوب امنی برای همسر و فرزندان آنهاست. این چارچوب گسترش یافته چارچوب امن جامعه را فراهم می‌سازد.
 

طلاق و نهاد خانواده در امریکا

فیلیپ. اچ. برنستاین/ مارکی. تی. برنستاین

برگردان: بابک پاکزاد

عبارت «تا مرگ ما را از هم جدا کند» گلوی بسیاری از زوج های امریکایی را به دلیل تزویر و دورویی می فشارد. با اینکه ممکن است توجه و مراقبت روزانه از ازدواج ناشی شود، واقعیت شرایط کنونی چیز دیگری است. تقریباً 50 درصد زوج ها از هم جدا می شوند، جا دارد در این زمینه نظری به اطلاعات موجود بیندازیم. برای ارزیابی آمار طلاق راه های گوناگون وجود دارد؛ راه اول استفاده از آمار ناخالص است که برای ما اطلاعاتی در مورد تعداد طلاق ها در هر هزار نفر از جمعیت موجود فراهم می کند. اگرچه این آمار سرانه میزان طلاق را نشان می دهد اما به دلیل اینکه تمام افراد جامعه ازدواج نکرده اند چندان دقیق نیست. راه دوم استفاده از آمار خالص طلاق است که اطلاعاتی مشابه آمار خام اما براساس تعداد مطلقه ها در هر هزار نفر زن ازدواج کرده بالای 15 سال را ارائه می کند. در راه سوم به سادگی می توانیم تعداد سندهای ازدواج و حکم های طلاق را طی مدت زمان مشخص ارزیابی کنیم و بالاخره راه چهارم که می توانیم نمونه هایی از زوج ها را برای مدت زمان طولانی تحت نظر بگیریم تا بفهمیم چند درصد پیوندها به طلاق منجر می شود. روشن است هر یک از روش های فوق ارزیابی و اعتبار خاص خود را دارد. ما سعی خواهیم کرد در این مقاله اطلاعات متنوعی درباره طلاق ارائه دهیم.

ازدواج به عنوان یک فعالیت بسیار ارجمند و مردم پسند در امریکا به حیات خود ادامه می دهد. آمار جاری نشان داده است که 96 تا 97 درصد جمعیت بزرگسال امریکا در مقطعی از دوران زندگی ازدواج می کنند (کاتر و کلیک 1976. کلیک و نورتون 1973) بنابراین شگفت انگیز نیست که آمار ازدواج در طول 15 سال گذشته تغییر نکرده، در حقیقت بیش از یک قرن است که آمار ناخالص ازدواج از نسبت 10 در 100 تکان نخورده است. اما متاسفانه طلاق وضعیت مشابهی نداشته. اطلاعات جاری نشان می دهد آمار طلاق در زمان ما از هر زمان دیگر افزون تر است. در حال حاضر ایالات متحده بالاترین درصد طلاق در جهان را دارد.

همان گونه که از اعداد برآورد می شود فراوانی طلاق طی 20 سال گذشته افزایش یافته است، در دهه 1920 از هر هفت ازدواج یکی به طلاق ختم شده و در 1950 این نسبت به یک در 5 افزایش پیدا کرده و بالاخره در سال 1980 از هر 2 ازدواج یکی به طلاق منجر شده است. تنها کار مورد نیاز برای نشان دادن سرعت رشد طلاق دستیابی به اطلاعات مرکز آمار بهداشت ملی است. برای مثال در 1912 نرخ ناخالص طلاق یک در هزار، در 1940 به دو در هزار و در 1969 به 3 در هزار و در 1972 به 4 در هزار افزایش یافت. 4 سال بعد در 1976 آمار طلاق باز هم افزایش یافت و به 5 در هزار صعود کرد. افزایش میزان طلاق در طول 7 سال یعنی از 1969 تا 1976 معادل افزایش آن در 57 سال قبل از آن یعنی از 1912 تا 1969 بوده است. در مجموع براساس آمار خالص، میزان طلاق در 15 سال گذشته به بیش از 2 برابر افزایش یافته (در 1965 ، 6/10 در هزار و در 1980 ، 6/22 در هزار). 25 درصد از زوج هایی که در 1950 ازدواج کردند بعد از 25 سال زندگی مشترک از هم جدا شدند و 25 درصد از آنهایی که در 1952 به هم پیوستند در طی 20 سال و 25 درصد از ازدواج هایی که در 1965 صورت گرفت در طی 10 سال به متارکه ختم شد و بالاخره امروز همان میزان در طی 3 سال از هم جدا می شوند (1980) با اینکه بعضی از کسانی که برای بار دوم به ازدواج مبادرت می ورزند آنچنان احساس خوشبختی می کنند که انگار اولین بار است که با کسی پیوند زناشویی می بندند (کلن، وی ود 1977. ون کاتن 1980) متاسفانه شواهد نشان می دهد که 60 درصد از ازدواج های دوم نیز به همان سرنوشت ختم می شود (کلیک 1984).

معمولاً طول زندگی مشترک افرادی که دوباره طلاق می گیرند 5 سال بوده و علت آن با علت ازدواج اول متفاوت شناخته شده است. در هر دو مورد عوامل فراگیر و متنوعی بر طلاق های ذی ربط تاثیر می گذارد.

عوامل موثر در طلاق

پاسخ به این سوال که چه خطایی در ازدواج افراد صورت می گیرد؟ کار ساده یی نیست. در عمل به هنگام قضاوت با عوامل متنوعی برخورد می کنیم که ممکن است بر تصمیم زوج ها برای جدایی یا احتمالاً طلاق تاثیر گذارند. این عوامل به شرح زیر است 1- عوامل اجتماعی 2- عوامل فردی 3- عوامل ارتباطی.

عوامل اجتماعی

ما در دوران تحولات برق آسا زندگی می کنیم وقایع آنچنان با سرعت رخ می دهند که حتی متخصصین دریافته اند که نمی توانند خود را در زمینه مطالعات تخصصی با پیشرفت روزافزون تطبیق دهند. از طرف دیگر پیچیدگی ها و غیرانسانی بودن جوامع در مقیاس وسیع، انسان ها را به سوی از خودبیگانگی و انزوا و عدم اعتماد سوق می دهد و در عرصه همین تحولات برق آسا است که ارزش ها، باورها و سنت ها از هر طرف مورد تهدید واقع شده و زیر سوال قرار می گیرند و این مساله بیش از هر حوزه دیگر در روابط خانوادگی و زناشویی مشاهده می شود.

دیگر مردم خواستار شکل سنتی ازدواج نیستند. از دهه 1960 به بعد شاهد ظهور اشکال دیگری از زندگی بوده ایم. به نظر می رسد مردم نه به دلیل رضایت بخش نبودن بلکه به دلیل جذابیت اشکال جدیدی که تاکنون وجود نداشته، شیوه سنتی برای ازدواج را انتخاب نمی کنند.

همگام با رشد مساوات طلبی در جامعه، روابط و نقش جنسی در ازدواج دگرگون می شود. ازدواج به همان سادگی گذشته نیست زیرا که مفاهیم به همان سادگی گذشته نیستند. در ازدواج سنتی هر کسی جایگاه خاص خود را می دانست. شوهر مسوول اداره و تامین مالی و زن مسوول نگهداری از خانه و بچه داری بود. دیگر شرایط تغییر کرده است. اکنون وظایف و مسوولیت ها به شکل غیرمتعارف تقسیم شده اند. نتیجه این تحولات کاملاً واضح است. وقتی نیازها و اهداف فردی ارضا نشده و ناکام باقی ماند زوج ها از خود می پرسند «چرا وقتی بیش از آنچه می گیرم می دهم باید پایبند باشم؟» بخش اعظم ازدواج ها در جهان امروز شامل زوج های شاغل است. زن و شوهر در بیرون خانه کار کرده و در جایگاه معین خود انجام وظیفه می کنند. تاثیر منفی این رشد و توسعه بسیار مهم است. امکان دارد زوج ها در جهت های مختلف کشیده شوند و مجبور به دنبال کردن اهداف متفاوتی باشند. اوقات دیدار محدودتر، مشغله ها و فشارهای عصبی افزون تر و در طول زمان فاصله انسان ها بیشتر می شود و هر روز جسماً و روحاً از یکدیگر دورتر می شوند. مدت زیادی از آن زمان که طلاق را ننگ آور می دانستند نمی گذرد، حالا ورق برگشته است طلاق نه تنها یک ننگ خانوادگی به شمار نمی رود بلکه جایگاهی عمومی یافته است. طلاق نه به عنوان منطقی ترین بلکه تنها راه حل منطقی مشکلات مطرح می شود، بعضی ها می پرسند آیا حرکت نسل ما به سوی طلاق با سرعت است یا ادواری یا تلافی جویانه؟ چندی نمی گذرد که تائید اخلاقی، مذهبی، اقتصادی و اجتماعی نقش خود را از دست داده است. طلاق در جامعه، امری شایع و در دسترس است و به قول مردی که در جلسه زوج درمانی شرکت کرده بود، ما هم مثل هر کس دیگری طلاق می گیریم. و بالاخره باید از عوامل اجتماعی اولیه که به صورت کدهای قانونی در طول 15 سال گذشته تاثیرات چندی بر میزان طلاق داشته نام برد که از مهم ترین آنها می توان به حرکت برای رفع محدودیت های اجتماعی - فرهنگی برای طلاق اشاره کرد. در سال 1970 کالیفرنیا احساس گناه را از طلاق زدود و به دنبال آن عدم تفاهم ها به سرعت به سوی متارکه و طلاق پیش رفت.

