مقدمه
خانواده نخستین سنگبنای اجتماع، طبیعیترین نهاد اجتماعی و همزاد انسان شمرده میشود. جامعه بشری بدون خانواده برپا نمانده و تشکیل خانواده با وجود تنوع مذهبها، فرهنگها، عرفها و آداب اجتماعی، یک پدیده طبیعی و فطری است؛ لیکن در هیچ دورهای مانند عصر ما، خطر انحلال، کانون خانواده را تهدید نکرده است.
در طی سالهای گذشته شاهد روند روبه رشد طلاق از یکسو و کاهش قبح اجتماعی آن در بین افکار عمومی از سوی دیگر هستیم. در طی سالهای اخیر اکثر کشورهای جهان در جهت تسهیل امر طلاق اقدام کردهاند. جامعه ایران، جامعهای است که بیشک در حال تجربه روندهای نوسازی است. امواج تجدد به کشور ما نیز رسیده و جنگ میان سنت و مدرنیته چندی است در جامعه ما نیز آغاز شده است. این گسست (البته نه گسست کامل) از سنت و بازخوانی مدرنیته از جهان، دارای تبعاتی بیشمار است. تبعاتی همچون جدایی زن و شوهر، فرارمغزها، فرار دختران و. .. که همه آنها منجمله افزایش طلاق قابل تأیید نیست.
اکثر رسانههای عمومی و کارشناسان بهداشت روانی سعی دارند با نشان دادن تصویری مهلک و سراسر منفی از طلاق، به خیال خود یکی از معضلات اجتماعی را حل کنند. راهحلشان چیست؟ تبلیغ این دست شعارها که: همسران باید با یکدیگر با مدارا برخورد کنند یا جوانان در انتخاب همسر دقت کنند و یا با ایمان و اخلاق، همدیگر را تحمل نمایند. اما، آنان به این مسأله توجهی ندارند که بالارفتن آمار طلاق در هر جامعهای گویای سستشدن نهاد خانواده و عواقب ناخوشایند آن برای اعضای خانواده میباشد.
شاید دغدغه این باشد که، این وضعیت در حال گذر تا برقراری شرایط تثبیتشده مدرن (به رسمیتشناختن تفاوت در سلیقه افراد در ایجاد نوع خانواده دلخواه) تا چه میزان میخواهد از جامعه ایرانی قربانی بگیرد؟ چقدر باید در راه رسیدن به مدرنیته، با داشتن کودکان طلاق، زنهای آواره و. ..، رنج و درد گروهی بسیار از افراد جامعه را شاهد باشیم؟ آیا نباید روندهای نوسازی را بدلیل اینگونه تبعات مخربش از حرکت بازداشت؟ مقصر واقعی در این میان کیست؟
عوامل تأثیرگذار بر ازدواجهای ناموفق
ازدواج یا انتخاب همسر، پیمان مقدسی است برای زندگی مشترک بین زن و مرد که طبق قوانین الهی تجویز شده و هدف آن آرامش و آسایش بهتر و بیشتر از زندگی، مهر و محبت، گذشت، فداکاری و همچنین بقای نوع میباشد. ازدواج وسیله آرامش و آسایش است، ولی زمانی که عجولانه و کورکورانه انجام نگرفته باشد! باید قبل از ازدواج به اصل تناسب توجه داشت، یعنی دختر و پسری که میخواهند باهم ازدواج کنند، باید از جهات بسیاری متناسب یکدیگر باشند. مانند تناسب در جهات روحی، اجتماعی، آموزشی، خانوادگی، سنی، اقتصادی و. .. . اگر در ازدواج به این جهات توجه نشود، ممکن است در آینده زندگی آنها از هم بپاشد و به جدایی و طلاق منجر شود.
در این مجال سعی بر آن شده که عوامل تأثیرگذار بر ازدواجهای ناموفق شناخته شوند تا با شناسایی این عوامل شاید توانسته باشیم گامی هرچند کوچک در راستای موفقیت و خوشبختی زوجها و خانوادههای میهن عزیزمان برداشته باشیم. لازم بذکر است که عواملی که ذکر خواهد شد لزوماً دربرگیرنده مسأله طلاق نبوده بلکه وضعیت خانوادههای ی را که کارشان هنوز به طلاق کشیده نشده، ولی نتوانستهاند ازدواج موفقی داشته باشند، نیز مد نظر میباشد. به عبارت دیگر سعی شده عوامل تأثیرگذار بر ازدواجهای ناموفق شناسایی شوند نه عوامل تأثیرگذار بر ازدواجهای منجر به طلاق.
