مرکز تخصصی مشاوره ازدواج و روان درمانی خانواده بیرجند

تحت نظارت وزارت ورزش و جوانان / تحت نظارت سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران/ تحت نظارت بهزیستی خراسان جنوبی

مرکز تخصصی مشاوره ازدواج و روان درمانی خانواده بیرجند

تحت نظارت وزارت ورزش و جوانان / تحت نظارت سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ایران/ تحت نظارت بهزیستی خراسان جنوبی

مراقب خودت باش توی این دنیای دیوونه

 

 

گاهی گمان نمیکنی و میشود  

 

گاهی نمیشود که نمیشود  

 

گاهی هزار دعا بی اجابت است 

 

گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود 

  

گاهی گدای گدایی و بخت نیست  

 

گاهی تمام شهر گدای تو میشود .....!!! 

 

پیش بینی آینده زناشویی با ریاضیات

پیش بینی آینده برای بشر همیشه وسوسه یی جذاب و مهیج بوده است. آیا داده ها و روش های علمی می توانند آینده ازدواج و سرانجام زناشویی را مشخص کنند؟ پاسخ جیمز مورای ریاضیدان اسکاتلندی به این پرسش کاملاً مثبت است.پژوهش های جیمز مورای در زمینه کاربرد ریاضیات در زیست شناسی است. وی کتابی دو جلدی با عنوان «زیست شناسی ریاضی» منتشر ساخت که سبب شهرت وی در خارج از مجامع ریاضیدانان شد.یکی از فعالیت های تخصصی مورای پیرامون به کارگیری مدل های ریاضی و نمودارهای علمی در رشته های پزشکی، روانشناسی، اقتصاد و زیست شناسی است. اما آنچه مورای را برای مردم عادی و بیگانه با ریاضیات و مباحث پیچیده علمی جذاب می سازد، تحقیقات وی درباره موفقیت یا عدم موفقیت در پیوند های زناشویی است. مورای با همکاری دوستان پژوهشگر خود کتابی با نام «ریاضیات ازدواج» در سال 2005 منتشر ساخت.

کتاب «ریاضیات ازدواج» به طلاق و ناکامی در پیوندهای زناشویی بر مبنای محاسبات ریاضی و به کارگیری نمودارها می پردازد. مسلماً می توان حدس زد تعیین ثبات پیوندهای زناشویی یا تبیین درصد جدایی کاری بسیار دشوار است. در این کتاب از طریق تئوری های علمی، ریاضیات در خدمت تحلیل رابطه زناشویی و پیش بینی آینده آن قرار می گیرد.

عنوان فرعی کتاب «دینامیسم مدل های غیرخطی» است. بی شک از خود می پرسیم این مدل ها چه نسبتی با مساله ازدواج دارند؟ پاسخ مورای و همکارانش در این زمینه به غایت علمی یا دقیق تر ریاضیاتی است. در این کتاب ازدواج به مثابه مدلی در نظر گرفته می شود که با پارامترها و متغیرهای متفاوت مشخص شده و به کمک محاسبات دیفرانسیل، حرکت و توسعه غیرخطی آن نشان داده می شود.

مورای و همکارانش در یک پژوهش میدانی 700 زوج امریکایی را به مدت 10 سال با روش های علمی زیر نظر داشتند. در آغاز این آزمایش، زوج ها تنها گفت وگوهایی 15 دقیقه یی با یکدیگر داشتند و بر مبنای این گفت وگوها محاسباتی ریاضی صورت گرفت و سپس برای هر زوج ارزیابی مشخصی از درجه ثبات یا عدم ثبات زناشویی ارائه شد.

مورای با طنز می گوید؛ به طور معمول زوج های جوان مایل نیستند از آینده و سرانجام وصلت خود چیزی بدانند. در این موارد رویاپروری و امید مولفه های مهمی به حساب می آیند.

در این پژوهش، 700 زوج شرکت کننده نیز از نتایج محاسبه شده از سوی پژوهشگران و سرانجام زناشویی خود بی اطلاع بودند. ارزیابی های علمی مورای و همکارانش تنها برای استفاده مشاوران و روانشناسان مسائل زناشویی در نظر گرفته شده بود. اما نتایج ارزیابی ها تکان دهنده است. نیمی از این زوج ها در خلال 10 سال از یکدیگر جدا شدند. در مجموع 94 درصد ارزیابی های ریاضی منطبق بر واقعیت بود. حتی در مورد پیش بینی آمار طلاق ها، مدل های ریاضی موفقیتی صددرصد را نشان می دهند. مورای اضافه می کند؛ تنها در موارد اندکی، پیش بینی ها دقیق نبودند. گرچه محاسبات ما به مشکلات عدیده برخی از زوج ها اشاره داشت، اما درصد پایداری زناشویی بیشتر از جدایی بود، که البته واقعیت خلاف آن را به ما نشان داد.موضوعات گفت وگو میان زوج ها مسائلی همچون پول، امور جنسی و تربیت کودکان یا حتی دکوراسیون خانه را می توانست دربر گیرد. اطلاعات به دست آمده مبنای پیش بینی پژوهشگران بود.

از هر گفت وگو فیلمی گرفته می شد و حرکات دست و صورت افراد به دقت مورد ارزیابی قرار می گرفت. در خلال گفت وگو ضربان قلب زوج ها نیز اندازه گیری می شد و در اتاقی دیگر شش روانشناس به طور جداگانه هر واکنشی مانند خشم، تفاهم و غیره را ارزشگذاری می کردند.

مورای با ارائه جدولی از امتیازهای مثبت و منفی سعی بر تبیین ریاضی مشاهدات خود و همکارانش داشت. مورای به کار ایی دقیق ریاضیات در ارزیابی گفت وگوهای میان زوج ها اشاره کرده و می گوید؛ ریاضیات همیشه راست می گوید و حق با ریاضیات است.

مورای در مورد به کارگیری این روش برای زناشویی خود گفت؛ 50 سال از ازدواج من می گذرد و بسیار خوشبختم. نیازی به تایید علمی برای زناشویی من وجود ندارد.