این قانون نقطه عطفی در شیوع و گسترش طلاق بود. تا سال 1984 تنها 2 ایالت (ایلینویز و داکوتای جنوبی) قانون آزادی طلاق را تصویب نکرده بودند. در حقیقت آنچه باعث فراگیر شدن نابهنگام این قانون شد شیوع ازدواج غیرشرعی، سوء استفاده روحی و جسمی زوج ها و بی وفایی بود، اگر چه با وجود تصویب چنین قوانینی موارد ذکر شده به حیات خود ادامه دادند، اما قانون آزادی طلاق، پذیرش اجتماعی مشکلات زناشویی را بیشتر کرد.

عوامل فردی

واضح است که عوامل فردی در برانگیختن نارضایتی نقش موثری برعهده دارند. همانطور که قبلاً اشاره شد اشتباهات و انتظارات غیرواقعی در ازدواج از نمونه های اولیه این عوامل فردی به شمار می روند. جامعه به رشد خود ادامه می دهد و پرده اوهام آرام آرام از روی مفهوم ازدواج برداشته می شود، اما افراد هنوز خود را با ایده آل های رمانتیکی سرگرم کرده و دست به تخیل بافی درباره انتظارات شان می زنند. در خلال زوج درمانی شاهد لیست بی پایانی از این دست انتظارات بوده ایم، در اینجا به چند نمونه از انتظارات بی اساس که از دیگر انتظارات بیشتر شایع است و می توان آنها را دوازده انتظار مرگ آفرین برای ازدواج دانست اشاره کرد.

1- عشق ما (رمانس و هیجان) با گذر زمان کمرنگ نمی شود.

2- همسرم باید بتواند فکر، احساس و احتیاجات مرا پیش بینی کند.

3- زنم یا شوهرم هرگز نباید مرا جریحه دار یا مورد خشم و غضب قرار دهد.

4- اگر واقعاً مرا دوست داری همواره باید خشنودم سازی (تمام احتیاجاتم را برآورده سازی)

5- عشق یعنی هیچ وقت از همسر خود ناراحت و عصبانی نباشیم.

6- عشق یعنی همیشه با هم بودن.

7- یکی بودن علایق، اهداف و ارزش ها برای ابد.

8- همسرم همیشه با من صریح و رو راست خواهد بود.

9- چون عاشقیم هر کاری بکنم همسرم آن را درک کرده به آن احترام گذارده و آن را قبول می کند.

10- وحشتناک است اگر شوهرم مرا سرزنش، تحقیر یا مورد انتقاد قرار دهد.

11- سطح روابط جنسی، عاطفی و همنشینی هرگز کاهش پیدا نخواهد کرد.

12- همواره باید درباره مسائل مهم با هم اشتراک نظر داشته باشیم.

همانند دیگر اهداف غیرواقعی و انتظارات پوچ هر یک از موارد ذکر شده در بالا زوج ها را به سوی پریشانی، عدم توافق و جدایی سوق می دهد. بنابراین یکی از اهداف درمان زیر سوال بردن، روشن کردن و مبارزه کردن با این عقاید غیرواقعی و ویرانگر است.

از عوامل دیگری که در میزان روزافزون طلاق موثر است می توان از ارزش ها و اهداف فردی که به نحوی در زناشویی منعکس می شود نام برد. برای آنهایی که شرط ازدواج را خوشبختی می دانند زمانی که لذت های آنی رنگ باخت یا رضایت خاطر از یکدیگر کاهش یافت تنها راه حل در تقابل و جدایی یافت می شود. در عمل به قول پروکاسکا (1978) ما همواره برای تحقق خود زندگی می کنیم معمولاً هر عملی که منجر به دستیابی به خود برتر و حقیقی شود حتی اگر به منزله جدایی از خانواده و سست شدن پیوند ازدواج شود مورد تحسین و تمجید قرار می گیرد.

در ادامه بحث قابل ذکر است که مردم تغییر می کنند. زمانی که ازدواج در درجه اول اهمیت قرار دارد علایق و فعالیت های زوج ها کاملاً با هم هماهنگ است. در مدت زمان کوتاهی علایق زوج ها در جهات مختلف رشد می یابد بنابراین واضح است زمانی که فردیت انسان ها تغییر می کند روابط نیز به تبع آن دستخوش تغییر می شود. هنگامی که زوج ها توانستند به مجموعه یی متفاوت از علایق، فعالیت ها و ارزش ها دست یابند فرآیند نمادین جدایی آغاز می شود.

عوامل ارتباطی

تاکنون عوامل اجتماعی و فردی را که بر تصمیم زوج ها جهت پیوند یا جدایی موثرند مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم، به ویژه روشن شد هرچند اکثر مداخله های درمانی بر اساس عوامل ارتباطی پی ریزی شده، عوامل اجتماعی، سیستمی برای درک زوج ها در یک حیطه بزرگ تر فرهنگی اجتماعی فراهم می کند؛ از طرف دیگر عوامل فردی به ما در به دست آوردن بینش و تلقی فرد و نیروهای محرکه او کمک می کند. مشکلات ارتباطی به راحتی و به شکل موثری با ارتباط درمانی معالجه می شود. (گرام، کنیسکرن 1978) شایع ترین اختلالات ارتباطی کدامند؟ زوج های پریشان درصد پایینی رفتار دوستانه و درصد بالایی رفتار خصمانه را از خود بروز می دهند (یاکوبن، باسود 1983) در نتیجه آنچه که می توانیم به هر زوج تعمیم دهیم این است که رضایت خاطر از رابطه زناشویی، به نسبت خشنودی به ناخشنودی وابسته است. هر قدر عدم رضایت در رابطه بیشتر باشد با علاقه بیشتری به طلاق مواجهیم. دوم اینکه زوج های پریشان مخصوصاً آنهایی که مدام در ساختار ارتباطی غیر موثر شرکت می کنند مشکلات را در خلال رابطه شان تجربه می کنند. (گاتمن 1979) و بار دیگر درمی یابیم هر چه این مشکلات حاد بیشتر باشد چشم انداز عدم تفاهم بزرگ تر می شود. سوم اینکه این مجادله نیست که عامل تفاوت بین زوج های پریشان و پویا است بلکه این پاسخ زوج ها به مجادله است که در درجه اول اهمیت قرار دارد. زوج های پریشان مشکلات دامنه دارتری را در رسیدن به یک راه حل رضایت بخش در فرآیند مشکل گشایی از خود بروز می دهند. (یاکوبن، مادگولین 1979) معمولاً طلاق به عنوان عدم کفایت در مهارت های مشکل گشایی شناخته می شود. در کل عوامل زیادی در تصمیم به طلاق نقش دارند. مردم به خاطر نیازهای فردی و تاثیرات اجتماعی فرهنگی ازدواج می کنند. با اینکه مشکل ارتباطی به خودی خود منشاء همه دردسرها است مشکلات همواره به اشکال متنوعی رخ می نماید که ممکن است حول محور خاصی مانند «پول، سکس، استقلال و...» دور بزند و گاهی ممکن است همه حوزه های تعامل را در بر گیرد. در هر صورت زوج ها با هم زندگی می کنند و تاثیرات متقابلی بر هم می گذارند. آنها دروناً به هم وابسته اند. بنابراین برای درک رفتار افراد در خلال ارتباط باید بر عملکردی که رفتار در جریان رابطه اعاده می کند آگاهی داشته باشیم.

تاثیرات طلاق

طلاق آنچنان جایگاهی عمومی یافته است که اکنون بخشی از ازدواج تلقی می شود. افراد چنان با سرعت ازدواج، طلاق و دوباره ازدواج می کنند که تنها با سرعت خرید و فروش اتومبیل های شان قابل مقایسه است. ازدواج های غیرشرعی در دستور کار روز قرار دارد. متاسفانه بعضی از افراد خود را برای درد و دلتنگی که از طلاق ناشی می شود آماده نکرده اند. در حقیقت همانطوری که آلبرشت نشان داده است تقریباً 25 درصد از افراد، طلاق را در کابوس های شبانه می آزمایند. مطمئناً در تمام موارد چنین چیزی صدق نمی کند. علاوه بر آن ما قصد نداریم پیامدهای فاجعه آمیز و لذت بخش طلاق را برشمریم بلکه بیشتر می خواهیم تا از طریق تجزیه و تحلیل طلاق، هاله یی از نور بر پدیده ازدواج افکنیم. با توجه به هدف مورد نظر بیایید بر تاثیرات مثبت و منفی طلاق بر زن و شوهر نظری اندازیم.

مطمئناً تمام طلاق ها عوارض منفی به همراه ندارد. برای بعضی ها طلاق یک نعمت خدادادی است. روابط رنج آور، مخرب و خطرناک پایان می یابد و به جای آن روابط مهیج و پرمعنایی شکل می گیرد. به چنگ آوردن دوباره آزادی و تغییر رابطه ممکن است بسیار مثبت واقع شود. برای آن دسته از زوج ها که سال ها به مجادله پرداخته اند طلاق شانسی برای زندگی عاری از جدل و درگیری است. دو جنبه مثبت دیگر طلاق بر عشق ورزیدن به دستاوردهای شخصی تاکید می کند؛ نخست شانس اینکه دوباره کنترل کامل زندگی خود را داشته باشیم و از این به بعد دیگر نگران اینکه عمل ما چه تاثیری بر ذهن و رفتار همسرمان می گذارد، نخواهیم بود. در موردی که شامل بچه ها نیز می شود می توان براساس عالی ترین علایق کودکان بدون توجه به مخالفت های تربیتی طرف مقابل عمل کرد و در کل زندگی به دلیل کاهش سطح تنش ها و جار و جنجال ها راحت تر می شود.