بخش اول : عوامل تربیتی و آموزشی
منظور از عوامل تربیتی و آموزشی، عواملی است که در تربیت کودکان نقش بازی میکنند تا بتوانند کوکان را از مراحل مختلف رشدی عبور داده و به سن جوانی و مرحله انتخاب همسر رهنمون سازند. توسط این دیدگاه، ما بصورت تاریخچهای به زندی افراد نگاه میکنیم تا دریابیم که چه عواملی میتوانند دستبهدست هم بدهند تا افراد نتوانند ازدواج موفقی داشته باشند.
عواملی که در این بخش مدنظر بودهاند به شرح زیر قابل بررسیاند:
1. اتفاقات دوران جنینی
2. اتفاقات بعد از تولد
1 – اتفاقات دوران جنینی
بیشک علم ثابت میکند که در دوران جنینی، عواطف جنین مستقیماً تحت تأثیر عواطف مادر قرار میگیرد (تأثیر هورمونی). مطمئناً فردی در زندگی خود موفق میشود که در تاریخچه رشدی خود، دوران جنینی سالم و موفقی را پشت سر گذاشته باشد. عواطف نرمال و سالم مادر در این دوران باعث خواهد شد که جنین، بعداز تولد دارای عواطف سالمی باشد. نقش پدر خانواده نیز در دوران جنینی کمتر از مادر نیست. پدر بعنوان مدیر خانواده میتواند با فراهم نمودن محیطی آرام و سالم، مقدمات سالم بودن عواطف مادر را فراهم نماید. مادر در این دوران نیاز بیشتری به مهر، محبت و آرامش از سوی اطرافیان بویژه پدر خانواده دارد تا بتواند این دوران را با آرامش روحی و روانی پشتسر بگذراند. زن و شوهر اگر همدیگر را درک کنند و به یکدیگر عشق و علاقه نشان دهند، نه تنها زندگیشان شیرین خواهد شد، بلکه به خاطر همین مهر و صفا، بچههای خوب و سالمی را به جامعه تحویل خواهند داد. شوهری که بخصوص در دوران بارداری همسرش، به او محبت زیاد ابراز دارد، نه تنها مادر، کودک سالمی بدنیا خواهد آورد، بلکه حتی عمل زایمان را نیز به راحتی پشتسر خواهد گذاشت و این عوامل دستبهدست هم خواهند داد تا کودکی با عواطف کاملاً سالم متولد شود.
2 – اتفاقات بعد از تولد
بعد از تولد کودک، اختلاف بین زن و مرد و بیمهری بین آنها روی تربیت کودک نیز تأثیر سوء بسیاری دارد. کودکی که شاهد اختلاف والدین خود میباشد و مادر مهربان خود را مورد بیمهری پدر احساس میکند، ممکن است نفرت نهانی و کینه دائمی نسبت به پدر خود پیدا کند و ممکن است از راه همانندسازی، خویش را همانند پدر و مادر سازد و بطور ناخودآگاه از آنها پیروی کند و بیمهر و بیعاطفه به بار آید. با این توضیح پرواضح است که رابطه والدین با یکدیگر و از آن مهمتر رابطه والدین با کودک بر روحیات کودک تأثیر مستقیم میگذارد و کودک در این دوران که یکی از بحرانیترین دوران کودک از نظر تربیت و یادگیری است، میآموزد که چگونه با افراد رابطه برقرار کرده و با آنها به چه نحو در تعامل باشد. پس اهمیت این دوره نیز به همگان روشن و واضح است که فردی میتواند آینده موفقی داشته باشد که این دوره را نیز با موفقیت به پایان برساند.
3 – آموزشهای لازم جهت تشکیل خانواده
هر فردی خواهناخواه دارای یک گروه آموزشی و تربیتی است که در جامعه کنونی و خصوصاً در کشور ما این گروه آموزشی عبارتند از : خانواده، مدرسه و رسانههای گروهی. با ورود کودک به دوران مدرسه، دوره جدیدی در زندگی فرد شروع میشود. کودک در این دوره که تا دوره انتخاب همسر ادامه مییابد، تدریجاً با شیوهها و ملاکهای همسرگزینی آشنا میشود و در این راستا از مثلث گروه آموزشی، آموزشهای ی را دریافت میکند. در ادامه به بررسی هریک از این عوامل میپردازیم:
خانواده
در حال حاضر در کشور ما کمتر خانوادهای وجود دارد که بتواند مسئولیتش را در این زمینه به خوبی و با موفقیت به انجام برساند چرا که با شکافی که میان نسل قبلی و نسل حاضر از لحاظ فرهنگی ایجاد شده، با چند نوع خانواده مواجه هستیم؛
نوع اول را خانوادههائی تشکیل میدهند که اصلاً به کودکانشان نمیتوانند در زمینه انتخاب همسر آموزشهای لازم را بدهند. از عوامل این مسأله میتوان به فقر فرهنگی، اجتماعی خانواده های مذکور اشاره کرد که باعث میشود افرادی ناآگاه و ناموفق تحویل جامعه گردد.