سگهای پوشالی

سگ های پوشالی ( Straw Dogs ) - ساخته ی ماندگار و درخشان سام پکین پا و با بازی های درخشان بازیگزان آن ، از جمله داستین هافمن - یکی از فیلم هایی ست که در فیلم درمانی در فرآیند زوج - س.ک.س درمانی و نیز مشاوره ی ازدواج از آن فراوان بهره گرفته و می گیرم و به ویژه برای شناخت مشکلات موجود در مسئله و معضل شایع روابط فرا زناشویی در ازدواج خانم های دارای اختلال و نیز ویژگی های شخصیتی نمایشی ( Histerionic ) /  مرزی - آشفته ( Borderline ) با مردان دارای اختلال و  نیز ویژگی های شخصیتی درون گرا / تنهایی گزین ( Schizoid / Asperger ) سودمند و بسیار اثرگذار است.

 

فیلم درمانی با فیلم سگ های پوشالی

 

یکی از هیجان خواهی ها و نو گرایی های برخی خانم های دارای اختلال یا ویژگی های شخصیتی نمایشی ( Histerionic ) / مرزی - آشفته ( Borderline )  ، نزدیکی و ازدواج با مردان اسکیزوئید / آسپرگر فرهیخته و اندیشمند است که پس از چندی ، به دلیل ناهم خوانی فراوانی که میان این دو شخصیت وجود دارد ، به درخواست جدایی و  یا برقراری روابط فرا زناشویی ( پیمان شکنی ) از سوی خانم می انجامد.

 

 

این فیلم ، در حالی که این گرایش سال های خامی آغاز ازدواج را به خانم های دارای اختلال یا ویژگی های شخصیتی نمایشی ( Histerionic ) / مرزی - آشفته ( Borderline ) یادآوری می نماید ، ممکن است انگیزه و پشتوانه ای برای آفریدن دگرگونی هایی در خود از سوی  مردان دارای اختلال و ویژگی های شخصیتی درون گرا / تنهایی گزین ( Schizoid / Asperger ) { هم چون نقش با بازی داستین هافمن { پدید آورد !

زوج درمانی و س.ک.س تراپی زوج دارای ویژگی ( trait ) های اسکیزوئید - هیستریونیک یکی از دشوارترین عرصه ها ی روان درمانی و رفتاردرمانی است ، تا چه رسد به زوج دچار اختلال آسپرگر - اختلال شخصیت هیستریونیک که شکیبایی ایوب می خواهد !! 

 

فیلم درمانی با فیلم سگ های پوشالی

 

و آن گاه که شکیبایی افراد دچار اختلال شخصیت اسکیزوئید / آسپرگر  ( Schizoid / Asperger ) و هم چنین آدمیان دچار اختلال شخصیت پرهیز گرا ( Avoidant ) به پایان می رسد ، دچار گونه ای روان پریشی شخصیتی شده و پرخاشگری و خشونت هراس آور روان پریشانه ای - چندین برابر شخصیت های کلاستر B - از خود نشان می دهند. به ویژه آن هنگام که جان و ایمان و باورهای راسخ و استوار دهه های شان در برابر نابودی قرار گیرد.

جملاتی از دکتر شریعتی

 

1-انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.

2- حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش نمی خواهد مجهول بماند مجهول ماندن است که احساس تنهایی را پدید می آورد و دردبیگانگی و غربت را.

3- هر انسان کتابی است چشم به راه خواننده اش.

4- وقتی عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد.

5- حرفهایی هست برای گفتن

گه اگر گوشی نبود نمی گوییم

حرفهایی هست که هر گز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورد

حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند

و سرمایه ماورائی هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

6- هر کسی به اندازه های که احساسش می کنند هست .هر کسی را بدانگونه که هست احساس می کنند.

7- نعمت بزرگی که خدا به انسان داده این است که از شنیده سکوت عاجز است. 

8- مجهول ماندن رنج بزرگ روح آدمی است.

دو روز مانده به پایان جهان

دو روز مانده به پایان جهان. تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روزخط نخورده باقی بود.پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت ، تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ کشید و جار و جنجال به راه انداخت. خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سکوت کرد. به پروپای فرشته ها و انسان پیچید. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت. خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت: عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی.تنها یک روز دیگر باقی است. بیا و حداقل این یک روز را زندگی کن. لابه لای هق هقش گفت: اما با یک روز؟ چه کار می توان کرد؟ خدا گفت: آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد، هزارسال هم به کارش نمی آید.و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و  گفت: حالا برو زندگی کن. او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گوی دستانش می درخشید. اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد. قدری ایستاد. بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این یک روز چه فایده ایی دارد؟بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم. آن وقت شروع به دویدن کرد.زندگی را به سرو رویش پاشید. زندگی را نوشید و زندگی را بویید و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا برود. می تواند بال بزند او در آن یک روز، آسمان خراشی بنا نکرد، زمین را مالک نشد، مقامی بدست نیاورد ، اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید، روی چمن خوابید کفش دوزکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آن ها که او را نمی شناختند سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند و بقول ننه مرجان چشم دیدن او را نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد.لذت برد و شرمسار شد و بخشید و عاشق شد و عبور کرد و تمام شد او در همان یک روز زندگی کرد و فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیسته بود..

به نام ایزد هور


 

شب آن پیراهن ددان ،آن تخت بیداد،آن چاه و زباله دان ِفرودِ سزگذشت ایران ،بر آسمان سایه گسترده بود.ماه از دلواپسی گم گشته بود. از ستارگان حق درخشیدن را گرفته بودند.

شب سکوت کرده بود تا صدای سکوتش بیشتر شنیده شود.ولی از آن سوی دریای ِ دشت خاکی آوای بوم شومی به تنهایی با سکوت شب به ستیزه می پرداخت.از درد خود یا از درد نیامده ی ما فریاد می زد؟!!هیچ که نمی داند.

پسربچه ای در تاریکی می دوید.درخشش چشمان بوم از آرزوی دشمنانش گواه می داد.پسربچه به تنگ آمده بود.دیگر مرگ یا همان زندگی معنا نداشت! صدای بوم روانش را می لرزاند.انگار می گفت که این دشت شب پایانی ندارد. یاری این واژهای بود که در ذهنش می پیچید ولی کی؟ مگر کسی هم هست که نوای نگران او را در سکوت شب بشنود؟!