در شرایط واقعی، اکثر افراد به سبب طلاق درد زیادی را متحمل می شوند. این درد به اشکال متعددی از جمله عدم انضباط، تنهایی، بحران هویت، تشویق، حس بازنده بودن، فشار روانی، جریحه دار شدن و فساد جلوه می کند. نظر ما بر این است که بخش اعظم این عواطف منفی نتیجه 3 عامل به هم پیوسته اند که شامل موارد زیر است؛

1- طلاق به این حقیقت که صمیمیت هرگز با کسی به جز همسر خود به دست نمی آید پایان می دهد.

2- طلاق یک خود جدید که می تواند زشت، ناآرام و تهدید کننده باشد خلق می کند.

3- طلاق کارکردهای روزانه را مختل و انسان را به ایجاد تغییراتی در زندگی سوق می دهد.

این عوامل مجموعاً ما را به برخی از دلایل ازدواج رهنمون می شود. واضح است بیشتر افراد مایلند رابطه عاشقانه پایداری با انسان دیگری برقرار کنند. طلاق به سادگی به آنها می گوید که این مساله حداقل در حال حاضر امکان ندارد. ازدیاد طلاق، تنهایی، تجرد، خانه داری ادواری را به همراه داشته است و اینها نه نقش های آشنایی برای مطلقه ها است نه نقش هایی که برخی بتوانند خود را با آن به خوبی تطبیق دهند. نهایتاً بیشتر افراد به بر وفق مراد بودن کارها و ثبات و انضباط در زندگی شان تظاهر می کنند. بدون پیش بینی، زندگی جز رنج نخواهد بود. طلاق و تغییرات عمده در برنامه زندگی، ضرورت هایی را به همراه دارد. مثلاً اینکه چه کسی ناهار را آماده می کند، بچه ها را به مدرسه می برد، در گاراژ را تعمیر می کند و غیره، با توجه به مسائل ذکر شده شگفت آور است که 20 درصد از مطلقه ها فرآیند ناسازگاری را نسبتاً رنج آور ندانسته اند.

منبع؛ Marital Terapy

برگرفته از: روزنامه اعتماد

نگاهی به آمار طلاق در ایران

 

اشاره:

در سال 1365 در برابر هر 340 هزار و 342 ازدواج،‌35 هزار و 211 طلاق در کشور ثبت شده است. این آمار در سال 1375 به 479هزار و 263 ازدواج در برابر 37 هزار و 817 طلاق و در سال 1381 به 650هزار و 960 ازدواج در برابر 67هزار و 256 طلاق می‌رسد. اگر چه آمارهای مربوط به طلاق به دلایل مختلف از جمله ثبت نشدن در دفاتر، جاری کردن صیغه شرعی طلاق بدون درج محضری آن و...با کم شماری مواجه می‌شوند و چندان قابل استناد نیستند، ولی بررسی همین آمار و محاسبه شاخص‌هایی چون نسبت طلاق به ازدواج و یا نسبت طلاق به کل جمعیت نشان دهنده آن است که این آمار طی سال‌های مختلف با نوساناتی روبه‌رو بوده است. بررسی رقم مطلق طلاق طی سال‌های 1365 تا 1381 نشان دهنده افزایش آمار طلاق طی سال‌های مورد بررسی است اما محاسبه شاخص‌های آماری نشان می‌دهد در سال 1365 شاخص طلاق با افزایش روبه‌روست سپس طی سال‌های 1370 تا 1377 به‌تدریج کاهش می‌یابد و از سال 1379 تا 1381 این آمار مجدداً افزایش می‌یابد. این امر، گویای آن است که اگرچه به گفته جمعیت‌شناسان افزایش طلاق با افزایش ازدواج رابطه‌ای مستقیم دارد، ولی به صورت غیر‌مستقیم نوسانات شاخص‌های طلاق تحت تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی و همچنین مسایل حقوقی است، چنانکه وضع قوانین و مقررات می‌تواند با تسهیل روند طلاق آن را به میزان طبیعی خود نزدیک کرده و فضایی ایجاد کند که بسیاری از زوج‌هایی که در عمل، زندگی زناشویی آنان به بن‌بست رسیده است و به دلیل مسایل حقوقی قادر به جدایی نیستند، این مرحله را پشت سر‌بگذارند و یا با ایجاد موانع حقوقی و قانونی آمار طلاق را کاهش دهد.

کدام شاخص؟

دکتر محمد میرزایی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران معتقد است: در محاسبه تحولاتی که در ارتباط با شاخص‌هایی مثل طلاق و ازدواج اتفاق می‌افتد، مبنا می‌تواند رقم "مطلق" باشد؛ یعنی تعداد طلاقی که ممکن است با توجه به رشد جمعیت افزایش یابد، اما مبنای محاسبه فقط تعداد طلاق‌های واقع شده است. این جمعیت‌شناس ادامه می‌دهد: اما برای محاسبه دقیق‌تر، "میزان" طلاق را محاسبه می‌کنند که براساس آن تعداد طلاق را بر کل جمعیت تقسیم کنند. میزان طلاق برای مقایسه نسبت به تعداد طلاق  شاخص دقیق‌تری است چون ممکن است تعداد طلاق افزایش یابد ولی با توجه به مخرج کسر که کل جمعیت است، میزان طلاق کاهش یابد. دکتر میرزایی شاخص مهم دیگری را که برای بررسی طلاق محاسبه می‌شود ،"نسبت" طلاق به ازدواج می‌داند و می‌افزاید: این شاخص نشان می‌دهد که طلاق در مقایسه با ازدواج چه تغییراتی کرده است. براساس این شاخص تعداد طلاق را محاسبه و تقسیم بر ازدواج می‌کنند و آنگاه آن را در 100 ضرب می‌کنند و به عنوان مثال می‌گویند که در مقابل هر 100 ازدواج 10 طلاق اتفاق افتاده است. وی به مقایسه طلاق بین کشورها اشاره می‌کند و می‌گوید: شاخص نسبت طلاق به ازدواج در این مقایسه خیلی به‌کار گرفته می‌شود. در این زمینه کشورهایی هستند که میزان طلاق در آنها خیلی بالاست و نسبت طلاق به ازدواج در آنها 50 درصد است.دکتر محمود میرزایی

دکتر میرزایی میزان طلاق در ایران را در عرف بین‌المللی خیلی بالا نمی‌داند و می‌گوید: با اینکه میزان طلاق در ایران روندی رو به افزایش داشته است -‌ به‌خصوص تعداد طلاق - اما تعداد طلاق با توجه به رشد جمعیت زیاد شده ولی شتاب تعداد طلاق به اندازه تعداد نبوده است. هنگامی که ما شتاب تعداد طلاق را می‌گیریم شاهد نوساناتی طی سال‌های مختلف هستیم که این مقدار گاهی کم و گاهی زیاد شده است. از سوی دیگر دکتر شهلا کاظمی‌پور جامعه‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران نیز با اشاره به نرخ رشد طلاق و ازدواج می‌گوید: در حال حاضر طلاق 2برابر و ازدواج 5/1 برابر شده است. بنابراین مشاهده می‌کنیم که رشد طلاق بیشتر از رشد ازدواج است. اگر بخواهیم ازدواج را به صورت شاخص درآوریم میزان دقیق ازدواج‌های واقع شده در یک سال را به جمعیت در معرض ازدواج یعنی جمعیت ازدواج نکرده واقع در سن ازدواج تقسیم می‌کنیم. برای تعیین شاخص طلاق نیز تعداد طلاق‌های واقع شده در یک سال را به تعداد افراد ازدواج کرده، تقسیم می‌کنیم. دکتر حبیب‌الله زنجانی جمعیت‌شناس و استاد دانشگاه در زمینه رابطه بین تعداد ازدواج‌ها و تعداد طلاق‌ها در جامعه می‌گوید: علی‌الاصول با افزایش تعداد ازدواج‌ها که تعداد افراد ازدواج کرده در کل کشور را بالا می‌برد، بر تعداد طلاق‌ها نیز افزوده می‌شود. اگر میزان طلاق نیز ثابت بماند بر تعداد طلاق‌ها افزوده می‌شود زیرا جمعیت در معرض آن واقعه یعنی جمعیت ازدواج کرده جامعه افزایش یافته است. بی‌تردید تعداد طلاق‌ها نه تنها در رابطه با تعداد افراد ازدواج کرده قرار دارد، بلکه با عوامل اقتصادی و اجتماعی، هنجارها و نگرش‌های زوجین به زندگی و استحکام خانواده نیز در رابطه است و آسیب‌های اجتماعی نظیر اعتیاد، کجروی‌ها و کج‌رفتاری‌ها نیز آن را تشدید می‌کند. دکتر میرزایی به مقایسه دو شاخص طلاق نسبت به ازدواج و طلاق نسبت به کل جمعیت می‌پردازد: در شاخص طلاق نسبت به کل جمعیت، به این دلیل که کل جمعیت بسیار بیشتر از ازدواج‌های انجام نشده است مخرج کسر بزرگ و در نتیجه کل کسر کوچک می‌شود. این جمعیت‌شناس تصریح می‌کند: اگر می‌خواهیم طلاق را میان کشورها مقایسه کنیم نمی‌توانیم برای یک کشور طلاق را تقسیم بر کل جمعیت کنیم و برای کشور دیگر تقسیم بر تعداد ازدواج‌های صورت گرفته. بنابراین باید تصمیم بگیریم کدام شاخص را می‌خواهیم به کار بریم، ولی استفاده از هر دو شاخص در جمعیت‌شناسی مرسوم و صحیح است.