نوع دوم را خانوادههای ی تشکیل میدهند که بر این مسأله آگاهند که باید فرزندانشان را نسبت به آینده و مسأله انتخاب همسر آموزش داده و آماده نمایند ولی قسمت اعظم این گروه روش انتخاب همسر و زندگی خودشان را به فرزندانشان آموزش میدهند که این گروه نیز با توجه به شکاف فرهنگی ایجاد شده در جامعه کنونی، تنها توانستهاند آموزشهای تاریخ گذشته خود را به فرزندانشان انتقال دهند. هرچند که این نوع تربیت شاید در زمان خودش توأم با موفقیت بوده است، ولیکن اکثر افرادی که در این نوع خانودهها بزرگ میشوند دارای آگاهیها و ملاکهای درستی نسبت به امر انتخاب همسر و تشکیل زندگی مشترک نمیباشند.
نوع سوم را خانوادههای ی تشکیل میدهند که متأسفانه تعدادشان در جامعه ما خیلی پائین است و این نوع، خانوادههای ی هستند که بطور آگاهانه و با استفاده از دانش فرهنگی و اجتماعی بهروز، میتوانند فرزندانشان را با آمادگیهای لازم نسبت به آینده و مسأله انتخاب همسر، تحویل جامعه دهند.
با این توصیف، اهمیت نقش آموزشهای خانواده روی فرزندان بر همه آشکار میشود و طبق این طبقهبندی می توان نتیجه گرفت که یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر ازدواجهای ناموفق، به نوع خانوادهها و روش آموزشی آنها برمیگردد.
مدرسه
مدرسه نیز در دورهای خاص از زندگی هر فرد، نقش اول را در زمینه آموزش بازی میکند(حتی بیشتر از خانواده). کودک با ورود خود به محیط مدرسه، قدم در اجتماعیشدن بیشتر برمیدارد. نقش مدرسه نیز در جهت ارائه آموزشهای لازم به افراد بر هیچکس پوشیده نیست. مدرسه میتواند با آموزش مهارتهای اجتماعی، آموزش نقشپذیری و. .. کمک قابلتوجهی به افراد ارائه نماید. ولی متأسفانه در جامعه کنونی و باتوجه به روش آموزشی حاکم بر مدارس و آمار روزافزون طلاق در میان زوجین، بطور کامل آشکار است که مدارس نمیتوانند از عهده این مسئولیت خود برآیند. همه یقین داریم که در مدارس به آموزش مهارتهای اجتماعی کمتر توجه میشود و این خلاء مشکلات زیادی میتواند برای افراد در آینده بوجود آورد.
رسانههای گروهی
نقش آموزشی رسانههای گروهی، خصوصاً مهمترین آنها، تلویزیون، بر هیچکس پوشیده نیست. در جامعه کنونی شاید به جرأت میتوانیم بگوئیم که قویترین عامل فرهنگساز همین تلویزیون میباشد که کودکان از همان سنین اولیه با آن همراه میشوند و بیشتر اوقات زندگیشان را صرف آن میکنند. برنامههای تلویزیونی، بخصوص فیلمهای ی که پخش میشوند اگر با منطق و اصول صحیح تولید شوند به شک میتوانند راهکار خیلی قدرتمندی باشند برای فرهنگسازی.
تحقیقات زیادی نشان میدهند که تلویزیون میتواند حتی خلاءهای ایجاد شده توسط خانواده و مدرسه را نیز پُرکند. با این توضیح که برنامههای تلویزیونی میتوانند فرهنگ صحیح تشکیل خانواده و رواج ملاکهای صحیح ازدواج را برعهده داشته باشند و راههای رسیدن به ازدواجهای موفق را به جوانان انتقال دهند. هرچند که در سالهای اخیر در برخی از برنامههای تلویزیون و سینما افراط و تفریطهای ی مشاهده شده است ولی بعضی برنامههای موفقی نیز در این زمینه دیده شده است. در کل توجه برنامهسازان تلویزیون و سینما به مسأله فرهنگسازی صحیح، در تغییر نگرش جوانان میتواند خیلی موثر واقع شود.