صداهای خنده ی روان آزاری که می آمد به او پیغام می داد که دشمنانت با دیوان، تو را به سُخره گرفته اند.

پسربچه روی زمین افتاده بود و سرش را با دستانش یاری می کرد. به پا خاست که راهی برای رهایی بیابد. ولی از هر سو تیرهای سوزناکی که روانش را می خراشید بر او همچون باران آتش می بارید. در این هنگام بود که واژه ی یاری معنا می گرفت.هر چه گام بر می داشت خنده ها بیشتر می شد.

پسربچه با توان بیشتری حرکت کرد.خنده ها به شگفت تبدیل گشت. مرد پیری دستش را گرفته بود می گفت که از سکستان آمده است تا او را از ابعادش پرواز دهد.نامش رستم بود ، خنده بر لبش –کلید گنج مروارید- پسربچه زیر سایه ی او رویی از نگرانی نمی دید.

آن جلوتر نوری آغاز به درخشیدن کرد.-آن اسر روشنایی- آری آن ذرات آذرین که یکدیگر را در سیاهی شب دنبال می کردند. ذراتی که اگر پیشان را می گرفتی به مهر می رسیدی . این مهر قلب و روان و فر زرتشت بود که با هر تپشش فضای خالی روان او را پر از نور می کرد. زرتشت از آن دور پسرک را به سمت خویش می خواند.

رستم نامش را پرسید گفت نامم دادفرخ است. از سرزمینی که اکنون نامش ایران است و بی نام. رستم بدو گفت اندیشناک مباش ره پارسیان را آموزگارم.

مردی کوتاه قد،زیبارو با بدنی تنومند وگیسوانی بلند و مواج با ریش کوتاه و تاب خورده ای به سویم می آید. مرا در آغوش کشید و بویید من روانم پر از آتر گرم آذرخشن گشته بود. آری آن پسرک من بودم .

اما آن مرد نامش کورش بود.رستم گفت اوست پدرت.حال یگر من نیز تباری داشتم. کورش گفت که او فقط پدر من نیست بلکه ایرانیان را پدر است.می گفت خودش زرتشترا ،راه.

هر چند گامی که بر می داشتیم خاک کمرنگ تر می شد. آنجا مردی زیبا ، با وقار و خوش لباسی با نیلوفری بر دست به ما لبخند می زد. نامش را از کورش شنیده بودم. او     داریه وهوش(دارنده ی نیکی ها) بود. کورش گفت که نامش سزاوارش است.اما این نام او بود که سعی می کرد هم ارز او شود.

داریوش جلو آمد. سخنرانی اش فلاسفه ی یونان را به خاک می کشاند. برایم از راز آیین مزدیسنی و راه جاودانگی می گفت. حال دیگر آیینی داشتم. آیینم هم خدایی اهورایی.

از آن سو مردی با اسپ تیزپایی خودش را به ما رساند. گفت نامش ارشک است. از تبار کورش هخامنشی. با شعر بی وزن قافیه ای از آزادی و امید می گفت. دیگر آزادی برایم مفهوم یافته بود. یافته بودم آزادگی ره پارسیان و پارسایان است.

زمین سبزتز و سبزتر می شد. آسمان رو به آبی می گرایید. آن دور مردانی تنومند با شمشیرانی چوبین و سخت با یکدیگر به پیکار می پرداختند. مردی سپید پوش با چهره ای روشن چون خور  ِ درخشنده جلو آمد و دستان کورش را بوسه زد. گفت که اردشیر است. در افکارش انقلابی در حال زاییدن. شمشیری درخشان با نشان کاویانی به دستم داد که از فریدون به ارث برده بود. آری او مرا رزم آموزگار شد. دیگر از آن پس بود که سربازان رومی مثل لاکپشت های پیر از خجالت سپر بر سر، پا به فرار می گذاشتند.

من بزرگ شده بودم. بدنم شکل گرفته بود. حال دیگر شمشیر کاویانی به دست داشتم . سوار بر اسپ مادی.

به تخت سنگی رسیدیم بسی بلند چون کاخ گذشته ی ایران وسیع ، رویش را کنده بودند فرهادها با عشق، نقش پادشه پارسی را. قیصر روم بر پای اسبش زانو زده بود. آری او شاپور پارسی بود. آه، خدایگان مغرب زمین به پای پادشاه ایران، پسر اردشیر، خادم اهورا افتاده بود. روم و قیصر افتخار مردان مغرب زمین . دیدمش که به ایران خراج می دهد و به پاهای شاپور افتاده است. رستم گفت شاپور دستور داده بود که این نقش بر دل کوه کنده شود تا هر که از آنجا گذر کرد بلکه بیدار شود.

دیگر زمین  سبز ِسبز شده بود.کاخ زیبایی روبروی ما پدیدار شد. مستحکم و با ابهت. وارد شدیم. در شاهنشین کاخ بر روی تخت کسرایی یک مرد فرزانه ای نشسته بود. فیلسوف، خدایگان شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران خسرو انوشه روان ساسانی. او بود که به من تمام دانش ها را در ایرانشهر –میعادگاه دانش بشری- آموخت.

من اکنون بیست ساله بودم.دانشم کامل شده بود. آه من چه بودم! که غافل بودم از خویش      خویشتن.

آنجا کنار سبزه ها، کنار برکه ا ی پر از نیلوفر آبی بود، زیر سایه ی سرو بلند، زنی زیبارو با گیسوانی همچون سنبل زیبا، نشسته بود. پاهای روشنش را در آب فرو کرده بود تا ناهید آن ایزد زندگی او را نگهبان باشد.

کورش گفت که  مادرم است. آذرمیدخت -دخت آذر-  او مرا در آغوش گرمش گرفت دیگر حراس در دلم جای نداشت.