 

وضعیت طلاق در ایران به استناد آمار

دکتر محمد میرزایی در مقاله‌ای با عنوان "طرحی از مسایل اجتماعی با تأکید بر مسأله طلاق و روند تغییرات آن در ایران" به بررسی شاخص نسبت طلاق به ازدواج‌ طی سال‌های 1351 تا 1377 پرداخته است.(جدول شماره1)

 

 

 

 

 

در این مقاله آمده است: "بررسی تغییرات طلاق نشان می‌دهد که در ایران طی سال‌های پس از انقلاب اسلامی شاخص نسبت طلاق به ازدواج کاهش و در اواسط دهه 1360 افزایش یافته است. ارقام بیانگر آن است که همواره شاخص مذکور در مناطق شهری کشور به مراتب بیش از مناطق روستایی بوده است. کاهش شاخص طلاق به ازدواج در فاصله سال‌های 62-1357 نسبت به دوره قبل از آن درکل کشور و بخصوص در مناطق شهری، رقمی قابل توجه بوده، ولی در مناطق روستایی تفاوتی نکرده است. در سال‌های 67-1363 نسبت به دوره‌ قبل از آن (1362-1357) نسبت درصد طلاق به ازدواج، هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی افزایش داشته است." این مقاله‌ می‌افزاید: "هر چند در دهه 1370 شاخص نسبت درصد طلاق به ازدواج هم در مناطق شهری و هم در مناطق روستایی کاهش یافته ولی این کاهش در مناطق شهری محسوس‌تر از مناطق روستایی بوده است. در مناطق شهری شاخص طلاق به ازدواج از 8/14 درصد در سال‌های 56-1351 به 7/10 درصد در سال‌های 62-1357 کاهش و سپس به 1/12 درصد در سال‌های 67-1363 افزایش یافته است. این شاخص در مناطق شهری طی سال‌های 73-1368 با افت درخور توجهی نسبت به دوره قبل مواجه بوده است." دکتر میرزایی در مقاله خود یادآور می‌شود: "از آنجا که شاخص مقطعی نسبت طلاق به ازدواج تحت تأثیر نوسانات میزان ازدواج قرار می‌گیرد، هر چند برای بیان وضعیت کلی زناشویی جامعه شاخص مناسبی است، برای بیان قوت طلاق چندان مناسب نیست، استناد به میزان‌های عمومی ازدواج و طلاق و یا شاخص‌ نسلی نسبت طلاق به ازدواج برای بیان قوت این دو واقعه  حیاتی می‌تواند شاخص‌های مناسب‌تری تلقی شود". دکتر میرزایی معتقد است در فاصله سال‌های 1355 تا 1375 میزان عمومی ازدواج در کل کشور از 5/4 در هزار به 8 در هزار و میزان عمومی طلاق از 5/0 در هزار به 6/0 در هزار افزایش داشته است. می‌بینیم که در دو دهه اخیر علی رغم افزایش در هر دو واقعه ازدواج و طلاق، شتاب افزایش میزان ازدواج به مراتب بیشتر از شتاب افزایش میزان طلاق بوده است و تردیدی نیست که چنین روندی در افت شاخص نسبت طلاق به ازدواج تأثیری اساسی داشته است.

دکتر میرزایی اظهار می‌دارد: در ایران نوعی همگرایی را میان شهر و روستا از نظر میزان طلاق ناظر هستیم. در دهه‌های گذشته یعنی 40-30 سال پیش میزان طلاق در روستا بسیار کمتر از شهر بود. هم اکنون هم در روستا میزان طلاق پایین‌تر از شهر است، ولی به نوبه خود و نسبت به آن زمان افزایش داشته است و این دومیزان به هم نزدیک شده‌اند. این جمعیت شناس می‌گوید: افزایش میزان طلاق ممکن است مربوط به افزایش طلاق در روستاها باشد که به همین دلیل میزان طلاق در کل کشور نیز افزایش یافته است. دکتر میرزایی تأکید دارد که برای بررسی طلاق به آمارهای دقیق نیاز داریم و این امر کار ساده‌ای نیست زیرا اظهار نظرهایی که بر‌روی آمار طلاق می‌شود جنبه حدس و گمانش زیاد است. نسبت قابل توجهی از طلاق‌ها ممکن است ثبت نشود و یا طلاق ازنظر شرعی انجام شده باشد ولی ثبت نگردیده باشد. معمولاً آمارها مربوط به طلاق‌هایی است که به مرحله نهایی رسیده و در محضر ثبت شده‌اند.

تحقیقات نشان می‌دهد که در سال 1370نسبت طلاق به ازدواج در کل کشور برابر با 76/8 در مناطق شهری 68/10 و در مناطق روستایی44/4 بوده است. همچنین این شاخص در سال 1380 برای کل کشور 5/9، در مناطق شهری 9/11 و در مناطق روستایی 1/4 درصد بوده است. محاسبه شاخص نسبت طلاق به ازدواج طی سال‌های 1365 تا 1381 نشان‌دهنده نوسانات این شاخص طی سال‌های ذکر شده است. اما به‌طور کلی این شاخص طی سال‌های 1379تا 1381 مجدداً باروند رو به افزایش روبه‌رو بوده است. (جدول شماره (2)

 

 

 

 

همچنین محاسبه میزان طلاق که از تقسیم تعداد طلاق بر کل جمعیت به‌دست می‌آید نشان می‌دهد که این میزان در سال 1365، 12/7 در سال 1370، 04/7 و در سال 1375، 29/6 بوده است.(جدول شماره 3)

 

 

 

وی معتقد است: مانند همه آمارهای دیگر جمعیتی ما، در مورد طلاق هم مشکلات اندازه‌گیری داریم، به همین علت خیلی محکم نمی‌توان در مورد آمارهای طلاق به عنوان آمارهای قطعی و نهایی استناد کرد. برای بررسی طلاق نیازمند کار کیفی و آمارگیری عمیقی هستیم که این کارهم باید توسط خود محقق انجام شود تا بتواند درباره تعداد و همچنین علل و عوامل طلاق عمیق‌تر کار کند. دکتر میرزایی در پاسخ به این سؤال که آیا میزان طلاق روبه افزایش بوده است یا نه، می‌گوید: میزان طلاق رو به افزایش است و این حرف نادرستی نیست، چراکه ما در زمان خود ناظر به افزایش میزان طلاق بوده‌ایم که در این افزایش علاوه بر عوامل اقتصادی و اجتماعی باید به زمینه‌های روانی - اجتماعی موثر نیز اشاره کرد. این جمعیت‌شناس ادامه می‌دهد: اما در این میان نباید فراموش کرد که میزان طلاق طی سال‌های مختلف ممکن است با نوساناتی مواجه شود. به عنوان مثال گاهی وضع قوانین و مقررات می‌تواند میزان طلاق را بالا یا پایین بیاورد و یا به طور مقطعی تغییر دهد. دکتر میرزایی مسایل حقوقی را در تغییر میزان طلاق بسیار موثر توصیف می‌کند و اظهار می‌دارد: برخی زمینه‌های قانونی، می‌تواند طلاق را تسهیل کند و آمار آن را بالا ببرد و در عین حال در برخی موارد موانعی به‌وجود آورد و آمار آن را کاهش دهد.

 روند تحولات زندگی خانوادگی از حیث جمعیت‌شناختی

گو اینکه در اکثر جوامع طلاق روشی پذیرفته شده و به عبارت جامعه‌شناسان راه نهادینه شده‌ای برای پایان ازدواج است ولی طلاق دارای عوارض و تبعاتی است که از دیر باز آن را به عنوان یک مسأله اجتماعی مطرح کرده است. عوارض و تبعات طلاق در زمان معاصر گسترده‌تر و پیچیده‌تر شده و به همین سبب نتایج نامطلوب و آسیب‌های اجتماعی برخاسته از آن نیز گسترده‌تر و پیچیده‌تر شده است. اثرات اجتماعی - اقتصادی و روانی - اجتماعی طلاق علاوه بر زوجین و فرزندان، حتی در سطح کلان جامعه نیز زمینه‌ساز مسایل و مشکلاتی می‌شود. دکتر میرزایی در مقاله "طرحی از مسایل اجتماعی باتأکید بر مسأله طلاق و روند تغییرات آن در ایران" به میزان طلاق در کشورهای غربی اشاره می‌کند: "در کشورهای صنعتی غرب میزان طلاق در مقایسه با قبل از انقلاب صنعتی افزایش یافته است. میزان طلاق در این کشورها در دهه‌های 1960تا 1970 افزایش چشمگیر یافته و روند صعودی آن همچنان ادامه دارد. در حال حاضر بالاترین میزان طلاق متعلق به کشور آمریکاست که از هر دو ازدواج یکی منجر به طلاق می‌شود. در کشورهای غربی مفهوم ازدواج از یک نهاد اجتماعی به یک زندگی مشترک در تغییر برداشت از طلاق و افزایش میزان آن مؤثر بوده است. همچنین در این دسته از کشورها ارتقاء سطح زندگی،‌ استقلال اقتصادی بیشتر زنان، انتظارات بیشتر زوجین از ازدواج و کاهش تصور نامطلوب از مطلق یا مطلقه‌بودن از عواملی بوده که به افزایش میزان طلاق دامن‌زده است". دکتر کاظمی‌پور وضعیت ایران را وضعیتی در حال گذار عنوان می‌کند و می‌گوید: در حال حاضر همه می‌گویند نظام خانواده در ایران پا‌برجاست ولی تقریباً این دید ضعیف است.  نظام خانواده ما نسبت به غرب به‌گونه‌ای است که شاید در آنجا میزان ازدواج کمتر و میزان طلاق بیشتر باشد ولی نظام اجتماعی بسیار قوی‌تری دارد که تمام مشکلات را حل می‌کند، به این‌معنی که یک زن مطلقه دیگر مانند جامعه ما زن بیوه و زن بی‌سرپرست تلقی نمی‌شود. وی می‌افزاید: چرا باید در جامعه ما زنان هنوز دست نیاز به سوی مردان دراز کنند در صورتی که در غرب این مشکل را حل کرده‌اند؟دکتر شهلا کاظمی‌پور