از دیگر رسانههای گروهی میتوان روزنامهها، نشریات، کتابها، اینترنت و. .. را نام برد که دارای تأثیر زیادی در ایجاد نگرش مثبت و ارائه راهکارهای صحیح در این زمینه میباشند.
در پایان این بخش، لازم به یادآوری است که عوامل تربیتی و آموزشی در زندی هر فرد نقش اساسی را بازی میکنند و این عواما هستند که فرد را آماده میکنند تا فرد وارد مرحله مهم دیگری در زندگی (تشکیل زندگی مشترک) شود. در این خصوص تلاش خانوادهها و مخصوصاً دولت هرجامعه مدنظر میباشد که در اینصورت میتوانند نسلی پویا، موفق و خوشبختی را بهبار بیاورند.
بخش دوم : عوامل موثر به هنگام انتخاب همسر
به هنگام انتخاب همسر رعایت تناسبات فرهنگی، شخصیتی، اجتماعی و اقتصادی لازم و ضروری است. تا زمانیکه این عوامل و تناسبات رعایت نشوند، بیشک نمیتوان ازدواج موفقی را انتظار داشت. لذا در ادامه عوامل تأثیرگذار بر ازدواجهای ناموفق به هنگام انتخاب همسر ذکر خواهد شد که عدم رعایت آنها منجر به ازدواجی ناموفق میشود.
الف : عوامل شخصیتی
تفاوتهای فردی : بهترین و شایستهترین روابط زناشویی که حتی اگر توأم با عشق و علاقه نیز باشد، بدون توجه به تفاوتهای فردی، محکوم به شکست است. شاید نتوان در جهان دو فرد را پیدا کرد که دارای تشابهات کامل باشند. لذا توجه به تفاوتهای فردی امری است ضروری که متضمن زندگی هر خانوادهای میتواند باشد. اگر هر فردی خصوصیات طرف مقابل را با احترام قبول نماید و در هر شرایطی تفاوتهای فردی را دور از ذهن قرار ندهد و طرف مقابل را آنطور که هست، نه آنطور که میخواهد باشد، درک نماید بیشک زندگی خوب و خوشبختی در انتظارشان هست.
تشابه یا عدم تشابه شخصیتی : علاوه بر تفاوتهای ی که ناشی از افتراق جنسی است، تفاوتهای دیگری نیز در زن و مرد وجود دارد که پارهای از خصوصیات شخصیتی آنان را تشکیل میدهد. یکی از طبقهبندیهای ی که میتوان افراد را از لحاظ شخصیتی از هم تفکیک نمود، میزان درونگرایی و برونگرایی افراد میباشد. افراد برونگرا به بیرون از خود نظر دارند و افراد درونگرا سر در درون خویش فرو میبرند. افراد درونگرا غالباً خجالتی، گوشهگیر و کمحرف هستند و اغلب بیاحساس به نظر میرسند. مهارت در آداب معاشرت، مختص افراد برونگرا است که همواره همه احساسات و اندیشههای شان را برای دیگران تعریف میکنند. افراد درونگرا اغلب خود را ناخوشایند میپندارند و گمان میکنند که دیگران همه کارهای آنها را تحت نظر دارند. برونگراها صاف و پوستکنده از همه چیز برایتان صحبت میکنند. برونگراها خواهان جمعیت و شلوغی و درونگراها خواهان تنهای یاند.
فاصله سنی : بیشک هرمقطع سنی خواستهای مختص خود را دارد و رعایت تناسبات در این باره الزامی است. بدلیل اینکه خانمها چهار، پنج سال زودتر از آقایان به بلوغ جنسی دست مییابند لذا رعایت این میزان فاصله سنی به هنگام ازدواج نیز ضروری مینماید چرا که ممکن است به همین نسبت بلوغ فکری و اجتماعی آنها نیز از هم فاصله داشته باشد. لذا به این دلیل فاصله سنی کم یا بیشتر از این میزان ممکن است مشکلاتی به بار بیاورد.