از اینجا بود که فقط زرتشت همراهم بود. آن جلو آتشکده ای روشن ، گرم و دلنواز بود. حال دیگر خورشید آن تاج ایزدی ِ سرزمین مهر بر بلندای آتشگاه می درخشید. می گفتند هزاران سال است بدین سان روشن است بی آنکه هیزمی بسوزاند، آخر آتش اهورایی است و نگهبان مردمان.

من دیگر از خانواده ی ساسانی بودم. دیگر راهم پلکان خورشید. کیشم کیش زرتشت. سلاحم شمشیر کاویانی فریدون. نشانم فروهر وهومنه . دانشم به اندازه ی دریای پارس .

آری، تاریکی روزی پایان می پذیرد!!!!!!؟

در روشنایی خورشید مردی با ریشهای تاب خورده ای با لباس کورش با تاج داریوش با دو بال بلند چو سیمرغ، حلقه به دست، به سوی ابدیت پرواز می کرد. آن روان من بود. روشن چو آینه صاف، تجلی ایزدی را می نمود.

 

 

                                                                                               نبشته ی :  کورش آریانام

 

                                                           تقدیم به برادرم دادفرخ

برای آنکه زندگی زناشویی‌ خوبی داشته باشید

برای آنکه زندگی زناشویی‌تان به خوبی پیش رود، بی‌خود به‌دنبال شگردهای معجزه‌آسا نباشید.
در عوض، می‌توانید از برخی از تله‌هایی که احتمال دارد در درازمدت رشته‌های پیوند‌دهنده بین شما را سست و ضعیف کند، دوری کنید. در اینجا راهنمایی کوچکی در مورد عادات بدی که کاملا باید کنار بگذارید ارائه می‌دهیم!

1- تلویزیون
تلویزیون قاتل عشق است. در این مورد هیچ شکی نداشته باشید! شام خوردن جلوی تلویزیون را قدغن کنید. هر شب غذا خوردن جلوی تلویزیون به همراه گویندگان نمی‌گذارد حواستان به یکدیگر باشد، از آن گذشته آن‌قدر جلوی تلویزیون به تماشای فیلم مشغول بوده‌اید که وقتی به رختخواب می‌روید‌، حتی دیگر وقت ندارید با هم حرف بزنید و از حال یکدیگر باخبر شوید. تنها چاره کار این است که این دشمن را از زندگی عاشقانه بیرون بیندازید! برای آنکه در این کار زیاد سخت‌گیری نکرده باشید‌، می‌توانید موافقت کنید که در هفته‌، 4 شب تلویزیون خاموش باشد.

2- خانه‌نشینی
به خاطر تلویزیون و یا بنا به دلایلی، دیگر بیرون نمی‌روید! مگر درهای آن رستوران دنج و کوچکی که آن‌قدر عاشق‌اش بودید‌، بسته شده؟ پس آن شب‌هایی که با هم به سینما می‌رفتید و به بگومگوهای پرشور و حرارت می‌پرداختید چی شد؟ و حالا فقط ماهی یکبار آن‌هم فقط برای دیدن دوستان بیرون می‌روید و احتمالا آنها هم برای بازدید پیش شما می‌آیند. دیگر از گردش‌های دونفره و شب‌نشینی‌های رمانتیک خبری نیست! باید دوباره آن حال و هوا را به‌دست‌آورید و به اتفاق یکدیگر از خانه بیرون بزنید! حالا که به تازگی از شر تلویزیون خلاص شده‌اید، از پولی که برای مالیات آن کنار می‌گذاشتید، برای گردش و بیرون رفتن استفاده کنید!

3- ساعات اضافی
دیگر دیر از سر کار به خانه برنگردید! نه تنها برای خودتان وقت ندارید بلکه علاوه بر آن خستگی و عصبانیت‌تان را با خود به خانه می‌آورید‌ که حقیقتا جز خوشایندی برای همسرتان نیست! تنها کافی‌است که کار، تمام زندگیتان را به‌خود مشغول کند، به سرعت تنها موضوعی می‌شود که از آن در خانه حرف می‌زنید. بس کنید! سعی کنید به حد کافی زود به خانه برگردید تا قبل از شام کمی وقت برای خودتان و یا با هم بودن داشته باشید. به شرطی در این مدت جلوی تلویزیون ولو نشوید! و خصوصا برای آنکه توجه بیشتری به یکدیگر داشته باشید، هر ازگاهی کار را از یاد ببرید.

4- رسیدگی به وضع ظاهر
فکر نکنید چون دیگر زن و شوهر هستید و چندین سال از زندگی مشترکتان می‌گذرد، باید نسبت به وضع ظاهرتان بی‌خیال شوید! دست از شلختگی و نا‌مرتب بودن بردارید، موهایتان را ژولیده و درهم رها نکنید، از ریخت‌و‌پاش‌کردن در خانه خودداری کنید و به‌خودتان برسید! همسرتان مطمئنا شما را همانگونه که هستید دوست دارد، با این‌حال چرا سعی نمی‌کنید خود را به بهترین شکل نشان دهید؟ به این ترتیب به او نشان می‌دهید که حضور او و تاثیری که بر او می‌گذارید برایتان مهم است!

5- بی‌توجهی
یکی دیگر از دشمنان بزرگ زن و شوهرها‌، بی‌توجهی است. در اینجا منظور از توجه کردن گل خریدن و یا هدیه دادن نیست بلکه تنها نگاه کردن به همسرتان است. زمانی‌که همسرتان آرایشگاه رفته و یا کت جدیدی خریده است به او توجه نشان دهید؛ به‌خصوص زمانی‌که او را شیک و زیبا می‌بینید و یا وقتی‌که او با تعریف‌های بجا و مناسبش شما را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد، از او تعریف کنید. زیرا تعریف و تمجید‌ها همیشه خوشایند هستند‌، اما تنها زمانی‌که درست و بجا به‌کار برده شوند.

6- حسادت مفرط
دست از پاییدن و سین‌جین کردن همسرتان بردارید زیرا زندگی مشترک براساس اعتمادی دو جانبه بنا می‌شود. شک و بدگمانی‌های بیش از حد شما‌، در نهایت او را به ستوه آورده و به سمت فرد دیگری هل می‌دهد!