در آنجا آنقدر سیستم‌های تأمین اجتماعی و نظارت‌های اجتماعی زیاد است که بچه طلاق سربار اجتماع و جامعه نمی‌شود. در جامعه خانواده‌ها رها شده‌اند. دکتر کاظمی‌پور تصریح می‌کند: در جامعه ما دولت با زوجین کاری ندارد و فقط در مواقعی که کار خلاف می‌کنند آنها را به زندان می‌اندازد. انواع مشکلات اجتماعی از جمله کودک آزاری به دلیل توسعه نیافتگی است که از کوچک‌ترین واحد اجتماعی یعنی خانواده شروع می‌شود. وی می‌افزاید: آسیب‌پذیرترین نهاد در جامعه خانواده  است و اگر نهاد خانواده سالم باشد معنی آن این است که تمام جامعه سالم است. شاید با تبلیغات در تلویزیون و برنامه‌های روان‌شناسی تا حدودی بتوان به حل این مشکل کمک کرد ولی دولت باید با تقویت یک سری سیستم‌های حمایتی و با تأسیس ارگان‌ها و سازمان‌های حمایتی همراه با ضمانت‌های اجرایی کمک بیشتری به این امر کند. دکتر کاظمی‌پور معتقد است: در کل امر طلاق را معضل نمی‌دانم بلکه بیشتر ازدواج را بحران توصیف می‌کنم. اگر ازدواج اندیشیده‌ شده باشد و با مطالعه صورت گیرد دیگر به طلاق منجر نمی‌شود. طلاق‌ها بیشتر در سال‌های اولیه زندگی صورت می‌گیرند و طبق تحقیقات انجام شده، متوسط سال‌های زندگی مشترک طلاق گرفتگان معمولاً کمتر از 5 سال است. نسبت زیادی از طلاق‌ها مربوط به زوج‌های فاقد فرزند است و اصولاً یکی از علل و عوامل موثر بر طلاق نازا بودن زن و یا عقیم بودن مرد است. در یک چارچوب کلی عوامل مؤثر بر طلاق را می‌توان به عوامل زیستی (عدم تناسب سن ازدواج، بیماری، نازایی)، عوامل اجتماعی و روانی- اجتماعی(احساس نارضایتی، ناهماهنگی میان زوج‌ها، فشارهای عصبی و خشونت)، عوامل اقتصادی (فقر و فقدان منابع مالی و امکانات) و عوامل فرهنگی تقسیم بندی کرد.

دکتر کاظمی‌پور عواملی را که در افزایش میزان طلاق دخالت دارند، در توسعه شهرنشینی، و گرایش دختران به شهرنشینی توصیف می‌کند و می‌افزاید: این عوامل می‌تواند بر کاهش میزان ازدواج مؤثر باشد اما باید توجه داشت که نرخ رشد جمعیت ما 5/1 برابر بوده و ازدواج نیز 5/1 برابر شده است. دکتر کاظمی‌پور معتقد است: نکته‌ای که در طلاق مدنظر است این است که هفت سال اول ازدواج را هفت سال خطرناک نامیده‌اند. چون در این سال‌ها میزان طلاق بیش از سال‌های بعد است. وی می‌افزاید: شهرنشینی موجب افزایش طلاق می‌شود. آمارهای طلاق در شهرها نشان می‌دهد که طی 10 سال گذشته همراه با افزایش میزان شهرنشینی میزان طلاق نیز افزایش یافته است. در روستاها عوامل متعددی مانع از طلاق می‌شود، از جمله گستردگی خانواده‌ها و میزان نظارت خانواده‌ها در آنجاست. عامل دیگر نیز همسان بودن زن و مرد و هم طایفه بودن آنان است. وی همچنین ادامه می‌دهد: سهم کسانی که به آموزش عالی راه پیدا کرده‌اند و به مدارک تحصیلی آنها اضافه شده است، افزایش تنوع فرهنگی و انبوه جمعیت در مناطق شهری از دلایلی است که به افزایش میزان طلاق کمک می‌کند. دکتر کاظمی‌پور این عوامل را یک پدیده منفی در نظر نمی‌گیرد و معتقد است: در گذشته ممکن بود زوجین با یکسری از اختلافات و اشکالات با یکدیگر زندگی کنند، اما در حال حاضر دارای استقلال مالی شده‌اند و به مشاجرات و به اختلافات تن در نمی‌دهند و از یکدیگر جدا می‌شوند. وی با اشاره به رواج عقد محضری در حال حاضر می‌افزاید: امروزه خانواده‌ها برای شناخت بیشتر دختر و پسر و محرم شدن، آنان را به عقد یکدیگر در می‌آورند و با عدم تفاهم از یکدیگر جدا می‌شوند که این آمار نیز وارد آمار طلاق شده است در حالی که من نام آن را "نامزدی‌های نافرجام" گذاشته‌ام. این پژوهشگر تصریح می‌کند: در غرب چنین تعصباتی وجود ندارد و آمار طلاق آمار واقعی است. در صورتی که برای ما مقداری از آمار طلاق ظاهری است. نکته دیگر نیز این است که با افزایش تعداد جمعیت در سن ازدواج، تعداد جمعیت در معرض طلاق نیز افزایش پیدا می‌کند.دکتر حبیب‌الله زنجانی

وی به بحث تجانس فرهنگی در امر ازدواج و طلاق اشاره می‌کند و می‌گوید: ما در جوامع شهری شاهد این هستیم که ازدواج‌ها در یک دایره وسیع همسر گزینی صورت می‌گیرد ولی در روستاها این انتخاب از هم محلی و قوم و خویش است. اما در کل با وسعت و تنوع فرهنگی فراوانی که در کشورمان وجود دارد افراد نمی‌توانند به خوبی یکدیگر را بشناسند، بنابراین بهترین انتخاب می‌تواند انتخاب از محل زندگی باشد چون در اکثر موارد مشکل افراد، نبود تجانس فرهنگی است. وی همچنین به مباحث اقتصادی اشاره می‌کند و می‌گوید: عوامل اقتصادی قطعا به افزایش طلاق دامن می‌زند. بسیاری از کسانی‌که مشکلات اقتصادی دارند، ازدواج خود را به تأخیر می‌اندازند، بنابراین یکی از عوامل افزایش طلاق ازدواج‌های زودرس است، نه به معنی سن کم بلکه به علت نداشتن آمادگی زندگی. حاصل این ازدواج‌ها بچه‌های ناخواسته است. این استاد دانشگاه، مهاجرت را یکی دیگر از عوامل طلاق می‌داند و معتقد است: به خصوص مهاجرت‌های دانشجویی به افزایش میزان طلاق کمک می‌کند. دانشجویان برای تحصیل به شهرهای دیگر می‌روند و دیگر به شهر یا روستای خود باز نمی‌گردند و به دلیل تنهایی به جنس مخالف روی می‌آورند که این امر خود به ازدواج‌های نیاندیشیده می‌انجامد که اکثر این ازدواج‌ها هم به طلاق منجر می‌شود. دکتر کاظمی‌پور با اشاره به تغییرات جمعیت‌شناختی خانواده می‌افزاید: در گذشته تعداد فرزندان 6 یا 7 فرزند بود ولی در حال حاضر به 2 یا 3 فرزند تعدیل یافته که این گویای آن است که خانواده به سمت خانواده هسته‌ای حرکت کرده است. در حال حاضر گرایش به داشتن فرزند کمتر بیشتر شده است که این امر ساختار فیزیکی خانواده را تغییر می‌دهد ولی از نظر تغییرات اجتماعی، ساختار کاملا در تغییر است.