برآوردهنشدن نیازهای عاطفی و روانی : یکی از ملزومات تشکیل خانواده، ارضاء نمودن نیازهای عاطفی و روانی است. در این میان آشنایی زوجین از رویات یکدیگر میتواند کارساز باشد. در زیر نیازمندیهای اولیه محبت و عاطفه در میان زنان و مردان ذکر میگردد:
نیازهای زنان : شفقت و مهربانی، درک در تمام مراحل زندگی، احترام، وابستگی و علاقه، محق دانسته شدن، اطمینان خاطر و امید و. . .
نیازهای مردان : اعتماد و اطمینان، پذیرش، تقدیر و قدردانی، موردپسند واقعشدن، مورد تأیید قرارگرفتن، تشویق و تحسین و. . .
تسلططلبی و اقتدارطلبی یکی از زوجین : عوامل تربیتی و آموزشی دوران کودکی روی این عامل خیلی تأثیرگذار هستند. کودکی که در خانوادهای زنسالار یا مردسالار بزرگ میشود، در آینده وقتی وارد نقش پدر یا مادری میشود، دچار همانندسازی خواهد شد. در این موقع حقوق و ارزشهای طرف مقابل روبه نزول خواهد گرائید و همچون وسیله و ابزاری خواهد بود در دست طرف اقتدارطلب. خانواده محیطی است که اگر حتی یکی از زوجین از لحاظ شأن و مقام اجتماعی در بالاترین سطوح و دارای قدرت و اقتدار بسیار بالایی باشد، وقتی وارد کانون خانواده میشود، چنان با ملایمت و نیکخویی باید رفتار نماید که اعضای خانواده، خود را در کنار او خوشبختترین فرد احساس نمایند.
اعتیاد : شاید مخربترین عامل از عوامل موثر بر ازدواجهای ناموفق، اعتیاد باشد. عاملی که کلیه ارزشهای اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی خانواده را از بین برده و کانون خانواده را در مسیر متلاشیشدن قرار میدهد. تحقیقات زیادی نشان میدهند که تعداد قابل توجهی از افراد بزهکار به خانوادههای ی دارای والدین معتاد تعلق دارند. لذا اعتیاد حتی یکی از والدین، علاوه بر اینکه خانواده را متلاشی میکند، کودکانی را تحویل جامعه میدهد که مشکلات زیادی میتواند سر راهشان قرار گیرد.
عدم درک متقابل : هر زن و مردی با درک و احساس متقابل و شناخت تفاوتهای یکدیگر میتوانند به راحتی زمینه ازدواج و تفاهم را فراهم آورده و از رابطه زناشوئی ماندگار بهرهمند شوند. تنفر و دلخوری تنها هنگامی بروز میکند که زن و شوهر یکدیگر را درک نمیکنند. درک شرایط کاری، روحی، روانی و عاطفی زوجین، آنها را به راههای مختلف و نوینی برای ایجاد روابط مثبت و بهینه هدایت خواهد نمود.
مطلقاندیشی یکی از زوجین : همه بر این امر واقف هستند که چیز مطلقی غیر از خدا در جهان وجود ندارد لذا کانون خانواده نیز از این امر مستثنی نمیباشد و اگر یکی از زوجین نسبت به مسائل خانواده و احیاناً اشتباهات طرف مقابل بصورت مطلق بنگرد، نتیجتاً کار به اختلاف خواهد کشید. در کانون خانواده باید سعی شود اشتباهات طرف مقابل علاوه بر اینکه با بزرگنمایی مشاهده نشود، بلکه گذشت از اشتباهات در کانون خانواده منجر به گرمی و صمیمت بیشتر میشود.
در ادامه بدلیل گویا بودن عوامل فرهنگی و عوامل اجتماعی،اقتصادی از ارائه توضیح بیشتر درباره این عوامل خودداری نموده و عوامل مذکور فهرستوار ذکر میگردد:
ب : عوامل فرهنگی
تفاوت در نگرش طرفین
سبک زندگی خانواده طرفین
شیوههای همسرگزینی هریک از خانوادهها
تشریفات و انتظارات بیش از حد
دخالت خانوادههای هریک از طرفین
تفاوت در باورهای ارزشی و مذهبی
عدم شناخت کافی نسبت به همسر و خانواده او
تفاوت در آداب و رسوم خانوادهها
ج : عوامل اقتصادی، اجتماعی
پایگاههای اجتماعی و اقتصادی طرفین
شغل و میزان درآمد
بیکاری
اشتغال زنان
کیفیت روابط اجتماعی
تناسبات تحصیلی
در مورد عامل «اشتغال زنان» لازم به توضیح است که این عامل چندی است که جزء عواملی قرار گرفته است که در افزایش آمار طلاق موثر واقع شده است. چراکه در جامعه ما زنانی وجود دارند که چون درآمد مستقلی ندارند، به خاطر از دستدادن سرپناه و مخارج روزانه و دوری از آوارگی در جامعه، حاضر میشوند که حتی در شرایط سخت به زندگی طاقتفرسا تندردهند و شرایط موجود را تحمل کنند. ولی با رواج اشتغال زنان و بدنبال آن، استقلال مادی آنها، باعث شده است که زنان به راحتی با طلاق کنار آمده و خود را از آن شرایط سخت رها سازند.