7- خانواده همسر
نه، مطمئنا تمام خانواده‌های همسر آنگونه که در فیلم‌ها به‌صورت منفی نشان داده می‌شوند، نیستند. تفاهم بین همسر و خانواده شما اغلب می‌تواند گرم و صمیمانه باشد. اما نکته مهم آن است که بدانید زمانی‌که این تفاهم به حد کافی وجود دارد‌، چیزی را به همسرتان تحمیل نکنید. چنانچه احساس می‌کنید که همسرتان از رفت‌وآمد‌های آخر هفته کم‌کم خسته می‌شود به او اصرار نکنید آخر هر هفته برای ناهار با خانواده شما باشد و البته این قاعده در مورد میهمانی‌های همکاران و دوستان قدیمی نیز صدق می‌کند.

8- نبود برنامه
تشکیل خانواده به معنای گذراندن زندگی بدون در نظر‌گرفتن آینده نیست. شما باید به اتفاق هم آینده‌تان را بسازید. از برنامه‌های کوتاه‌مدت (مکانی که تعطیلات را در آنجا می‌گذرانید، خرید اتومبیل و...) گرفته تا برنامه‌های بزرگ‌تر (بچه‌دار شدن، عازم شهر دیگری شدن و...) بی‌درنگ در مورد آینده‌تان و اینکه چگونه با آن روبه‌رو می‌شوید فکر کنید. این عمل روابط شما را منسجم‌تر و شور و شوق پیش‌روی در زندگی را در شما شعله ور می‌کند!

9- سکوت
مطئنا عدم‌گفت‌وگو برای زندگی زناشویی مضر است. این امر بنا به دلایل مختلف اغلب ناشی از کمبود وقت و یا بی‌توجهی زن و مرد نسبت به یکدیگر است که در بالا از آنها نام برده‌ایم. با این‌حال، معمولا گفت‌وگو میان زن و مرد صورت می‌گیرد، اما هیچ‌یک از طرفین به حرف‌های یکدیگر گوش نمی‌دهند... در این حالت، موضوعی را با هم مطرح کنید و سعی کنید حقیقتا حرف طرف مقابل‌تان را بفهمید. درصورت نیاز، بی‌درنگ از یک روان‌درمانگر کمک بگیر

مهمترین دلایل بحران هاى زناشویى

همو طن-این نتایج حاصل بررسی هزاران نامه و ایمیل و بررسی در سایر سایت‌ها و مقالات مختلف جهانی است که به صورت 7 مشکل عمده زندگی زناشویی در سال 2008 مطرح‌ می‌شود.
مایه تاسف است که این هفت مشکل عمده سال گذشته نیز باعث بروز بسیاری اختلافات زناشویی بوده است.

1.مسائل مالى :
بحران مالى و عدم تامین معاش و نیاز‌هاى روحی و جسمى دلیل بسیارى از بحران‌هاى خانوادگى در دنیاست.

2.انحرافات جنسى:
تماشاى فیلم‌هاى مستهجن و عکس‌هاى مبتذل نگرش نسبت به رابطه جنسى را از آن حالت روحى خارج وبه امرى صرفا غریزى بدل مى کند و به مرور زمان عشق که دست مایه روحى این امر خدادادى است از بین مى رود و آن هنگام است مشکلات شروع مى شود.

3.عدم رضایت از روابط جنسی:
اگر چه بسیاری از مردم معتقدند که رابطه جنسى در یک ازدواج خیلی نمی تواند مشکل ساز باشد ولی تحقیقات در دادگاه‌هاى خانواده و نامه‌هاو ایمیل‌ها نشان داده که عدم رضایت از رابطه جنسی به مثابه یک غده چرکین روزى سر باز مى کند و مشکل ساز مى شود.

4.خیانت:
وقتى شریکی خیانت میکند پنهان کاری‌ها شروع‌ می‌شود و این آغاز بحران است . تمام تقصیر را به گردن فرد خیانت کار انداختن هم از این بحران نمی کاهد.

5.کار‌های روزمره :
ما این را بارها گفته ایم باز هم‌ می‌گوییم خانم‌هاى عزیز از همسرتان نخواهید که پا به پاى شما در امور روزمره خانه همراه باشد. بیاد داشته باشید بعضی از امور صرفا زنانه است و برای آنها اهمیتى ندارد .البته نه همه زوج ها ؛ برای آندسته که بخاطر این قضیه دچار بحران شده اند.

6.جاسوسى کردن :
زمانى که شریکی نگران مخفى کاری‌های طرف مقابلش شود و شروع به تجسس در امور او کند ، این آغاز یک بحران عظیم در آن خانواده خواهد بود. آنجاست که عشق از آن رابطه رخت برمی بندد.

7.روابط با خانواده خود:
این مساله که بعد از ازدواج تا چه حد با خانواده خود ارتباط داشته باشیم و چه مرز بندی‌هاى باید رعایت شود در تمام دنیا برای زرجین مساله ساز است. در کنار این 7 مساله که در این جا به عنوان مسائل اصلى قرار دارد مسائلى چون اعتیاد و انتخاب اشتباه و مشکلات شخصیتی در تمام دنیا شالوده خانواده‌ها را از هم‌ می‌پاشد.

آشنایی با بیماری اسکیزوفرنی

 

اسـکیزوفرنی نـوعی بیــماری مــغزی جدی، مزمن و ناتوان کننده است. تقریباً یک درصد از جمــعیت طی دوره زندگی خـود به اسکیزوفرنی مبتلا می شوند. بیـش از 2 میلـیـون آمریکایی امسال از این بیماری رنج می برند.

سن و جنسیت

اسکیزوفرنی به یک میزان بر زنها و مردها اثر می کند.
این بیماری معمولاً در مردها زودتر و در سنین جوانی بروز می کند. اما در خانم ها در اواخر بیست سالگی و اوایل سی سالگی ایجاد می شود. کودکان بالای 5 سال نیز ممکن است به اسکیزوفرنی مبتلا شوند، اما بروز این بیماری قبل از دوره نوجوانی بسیار نادر است.