وی می‌افزاید: گسست بین خانواده آنها را به صورت جزیره جزیره از هم جدا کرده است، هر کس در اتاق خود با کامپیوتر و تلویزیون خود مشغول به کار است و تلفن و موبایل وسیله‌ای شده برای ایجاد ارتباط با دوستان خود. این امر سلسله مراتب را از بین برده و پیش کسوت بودن دیگر وجود ندارد. این مسأله تا حدودی به مرحله گذار از سنتی به جامعه صنعتی مربوط می‌شود و تا حدودی نیز به شیوه حکومتی و قوانین و مقرارت مربوط می‌باشد. دکتر کاظمی‌پور عامل دیگر را افزایش سطح دانش بین فرزندان می‌داند و معتقد است: با بالا رفتن سطح دانش در بین فرزندان آنها دیگر پدر و مادر خود را آنچنان که باید قبول ندارد. اگر با آموزش مداوم خانواده‌ها دانش آنها را بیافزایم به تعدیل این امر کمک می‌کند. دکتر زنجانی در خصوص افزایش طلاق و مقایسه آن با ازدواج می‌گوید: طلاق بر عکس ازدواج واقعه پیچیده‌تری است و می‌تواند متأثر از عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی و... باشد. ازدواج خود خواسته و آگاهانه است اما طلاق این طور نیست. طلاق باید از مجاری قانونی بگذرد. اگر این مجاری قانونی که همان مجوزهای طلاق هستند راحت گرفته شود طلاق افزایش پیدا می‌کند اما اگر بر عکس باشد طلاق افت می‌یابد. به نظر این استاد دانشگاه، عامل دیگری که در افزایش و یا کاهش طلاق بسیار اثرگذار است، قوانین و چگونگی اجرای آنهاست. وی می‌گوید: می‌دانید که به عنوان مثال در کشور ما طلاق تنها با رضایت طرفین انجام نمی‌شود بلکه باید مراحل قانونی خاصی طی شود و حکم عدم سازش بین زن و شوهر صادر گردد تا طلاق انجام شدنی باشد. سختگیری قوانین در این مورد، باعث کاهش طلاق و آسان‌گیری آنها باعث افزایش طلاق می‌شود، در حالی که ازدواج به حکم قاضی صورت نمی‌گیرد و در صورتی که دو نفر بخواهند زندگی مشترکی را آغاز کنند نیازی به جلب موافقت محاکم قضائی ندارند و حتی ممکن است در شرایطی، بر خلاف نظر والدین خود نیز به این امر اقدام نمایند.

به همین دلیل است که گرچه ازدواج و طلاق در جمعیت‌شناسی مقوله‌ای واحد محسوب می‌شود ولی انجام و تحقق آنها عیناً مشابه هم نیست. باید یادآور شد که تعداد ازدواج‌ها با کل جمعیت و یا جمعیت در سنین ازدواج در رابطه است در حالی که تعداد طلاق‌ها با جمعیت ازدواج کرده و نه کل جمعیت و یا جمعیت در سن ازدواج ارتباط دارد   و شاخص‌ها و مقیاس‌های اندازه‌گیری آنها نیز با این نگرش، تعریف و محاسبه می‌شود. به نظر دکتر زنجانی طلاق با عوامل متعدد اقتصادی، اجتماعی، اعتقادی  و معرفتی و حتی تعداد فرزندان در خانواده ارتباط دارد و یکی از دلایل طلاق، نداشتن فرزند و یا قادر نبودن یکی از زوجین به تولید فرزند است. وی می‌افزاید: با توجه به آن که اوج طلاق‌ها در حوالی 3 تا 5 سال بعد از ازدواج اتفاق می‌افتد، می‌توان کنترل موالید را نیز به طور غیر مستقیم در این زمینه مؤثر دانست. در جوامع سنتی، تعدد فرزندان در خانواده و مشکلات اداره و سرپرستی آنان در صورت رخ دادن طلاق، ظرفیت تحمل طرفین را افزایش می‌داد و جلوی متلاشی شدن خانواده را به بهانه‌های مختلف می‌گرفت، در حالی که در جوامع صنعتی که تعداد فرزندان محدود است،  حلقه‌های بستگی زن و شوهر نیز محدود‌تر می‌گردد و شرایط نامساعد اجتماعی، آسان‌تر می‌تواند ارکان خانواده را برهم زند. دکتر زنجانی در مورد تفاوت میزان طلاق در کشورهای دیگر می‌گوید: میزان طلاق در کشورهای کاتولیک پائین‌تر است و حتی در تعدادی از آنها تا این اواخر طلاق غیرقانونی بود و در مقابل، میزان طلاق در کشورهای سوسیالیستی از جمله روسیه، اوکراین و کشورهای اروپای شرقی بالاتر است. از بین رفتن مرزهای کشوری و سهولت رفت و آمد افراد بین کشورهای مختلف به ویژه در اروپا، بر ممنوعیت و محدودیت طلاق نیز اثر گذاشته و قوانین جدیدی تصویب شده که انجام آن را آسان‌تر ساخته است.

این استاد دانشگاه تأکید می‌کند: این واقعه را باید نوعی جبر اجتماعی محسوب داشت چه، سهولت مسافرت و اقامت در کشورهای دیگر به ویژه کشورهایی که طلاق در آنها به آسانی صورت می‌گیرد، موجب شد که سختگیری‌های سابق نتواند در شرایط امروزی همچنان به قوت خود باقی بماند. به نظر دکتر زنجانی حتی‌الامکان باید از پیچیده‌تر کردن مسائل اجتماعی و تبدیل آنها به گره‌های کور و ناگشودنی اجتناب کرد و این نکته را نیز پذیرفت که حداقل، بخشی از راه‌حل‌های مسائل و مشکلات اجتماعی را باید در توجه به دیدگاه‌های صاحبنظران، جلوگیری از تصمیم‌گیری‌های غیرعلمی و مطالعه نشده، اجتناب از توسل به اقدامات و سختگیری‌های ناموجه در مقیاس‌های مختلف به ویژه در مقیاس خانواده و سرانجام در درک مقتضیات زمان و الزامات آن جست‌وجو کرد.

چگونه بر رقیبتان پیروز شوید و به عشقتان برسید


شما هم شب ها تا دیوقت بیدار می مانید و نگران این هستید که رقیب، عشقتان را از چنگتان درآورد؟ مظنون هستید که همسرتان، نامزدتان یا عشقتان به جز شما با کس دیگری هم رابطه دارد؟ می خواهیم به شما آموزش دهیم که چطور بر رقیبتان پیروز شوید و عشقتان را برای همیشه به دست آورید.

 

1) به او نشان دهید که برای انتخاب او بیشتر از هر چیز دیگری احترام قائلید.

 

کاری نکنید و چیزی نگویید که طرفتان را مجبور کند آنطور که شما می خواهید زندگی کند و همه چیز را مثل شما ببیند. اگر او دوست دارد که خودش انتخاب کند، حال این انتخاب شما باشید یا کس دیگری، به او نشان دهید که برای نظرش احترام قائلید. اگر بتوانید به او ثابت کنید که آزادی انتخاب به او می دهید و برای نظر او احترام قائلید، مطمئن باشید که انتخاب او شما خواهید بود.

 

2) سعی نکنید رقابت کنید.

 

سعی نکنید با رقیبتان رقابت کنید. وقتی رقابت می کنید یعنی با او وارد مبارزه شده اید و وقتی وارد مبارزه شوید، انرژی منفی خیلی زیادی تولید می کنید و منجر به تجربه های ناخوشایندی با اطرافیانتان می شود. درعوض، سعی کنید فرصت هایی ایجاد کنید که منجر به تجربه های مثبت شوند، به ویژه با عشقتان. اجازه بدهید طرفتان وقتی باشماست احساس راحتی بیشتری کند.

 

3) از بحث کردن درمورد مسائل مربوط به رقیبتان خودداری کنید.

 

وقتی کنار عشقتان هستید، سعی نکنید مداوماً از او درمورد مسائل مربوط به رقیبتان سوال کنید: مثلاً دیروز کجا رفتی؟ چرا فلانی اینکار را می کند؟ چرا فلان چیز را به او دادی و ...پرسیدن چنین سوالاتی فقط او را به حالت دفاعی می کشاند و پاسخ هایی که می دهد هم صادقانه نخواهد بود. چنین بحث هایی اکثر اوقات تجربه های ناخوشایندی ایجاد می کند و باعث می شود هر دو شما سر یک موضوع کوچک و بی ارزش به بجث و جدل بپردازید. پس به طرفتان آزادی انتخاب بدهید. اجازه بدهید هر کاری که دوست دارند انجام دهند و بعد می بینید که از این درک شما قدردانی خواهند کرد. اگر طرفتان متوجه شود که وقتی با شماست می تواند راحت تر از وقتی که با رقیبتان است نفس بکشد، مطمئن باشید که به سمت شما می آید، بدون اینکه تلاشی برای آن کرده باشید.

 

4) سعی نکنید مثل سیریش به طرف مقابلتان بچسبید.

 

خودتان را به یاد بیاورید که تازه با طرفتان آشنا شده بودید. آن فردی که آنموقع بودید همان کسی است که طرفتان عاشقانه و عمیقاً دوست می دارد. پس همان آدم باشید. وقتی آن آدم بودید، کسی بودید که مثل سییش به طرفش نمی چسبید. فردی مستقل، بی خیال، و سرشار از انرژی زندگی بودید. این خود واقعی شماست که طرفتان عمیقاً دوستش دارد و می خواهد که با او باشد. پس همه آن وابستگی ها را دور بریزید و سعی کنید استقلال فردیتان را حفظ کنید. اگر رابطه تان رو به انهدام است، افراد دیگر به شما خواهند گفت، "طرفت عوض شده" یا "آدم ها عوض می شوند، زندگی همینه". درعوض لحظه ای مکث کنید و از خودتان بپرسید ایا طرف من واقعاً تغییر کرده است؟ یا این خودم هستم که تغییر کرده ام؟ آیا به کسی تبدیل شده اید که خیلی از رابطه تان توقع دارید؟ عشق شما، شما را به خاطر آن که هستید دوست دارد، پس همان آدم مستقلی باشید که یک روز بودید.