بحث و نتیجهگیری
× براساس مباحث موجود، آنچه مهم جلوه میکند، وظایف قشر روانشناسی است که بعنوان پزشک اجتماع باید تلاش کنند تا راه علاجی به معضلات اجتماعی، از جمله مسأله طلاق بیابند. اگر قشر روانشناسی جامعه بتواند این فرهنگ را در جامعه پیاده کند که هر فردی قبل از ازدواج باید در این مورد آموزشهای کافی (تا حدی که آگاهانه وارد مرحله تشکیل خانواده شود) را ببیند، مسلماً گام بزرگی در این راستا برداشته است.
× با شرایطی که در جامعه ما حاکم است شاید یکی از موثرترین راهها برای داشتن ازدواجی موفق، شناخت قبل از ازدواج باشد. طرفین در این دوره فرصتی دارند تا طرف مقابل را از لحاظ خصوصیات شخصیتی، اجتماعی، فرهنگی، نوع نگرش به زندگی و. .. ارزیابی کنند. متأسفانه در جامعه ما هنوز این نوع ارتباط به خوبی تعریف نشده است و اکثر کسانی که به این نوع ارتباط روی میآورند، بدلیل اینکه نسبت به اصول و ملاکهای این نوع ارتباط آگاهی ضعیفی دارند، غالباً در کار خود موفق نمیشوند. برخی از عواملی که بتوانند این نوع ارتباط را به سرمنزل نهای ی برسانند، به شرح زیر ذکر میگردد: باید طرفین به ارتباطشان متعهد باشند و این دوران را با منطق صحیح پشت سر بگذرانند، باید به نوع ارتباط از بُعد انسانی (متعالی) نگریست و از تبدیلشدن این نوع ارتباط به یک رابطه کوچهبازاری باید جلوگیری شود، سعی شود در این نوع ارتباط احساسات به موقع ابراز گردد، هرکس باید موقعیتهای ی ایجاد نماید تا با علایق، سلیقهها و خصوصیات طرف مقابل آشنایی پیدا کند، یکی از ضروریاتی که در این نوع ارتباط لازم مینماید این است که حتماً باید این نوع ارتباط دارای هدف و برنامه جامع و کاملی باشد، پذیرفتن طرف مقابل را آنطور که هست باعث میشود رابطه سلامت خود را حفظ نماید، طرفین نباید به فکر تغییر خصوصیات همدیگر باشند و. .. .
× بعد از ازدواج برای خود زندگی کردن، یکی از ملاکهایی است که میتواند افراد را به یکدیگر و زندگی علاقمند کند.
× در هر شرایطی توجه به اینکه شریک زندگیمان با ما تفاوتهای زیادی به لحاظ شخصیتی و عاطفی و. .. ( به خاطر تفاوت جنسیتی) دارد، میتوان حتی با مسائل غیرقابل پیشبینیشده هم کنار آمد.
× مردان نیازمند عشقی بنام اعتماد، پذیرش و تشویق هستند و زنان نیازمند عشقی هستند که در آن توجه، درک و احترام نهفته باشد.
× زمانی در مرد انگیزه ایجاد میشود که احساس کند همسرش به او نیاز دارد ولی در جنس زن زمانی انگیزه ایجاد میشود که مورد نوازش، مهر و محبت قرار گیرد.
× نکته پایانی اینکه، یکی از پرفشارترین دوران هر زندگی، دوران پس از تولد اولین فرزند است. به لحاظ تغییراتی که در زندگی رخ میدهد این دوره را به دورهای مسألهساز تبدیل میکند. لذا زوجین باتوجه به این نکته میتوانند با درک شرایط همدیگر وضعیت خوبی را برای یک زندگی شاد و موفق در کنار فرزندشان مهیّا سازند
.منبع: وبلاگ اقای سید علی آلاحمد