دوره، دوره امیدواری است

تحقیقات و مطالعات روز به روز به سمت داروهای مطمئن تر و جدیدتری می رود و پرده از راز دلایل و عوامل پیچیده این بیماری برمی دارد.
دانشمند برای آگاهی یافتن از اسکیزوفرنی از رویکردها و شیوه های مختلفی استفاده می کنند، از بررسی و مطالعه ژنتیک های مولکولی گرفته تا مطالعات جمعیتی.

اسکیزوفرنی بعنوان یک بیماری

اسکیزوفرنی در سراسر جهان دیده می شود. شدت و جدیت علائم و وضعیت مزمن و ماندگار آن معمولاً در بیماران ایجاد از کار افتادگی و ناتوانی می کند. داروها و سایر روش های درمانی برای اسکیزوفرنی، اگر به طور مرتب و بنا بر تجویز استفاده شوند، می تواند به کاهش و کنترل علائم پریشان کننده بیماری کمک کند. اما، در برخی از افراد این دارو و درمان ها کمک چندانی نمی کند و گاهی به خاطر عوارض جانبی این داروها یا سایر دلایل، درمان قطع می شود. حتی زمانیکه درمان موثر واقع شود، ایستادگی دربرابر نتایج بیماری—از دست رفتن فرصت ها، ننگ حاصل از بیماری، باقیمانده علائم و عوارض جانبی داروها—باز هم برای بیمار مشکل ساز خواهد بود.

علائم و نشانه های اولیه اسکیزوفرنی

- ایجاد تغییرات پریشان کننده و حتی تکان دهنده در رفتار بیمار.
- شروع ناگهانی علائم دیوانگی و جنون (مراحل پیشرفته اسکیزوفرنی).
- کناره گیری و انزوای اجتماعی و ترد شدگی.
- رفتار، گفتار و تفکرات غیرعادی.
برخی از افراد فقط دچار یک مرحله دیوانگی و جنون می شوند؛ سایرین در طی زندگی خود مراحل مختلفی از آن را تجربه می کنند، اما در فاصله بین این دوران ها زندگی عادی دارند. گرچه افراد مبتلا به اسکیزوفرنی حاد، یا تداوم بروز علائم در فرد، معمولاً از عملکردهای عادی خود ریکاور نمی شود و برای کنترل علائم نیاز به درمان های طولانی مدت، از جمله دارو، دارد.

تشخیص اسکیزوفرنی

متخصصین سلامت مغز احتمالاً در اول کار از طریق موارد زیر، دلایل احتمالی دیگر برای این علائم را رد می کنند:
- تاریخچه کامل پزشکی
- معاینات جسمی
- آزمایش
- بررسی داروها
- جلوگیری از سایر اختلالات فکری (افسردگی بالینی، اختلال بیپولار، و ...)

دیدگاه اسکیزوفرنی از دنیا

- تحریف درک فرد از واقعیت
- زندگی کردن در دنیایی که از توهمات و هذیان ها تحریف شده است، افراد مبتلا به اسکیزوفرنی همیشه احساس ترس، اضطراب و پریشانی می کنند.
- خیال و توهمات
- توهمات و خیال ها، اختلالات ادراکی است که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی معمولاً با آن دست و پنجه نرم می کنند. صداهایی که فرد می شنود می تواند وصف فعالیت های او باشد، گفتگو با کسی، هشدار از خطرات قریب الوقوع، و از این قبیل.
- پندارهای بیهوده
این پندارها می تواند موضوعات مختلفی داشته باشد. برای مثال، بیمارانی که از علائم نوع پارانوئید رنج می برند—که تقریباً یک سوم افراد مبتلا به شیزوفرنی را تشکیل می دهند—معمولاً تصور می کنند که تحت تعقیب اند یا کسی می خواهد آنها را فریب دهد، اذیتشان کند، به آنها سم بدهد، یا به آنها خیانت کند. این بیماران، ممکن است تصور کنند که خودشان، یا یکی از اعضای خانواده یا نزدیکانشان، در مرکز این آزار و اذیت قرار دارد. بعلاوه، هذیان بزرگی و عظمت که در آن بیمار تصور می کند فردی بسیار معروف و مهم است، نیز می تواند در اسکیزوفرنی اتفاق بیفتد.

رفتارهای متداول اسکیزوفرنیک

- اعتیاد به موادمخدر
- اعتیاد به سیگار
- تفکرات آشفته
- شخصیتی بی تفاوت و بی احساس
- تغییر رفتارهای "نرمال درمقابل غیرنرمال" (تغییرات رفتاری که می تواند در نتیجه همسازی داروها ایجاد شود).

تصورات نادرست در مورد اسکیزوفرنی

- بیماران اسکیزوفرنی دوشخصیتی نیستند
- بیماران اسکیزوفرنی به طور کلی خشن نیستند

اسکیزوفرنی و اقدام به خودکشی

خودکشی یکی از خطرات جدی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی است. برای افرادی که اقدام به خودکشی می کنند یا دیگران را به آن عمل تهدید می کنند، حتماً باید به دنبال مشاورات تخصصی بود. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نسبت به کل اجتماع به میزان بسیار بیشتری ارتکاب به خودکشی می نمایند. به طور تقریبی، 10 درصد از افراد اسکیزوفرنی (به ویژه مردان جوان) دست به خودکشی می زنند. متاسفانه، پیشبینی این عمل در این بیماران بسیار دشوار است.