 

نکات بالا را همیشه در خاطر داشته باشید و با رعایت این نکات مطمئن باشید که قلب کسی را که دوستش دارید به دست خواهید آورد، بدون اینکه تلاش زیادی کرده باشید.

5 توصیه برای بهبود روابط


برای اینکه روابط سالم‌تر و شادتری داشته باشید روشی که با دیگران ارتباط برقرار می‌کنید را تغییر دهید. اگر می‌خواهید همه روابط زندگی شما از جمله ارتباط با رئیس، همکاران، اعضای خانواده، دوستان و همسر به خوبی پیش برود، یک نگاه عمیق و دقیق به طرز برخورد خود با دیگران بیندازید. از عاداتی که نادانسته و ناخواسته پیدا کرده‌اید تا طریقی که در محل کار خود به انتقادات پاسخ می‌گویید می‌توانند اثری عمیق روی توانایی ایجاد یک ارتباط موفق پایدار داشته باشند.

ادامه مطلب ...

چطور روزتان را برنامه ریزی کنید



افراد موفق می دانند که باید هر روزشان مفید و پربار باشد و به همین دلیل سعی میکنند از هر روزشان بیشترین استفاده ممکن را ببرند، چه در جهت رشد فردی یا کاری خود. ابزاری که برای انگیزه دادن به خودشان استفاده می کنند، برنامه روزانه شان است. وقتی عادت کنید که برای هر روزتان برنامه داشته باشید، روی کارها تمرکز بیشتری داشته و اولویت های آن روز را خوب می فهمید. با این روش احتمال انجام شدن کارها خیلی بیشتر است .

- برای هر روزتان از شب قبل برنامه ریزی کنید

20-15 دقیقه را هر شب صرف برنامه ریزی برای روز آینده کنید. متخصصین می گویند یک دقیقه برنامه ریزی، در 10 دقیقه وقت شما در اجرای کار صرفه جویی می کند. اگر برای برنامه ریختن تا روز بعد صبر کنید، ممکن است خیلی اتفاقات بیفتد که فکرتان را منحرف کند و نتوانید روی برنامه تمرکز داشته باشید. وقتی از روز قبل برنامه تان را آماده داشته باشید، می توانید هر اتفاق دیگری که در طول روز افتاده را در نظر گرفته و به برنامه تان اضافه و کم کنید. همچنین وقتی شب قبل برنامه ریزی می کنید، باعث می شوید که ذهن ناخودآگاهتان در طول شب روی این برنامه ها کار کند و بعد که صبح بیدار شدید، می دانید که دقیقاً چه کار باید بکنید و دیگر وقتتان را برای اینکه ببینید چه باید بکنید یا نکنید هدر نمی دهید.

- یک لیست مستر تنظیم کنید

این لیست از همه کارهایی که فکرش را بکنید تشکیل شده است. اگر کاری به فکرتان می رسد که لازم است انجام دهید، فوراً آنرا در این لیست جای دهید. هیچ تعهدی به انجام همه کارهایی که در لیست مستر نوشته شده است ندارید. هدف این لیست این است که صرفاً آن کارها را فراموش نکنید. هر کار دیگری هم که در طول روز به ذهنتا می رسد را به این لیست اضافه کنید.

- یک لیست از حتماً های روزانه تهیه کنید

این لیست از کارهایی تشکیل شده است که بالاترین اولویت را دارند و سنگین ترین نتیجه را در بر خواهند داشت، چه مثبت و چه منفی. برای تنظیم این لیست وقت بگذارید و خوب فکر کنید چون وقتی کاری وارد این لیست می شود باید تا آخر روز بعد بی بر و برگرد انجام شود. کارهایی که در این لیست نوشته می شوند به هیچوجه نباید به تاخیر بیفتند چون باعث می شود که اینکار برایتان شکل عادت درباید و به اولویت های روزانه تان بی توجه شوید. این لیست باید کوتاه بوده و بیشتر از 6 مورد روی آن نوشته نشده باشد.


- یک لیست از بایدهای روزانه تهیه کنید

این لیست شامل کارهایی می شود که باید در طول روز انجام دهید اما حتمی و لازم نیستند که بخواهید آنها را روی لیست حتماً ها قرار دهید. این کارها را باید بعد از اتمام کارهای نوشته شده در لیست حتماًها به انجام برسانید.

- قرارملاقات ها را فراموش نکنید

ساعت های خاصی در روز هستند که به یک ملاقات خاص تعلق دارند. وقتی قراری با کسی می گذارید حتماً آن را روی تقویم خود یادداشت کنید و بعد آن قرارها را به برنامه روزانه تان منتقل کنید.

- بعضی کارها را به دیگران محول کنید

خیلی از کارهای قید شده در لیست روزانه تان هستند که می توانید انجام آنها را به دیگران واگذار کنید. افراد موفق می دانند که نمی توانند همه کارهایشان را شخصاً تمام کنند و همیشه خیلی از کارهایشان را به کسانی می سپارند که انجام دهند.

- سه بار تاخیر در انجام کار

اگر می بینید که چند روز پشت سر هم کارهایتان را نیمه تمام می گذارید و به روز بعد معوق میکنید آنوقت باید از خودتان بپرسید چرا آن روز اول این کار در لیستتان بوده است و چه ارزشی در زندگیتان دارد. تا می توانید نباید بیشتر از سه روز کاری را به تاخیر بیندازید.

- تنظیم وقت برای تهیه غذا

معمولاً چیزی که از خیلی برنامه ریزی ها جا می ماند تنظیم ساعتی برای خوردن غذاست. این مسئله اهمیت زیادی دارد، اول به این دلیل که در پولتان صرفه جویی کرده و برای غذاخوردن بیرون نمی روید، و دوم اینکه برای سلامتیتان بهتر است. خیلی از افراد موفق برای صرفه جویی در وقت به رستورانهای فست فود می روند و وضعیت سلامتیشان هم وخیم است. یادتان باشد، مدیریت زمان، مدیریت زندگی است و بالاترین اولویت زندگی، خودتان هستید.

با اجرای این استراتژی ها در تنظیمب برنامه روزانه می توانید بازده کاری خود را به طور قابل توجهی بالا برده و سریعتر به اهداف و آرزوهایتان دست پیدا کنید.

تست های روانشناسی

تستهای روانشناسی زیر از سایت راه زندگی گرفته شده است

  • تست شماره 1
    آیا شما به‌ راحتی‌ دوست‌ پیدا می‌کنید؟
     
  • تست شماره 2
    آیا فردی‌ برون‌ گرا، سرزنده‌، شاد و بانشاط هستید؟
     
  • تست شماره 3
    آیا فردی‌ خوش‌ بین‌ هستید؟
     
  • تست شماره 4
    آیا فردی‌ وسواسی‌ هستید؟
     
  • تست شماره 5
    آیا فردی‌ هنرشناس‌ و اهل‌ هنر هستید؟
     
  • تست شماره 6
    آیا فردی‌ کاری‌ و سخت‌ کوش‌ هستید؟
     
  • تست شماره 7
    آیا فردی‌ جسور هستید؟
     
  • تست شماره 8
    آیا فردی‌ معاشرتی‌ و خونگرم‌ هستید؟
     
  • تست شماره 9
    آیا فردی‌ عاطفی‌ و احساساتی‌ هستید؟
     
  • تست شماره 10
    آیا فردی‌ فراموش‌ کار و کم‌ حواس‌ هستید؟
     
  • تست شماره 11
    آیا فردی‌ شوخ‌ طبع‌ و بذله‌گو هستید؟
     
  • تست شماره 12
    آیا فردی‌ مضطرب‌ هستید؟
     
  • تست شماره 13
    آیا فردی‌ شجاع‌ و بی‌ باک‌ هستید؟
     
  • تست شماره 14
    آیا فردی‌ سلطه‌جو و مقتدر هستید؟
     
  • تست شماره 15
    آیا صرفه جو و مقتصد هستید؟
     
  • تست شماره 16
    شما صادقید یا متقلب؟
     
  • تست شماره 17
    آیا فردی احساساتی و دل رحم هستید؟
     
  • تست شماره 18
    آیا فردی خجالتی و کم رو هستید؟
     
  • تست شماره 19
    آیا فرد شب زنده داری هستید؟
     
  • تست شماره 20
    آیا فردی رویایی هستید یا واقع گرا؟
     
  • تست شماره 21
    آیا فردی خشن و ستیزه جو هستید؟
     
  • تست شماره 22
    توان سازماندهی و مدیریت شما چقدر است؟
     
  • تست شماره 23
    نگرش شما به زندگی مثبت است یا منفی؟
     
  • تست شماره 24
    آیا شما فردی خیر و نیکوکار هستید؟
     
  • تست شماره 25
    آیا شما از شغلتان راضی هستید؟
     
  • تست شماره 26
    آیا آرامش به سراغ شما آمده است؟
     
  • تست شماره 27
    آیا شما یک فرد موفق هستید؟
     
  • تست شماره 28
    نیمکره راست مغز شما فعالتر است یا نیمکره چپ؟
     
  • تست شماره 29
    آیا اعتماد به نفس دارید؟
     
  • تست شماره 30
    میزان تاثیر سبک و شیوه زندگی تان بر روی سلامتی جسمانی شما چقدر است؟
     
  • تست شماره 31
    آیا شما فردی‌ حسود هستید؟
     
  • تست شماره 32
    رابطه‌ شما با مادرتان‌ چگونه‌ است‌؟!
     
  • تست شماره 33
    آیا فردی پرخاشگر و ستیزه جو هستید؟
     
  • تست شماره 34
    زندگی را چگونه ارزیابی می کنید؟
     
  • تست شماره 35
    شما چگونه فردی هستید؟
     
  • تست شماره 36
    همسر ایده‌آل‌ شما متولد چه‌ ماهی‌ است‌؟!
     
  • تست شماره 37
    آیا معنی‌ زندگی‌ مشترک‌ را درک‌ کرده‌اید؟!
     
  • تست شماره 38
    انگیزه‌ شغلی‌ شما چیست‌؟
     
  • تست شماره 39
    آیا شما در زندگی اهل خطرکردن هستید؟
     
  • تست شماره 40
    آیا با سیاست، کاردان و با تدبیر هستید؟
     
  • تست شماره 41
    آیا برای‌ تناسب‌ اندام‌ خود، اهمیت‌ زیادی‌ قائلید؟
     
  • تست شماره 42
    آیا مادر نمونه‌ای‌ هستید؟!
     
  • تست شماره 43
    آشپزخانه‌ دوست‌ شماست‌ یا دشمن‌تان‌؟!
     
  • تست شماره 44
    آیا فرزندتان‌ از اعتماد به‌ نفس‌ بالایی‌ برخوردار است‌؟
     
  • تست شماره 45
    چه‌ سبک‌ جشن‌ عروسی‌ای‌ برازنده‌ شما است‌؟!
     
  • تست شماره 46
    آیا کمال‌ گرایی‌ بیش‌ از اندازه‌، سد راه‌ خوشبختی‌ و سعادت‌ شما می‌شود؟!
     
  • تست شماره 47
    آیا قادرید در هنگام‌ بحران‌ها درست‌ و به‌ موقع‌ عمل‌ کنید؟
  • رنگها چه تأثیری بر سلامت ما دارند

    آیا می دانید که رنگ ها نماد و سمبل چیزهای خاصی هستند و بر روح و روان و هم چنین جسم و سلامتی ما انسانها، تأثیر بسزایی می گذارند؟ اگر می خواهید از راز و رمز رنگ ها با خبر شوید، حتماً این مقاله را با دقت بخوانید:
    رنگ قرمز: قرمز سمبل عشق و خشم و غضب خود زندگی است؛ که به خاطر قدرت نافذش ـ به این علت که برترین رنگ هاست ـ برای درمان کندی گردش خون، مشکلات و ناراحتی های قلب و عضلانی به کار گرفته می شود. رنگ قرمز هیجان، شوق، اشتیاق، شور، عشق، علاقه، جذبه و جوش و خروش به وجود می آورد، احساس را برمی انگیزد و تأثیری شادی آفرین در بردارد.
    رنگ نارنجی: نارنجی سمبل شادمانی، لذت، خوشی، موفقیت و نشاط است و به سرحال آمدن روحیه کمک می کند، از این رو، برای درمان مشکلات مرتبط با افسردگی، اضطراب، دلشوره، ترس و وحشت بیمارگونه مورد استفاده قرار می گیرد. نارنجی، اشتهای سالم را برمی انگیزد و غرایز و امیال را افزایش می دهد . رنگ نارنجی منبع گرمابخش، الهام بخش و درخشان تشویقی و ترغیبی برای همه جنبه ها و ابعاد زندگی محسوب می شود.
    رنگ زرد: زرد رنگ پالایش و تطهیر مطلق است، که وضوح و شفافیت عقل و خرد را برمی انگیزد و نیز سموم و ناخالصی ها را پردازش و ریشه کن می کند. زرد به واسطه توانایی بخشیدن برای غلبه بر عدم قابلیت ها و قدرت و استحکام بخشی به عملکردهای غدد درون ریز داخلی بدن به افراد کمک می کند.
    رنگ سبز: سبز رنگی تسکین بخش و آرامش دهنده است که به کاهش تورم و التهاب مفاصل، بافت ها و نسوج کمک می کند؛ این رنگ به جسم آرامش می بخشد و به کاهش التهاب کمک می کند. سبز رنگ طبی، آرام و تسکین یافته است.
    رنگ فیروزه ای: فیروزه ای رنگ آرامش فکری و ذهنی است و با انسدادها و موانع حک شدن در خاطر و ذهن و روان مبارزه می کند. فیروزه ای به عنوان یک تقویت کننده عمل می کند و می تواند به تنظیم مجدد و ایجاد تعادل در روده کوچک و بزرگ کمک کند. فیروزه ای رنگی است که به پیشرفت و تسهیل رشد معنوی کمک شایان توجهی می کند.
    رنگ آبی: آبی رنگی ملایم و سرد است که تأثیری آرام بخش و تسکین دهنده در داخل و خارج از بدن در بر دارد. رنگ آبی در درمان اختلالات و مشکلات خواب و سردردها خیلی مفید و مؤثر واقع می شود و در عین حال، خاصیت ارتجاعی و انعطاف پذیری بافت و نسوج در اعضای بدن را به حالت تعادل درمی آورد و منظم می کند. رنگ آبی در رفع انواع گونه های گرفتگی عضلات و دل دردهامفید است و اثری ضد باکتری دارد.
    رنگ بنفش: بنفش افزایش دهنده و تقویت کننده سطح هوشیاری و خودآگاهی است. بنفش تأثیرات ذهن ورزی (مدیتیشن) را افزایش می دهد. بنفش عملکرد صحیح سیستم لنفی (غدد لنفاوی) را بهبود می بخشد و در مواقع یائسگی خیلی مفید و سودمند عمل می کند. بنفش رنگ خنثی کننده زخم ها و صدمات عاطفی و احساسی است و برای رشد و توسعه معنوی مفید واقع می شود.
    رنگ ها نقش خیلی مهمی در همه ابعاد و جنبه های زندگی ما ایفا می کنند، رنگ ها روی احساسات، حواس، بینش، بصیرت، قوه بینایی، قوه شنوایی، قوه چشایی، قوه بویایی و حتی صدای ما اثر دارند. دیدن رنگ ها باعث تغییرات حالات و خلق و خوی ما می شود و آنها به نحو خیلی مؤثری روی خودآگاهی و هوشیاری وحتی ضمیر ناخودآگاه ما تأثیر می گذارند، به عنوان مثال، قرمز رنگ خشم و غضب است و سفید رنگ صلح و صفا و آرامش حتی می توانیم رنگ ها را در مکالمات و گفتگوهای معمول روزمره مان مورد استفاده قرار دهیم. مثلاً: آسمان سیاه است یعنی آسمان تیره و گرفته است یا او سفیدتر از سفید است یعنی او رنگ ورویی پریده و سفید دارد یا از فرط حسادت و خشم سبز شده ام یعنی از فرط عصبانیت و حسادت دارم می ترکم. ما قدرت خلاقیت و ابتکارمان را از طریق رنگ ها ابراز می کنیم. رنگی که انتخاب می کنیم معانی زیادی دربردارد، نه تنها در رابطه با بیان احساساتمان، بلکه در این ارتباط که مایلیم چه احساسی داشته باشیم. رنگ ها، هم چنین، برای شفا و بهبودبخشی مورد استفاده قرار می گیرند، چرا که تأثیرات قدرتمندی روی بدن و جسم ما دارند. این بدان معنا است که همه رنگ ها می توانند اثرات منفی یا مثبت در برداشته باشند. مثلاً، اتاقی که در آن رنگ ها و سایه ها متضاد ته رنگ های خالص (رنگ هایی که در چرخه رنگ متضاد هستند و مقابل هم قرار گرفته اند) مثل قرمز و سبز استفاده شده است، تصور می شود که برانگیزنده تر باشد. پس این ترکیب رنگ ها می توانند برای بهره گیری در مهد کودک ها مناسب و خوب باشد، ولی اگر می خواهید از آنها در اتاق خواب استفاده کنید، بایستی به واسطه ته رنگ ها و سایه های همان زمینه ملایم شوند. مثل صورتی و سبز روشن. ترکیب رنگ های هم خانواده (رنگ هایی که روی چرخه رنگ کنار یکدیگر قرار دارند) آرامش، سکوت و سکون را القا می کنند، در نتیجه، استفاده از آنها برای اتاق بچه ها توصیه می شود.
    به واسطه شناسایی اتاقی که بیشتر از همه از آن استفاده می کنید، طرح رنگ تان را برگزینید. هر رنگی مایه و سایه روشنی گرم و سرد دارد و شما بایستی تعیین کنید که آیا خواهان محیطی ملایم و آرامش بخش هستید یا محیطی برانگیزنده را ترجیح می دهید، به عنوان مثال، رنگ های گرم القاگر فعالیت، پویایی و جنب وجوش هستند، درحالی که رنگ های سرد القاگر خلق و خو و حالات روحی آرام و ساکن.
    تیرگی و روشنی رنگها نیز روی خلق و خو و حالات روحی ما تأثیر می گذارد، به عنوان مثال، رنگ زرد سیر (پررنگ) بیشتر از لیمویی روشن اثری عمیق ایجاد می کند.
    به یاد داشته باشید که وقتی رنگ ها روی پس زمینه ای سفید یا نزدیک به سفید قرار می گیرند، در ظاهر سیرتر جلوه می کنند. رنگ های تیره وقتی نزدیک رنگ های روشن قرار می گیرند، حتی تیره تر به نظر می رسند. رنگ های مکمل (متمم) وقتی کنار یکدیگر مورد استفاده قرار گیرند، سیرتر به نظر می رسند.