نظریه شخصیت اریکسون Erikson

اریک اریکسون، یکی از روان‌کاوانی است که معمولا به روان‌شناس خود((Ego-psychologist معروف‌اند. روان‌شناسان خود، برای فعالیت و کارکرد "ایگو" که در فارسی به "خود" ترجمه شده است، اهمیت زیادتری قایلند. اریکسون نیز مانند دیگر روان‌شناسان خود، توجه خویش را به فعالیت ایگو معطوف ساخت و برای "نهاد" و "فراخود" اهمیت کمتری قایل بود.[1]

  اریکسون که به شیوه فرویدی آموزش دیده بود، رویکردی را در شخصیت گسترش داد که به طور قابل ملاحظه‌ای گسترده‌تر از رویکرد فروید بود، ضمن اینکه قسمت اعظمی از هسته اندیشه فروید را حفظ کرد.
  فعالیت‌هایی که اریکسون در گسترش نظریه فروید انجام داد، اساسا سه وجه دارد. نخست، او تا اندازه زیادی مراحل رشد فروید را بسط داد. در حالی که فروید بر دوران کودکی تاکید می‌کرد و معتقد بود که شخصیت تا سن 5 سالگی و یا حدود آن به طور کامل شکل می‌گیرد، اریکسون معتقد بود که رشد شخصیت در طول زندگی، از طریق مجموعه‌ای از هشت مرحله رشدی ادامه می‌یابد. هر کدام از این مراحل، از طفولیت تا پیری، حاوی یک بحران است که باید حل شود. در هر مرحله، یک تعارض وجود دارد که حول یک نحوه رویارویی سازگارانه یا ناسازگارانه با مشکلات آن دوره، تمرکز یافته است. شکست در یک مرحله می‌تواند به فشار روانی و اضطراب در همان مرحله و رشد کند در مرحله بعد منجر شود.
  دومین تغییری که اریکسون در نظریه فروید به عمل آورد، تاکید بیشتر بر "خود" در مقایسه با "نهاد" بود. در دیدگاه اریکسون، خود، بخش مستقلی از شخصیت است و به واسطه نهاد و یا تحت تسلط آن نیست. علاوه بر این، خود نه تنها به وسیله والدین(همان‌طور که فروید معتقد بود)، بلکه به وسیله محیط اجتماعی و تاریخی فرد تحت تاثیر قرار می‌گیرد.
  سومین اصل بسط‌ یافته فرویدی، اعتقاد اریکسون به تاثیر فرهنگ، اجتماع و تاریخ بر شکل‌گیری کل شخصیت بود. انسان‌ها به طور کامل، تحت تاثیر نیروهای زیست‌شناختی که در دوران کودکی فعال هستند، قرار نمی‌گیرند.[2]
  اریکسون می‌گفت، فروید از اهمیت تجارب کودکی در جریان پرورش و روابط اجتماعی و نیز عوامل فرهنگی موثر بر رشد "خود" غافل مانده و به آن کم‌توجهی کرده است. او پاسخگویی صحیح به مشکلات حاصل از تعاملات اجتماعی کودک را ضامن رشد روانی آینده کودک می‌دانست و معتقد بود شکست در تعاملات اجتماعی، در هر مرحله یا دوره‌ای از رشد، از مهمترین موانع به شمار می‌رود.[3]
 
به طور کلی خصوصیات بارز نظریه اریکسون عبارتند از:
1- تکیه بر تغییرات رشدی و تکاملی انسان در تمام طول عمر
2- تمرکز بر انسان سالم نه انسان بیمار
3- توجه به حساسیت و اهمیت هویت در انسان
4- کوشش برای درآمیختن یافته‌های تجربی و بالینی با بینش تاریخی و فرهنگی، به منظور توجیه بهتر شخصیت انسان.[4]
 
  اریکسون استدلال می‌کند که، جریان رشد از طریق مراحل مختلف به وسیله فرایندی کنترل می‌شود که او آن را اصل اپی‌ژنتیک رشد ((epigenetic principle of maturation نامید. منظور او از این اصل، آن است که گام‌ها یا مراحل رشد، به وسیله عوامل ارثی یا ژنتیک تعیین می‌شوند. علاوه بر این، اریکسون بر نقش نیروهای محیطی و اجتماعی نیز تاکید می‌کرد. پس به طور کلی به نظر وی، رشد تحت تاثیر دو عامل فطری و اکتسابی یعنی متغیرهای فردی و موقعیتی قرار دارد.[5]
  اصل اپی‌ژنتیک که محور اصلی نظریه اریکسون است، اشاره به این دارد که رشد و تکامل تمام انسان‌ها در قالب سلسله مراحل مشخص و جهان‌شمولی صورت می‌گیرد.
 
اریکسون این اصل را به شکل زیر تعریف کرده است:
1- شخصیت انسان بر گام‌های از پیش‌ تعیین شده و بالقوه‌ای استوار است. این گام‌ها او را برای آگاهی یافتن و ایجاد ارتباط متقابل با عوامل اجتماعی گسترده و مختلف تحریک می‌کنند.
2- اجتماع به نحوی ساخته شده است که بتواند گنجایش‌ها و گرایش‌های بالقوه شخصیت را شکوفا سازد و از آن‌ها محافظت کند و ایجاد شرایط زمانی و مکانی لازم را تا حد ممکن سرعت بخشد.[6]
 
  اصل اپی‌ژنتیک نشان می‌دهد که، رشد در مراحل متوالی روی می‌دهد و برای پیشرفت همواره رشد، هر مرحله باید به طور رضایت‌بخش حل و کامل شود. طبق این مدل اگر مرحله‌ای خاص از رشد به طور موفقیت‌آمیز حل نشود، تمامی مراحل بعدی ناسازگاری جسمی، شناختی، اجتماعی یا هیجانی را نشان خواهد داد.[7]
همان‌طور که ذکر شد، اریکسون برای توصیف رشد در تمام دوران، یک سلسله مراحل هشت‌گانه را پیشنهاد کرده است. وی این مراحل را روانی – اجتماعی نامید، چون معتقد بود که رشد روانی افراد به ارتباط اجتماعی تشکیل شده در دوره‌های مختلف عمر آن‌ها بستگی دارد.[8]
چهار مرحله اول نظریه وی، تا اندازه‌ای شبیه مراحل دهانی، مقعدی، آلتی و نهفتگی فروید هستند، ولی اریکسون بر خلاف فروید که بر جنبه جنسی مراحل توجه داشت، بیشتر بر مولفه‌های روانی – اجتماعی این مراحل توجه داشت.[9]
  این مراحل از نظر زمانی ثابت نیستند و دارای رشد مستمرند. هر چند مرحله‌ای خاص ممکن است در زمانی خاص مسلط باشد، امکان دارد شخص مسایلی را از مرحله‌ای به مرحله بعدی منتقل سازد یا تحت استرس شدید به طور نسبی یا کامل به مرحله قبلی عقب‌نشینی کند.
  هر یک از این مراحل با یک یا چند بحران درونی همراه هستند، بحران‌هایی که نقاط عطف تلقی می‌شوند و دوره‌هایی که شخص در حالت افزایش آسیب‌پذیری است.[10]
  اریکسون معتقد بود که هر فرد، هر یک از این بحران‌ها را باید چنان موفقیت‌آمیز طی کند که برای انجام تکلیف روانی – اجتماعی مرحله بعد آماده باشد.[11]
  به عقیده اریکسون این بحران‌ها و تعارض‌ها دارای یک جزء مثبت و یک جزء منفی می‌باشند که یکی سازنده و موجب رشد شخصیت و دیگری مخرب و موجب اختلال رشد می‌شود.[12]
  بنا به نظر وی هشت قابلیت اساسی وجود دارد که متناظر با مراحل رشد است؛ هر کدام از این قابلیت‌ها تنها هنگامی ظاهر می‌شوند که بحران هر دوره به طور مطلوبی حل و فصل شود. چهار قابلیتی که ممکن است در کودکی ظاهر شوند، امید، اراده، هدفمندی و شایستگی هستند. وفاداری در نوجوانی و عشق، توجه و خرد در بزرگسالی آشکار می‌شوند. این قابلیت‌ها تا اندازه بسیار زیادی به یکدیگر وابسته‌اند و هیچ‌ کدام نمی‌توانند تا تحکیم کامل و مطمئن قابلیت قبلی گسترش یابند.[13]
 
 
مراحل هشت‌گانه نظریه اریکسون عبارتند از:
1- اعتماد در برابر بی‌اعتمادی(تولد تا یک سالگی)
  اریکسون معتقد بود، زیربنای شخصیت سالم را احساس اعتماد می‌سازد. اگر کودک حس اعتماد درونی و عمیق داشته باشد، دنیا را امن و باثبات و مردم را قابل اطمینان می‌بیند. این حس به چگونگی رابطه مادر و کودک و نحوه مراقبت او از کودک بستگی دارد.
 
2- خودگردانی در برابر شرم و تردید(1 تا 3 سالگی)
  خودگردانی به احساس تسلط کودک بر خود و تکانه‌هایش مربوط می‌گردد. کودک در این دوره مستقل از والدین مهارت‌های حرکتی را می‌آموزد.
 
3- ابتکار در برابر احساس گناه(3 تا 5 سالگی)
  اریکسون این دوره را سن بازی می‌نامد و معتقد است کودک در این دوره شدیدا اجتماعی شده است.
 
4- کوشایی در برابر احساس حقارت(6 تا 11 سالگی)
  در این سن کودک مهارت‌های اجتماعی و استفاده از تکنولوژی زمان خود را آموزش می‌بیند.
 
5- هویت در برابر سردرگمی نقش(11 سالگی تا اواخر نوجوانی).[14]                 اریکسون معتقد بود تکلیف عمده نوجوان کسب هویت است. یعنی یافتن پاسخی به این دو سوال: "من که هستم؟" و "چه می‌کنم؟" اریکسون بحران این دوره را بحران هویت نامید و آن را بخش جدایی‌ناپذیر رشد سالم روانی – اجتماعی دانست. وی معتقد بود این دوره را باید دوره نقش‌آزمایی دانست، دوره‌ای که فرد ممکن است برای شکل دادن به مفهوم یکپارچه‌ای از خود، رفتارها، عقاید و علایق گوناگونی را امتحان کند.[15]
 
6- صمیمیت در برابر انزوا(21 سالگی تا 40 سالگی)
  بحران این دوره در خود فرورفتن و کناره‌گیری از روابط اجتماعی است. اخلاق که پدیده‌ای اجتماعی است نیز در اغلب فرهنگ‌ها در این مرحله به وجود می‌آید.
 
7- باروری در برابر بی‌حاصلی(40 سالگی تا 65 سالگی)
  این دوره(میانسالی) برای بسیاری از افراد بارورترین دوره عمر است. اریکسون برای اشاره به نگرانی این افراد در مورد هدایت نسل بعد و فراهم کردن امکانات برای آن‌ها اصطلاح باروری را به کار برد.
 
8- یکپارچگی در برابر پریشانی و رکود(بالای 65 سالگی)
  یکپارچگی عبارت است از، احساس رضایت و خرسندی از بابت سازنده و باارزش بودن زندگی. اریکسون اصطلاح "عروج خود" را برای اشاره به این دوره به کار ‌برده و ناامیدی را بحران این دوره می‌دانست.[16]


[1] شاملو، سعید؛ روان‌شناسی شخصیت، تهران، رشد، 1382، چاپ هفتم، ص 75.
[2] شولتز، دوان؛ نظریه شخصیت، یوسف کریمی، تهران، ارسباران، 1378، چاپ اول، ص 223.
[3] بی‌ریا، ناصر و همکاران؛ روان‌شناسی رشد، تهران، سمت، 1375، چاپ اول، ص 778.
[4] روان‌شناسی شخصیت، ص 75.
[5] نظریه شخصیت، ص 326.
[6] روان‌شناسی شخصیت، ص 76.
[7] کاپلان، هارولد؛ خلاصه روان‌پزشکی علوم رفتاری، نصرت‌الله پورافکاری، تهران، شهر آب، 1376، چاپ دوم، جلد اول، ص 314.
[8] اتکینسون، ریتال و همکاران؛ زمینه روان‌شناسی عمومی، حسن رفیعی و همکاران، تهران، رشد، جلد اول، ص 96.
[9] نظریه شخصیت، ص 325.
[10] خلاصه روان‌پزشکی علوم رفتاری، ص 415.
[11] زمینه روان‌شناسی عمومی، ص 96.
[12] کرمی نوری، رضا؛ روان‌شناسی تربیتی، تهران، 1369، چاپ اول، ص 43.
[13] نظریه شخصیت، ص 335.
[14] خلاصه روان‌پزشکی علوم رفتاری، ص 416.
[15] زمینه روان‌شناسی عمومی، ص 97.
[16] خلاصه روان‌پزشکی علوم رفتاری، ص 417 و 418.